اندر احوالات چپ خرده‌بورژوا و مبارزۀ کارگری

زمان مطالعه: 3 دقیقه

برخورد سانتیمانتالیستی و دمدمی‌مزاج چپ خرده‌بورژوا (که در اپوزیسیون چپ ریشه دوانده) را نسبت به مبارزۀ طبقۀ کارگر، به خوبی می‌توان در فراز و فرود شعار شوراها دید. روزی که #مجمع_نمایندگان_هفت‌تپه تشکیل شد، ندا دادند که شوراهای کارگری تشکیل شده‌ و دیگر چیزی تا انقلاب نمانده‌است. در وصف و ثنایش سروده‌ها و پوسترها ساخته و رساله‌ها نوشتند.

فردا ۱۰ دی، روز به خاکستر نشاندن همان #شورا است. به جز یکی دو اطلاعیۀ بی‌رمق، نه خبری از اپوزیسیون چپ می‌شنوید و نه اندک تلاشی برای جلوگیری از فاجعۀ جایگزینی شورای اسلامی کار با شورای مستقل هفت‌تپه می‌بینید. نه درس‌های این شکست فرمول‌بندی و ثبت شد و نه حتی کسی در این سکوت کرکننده مایل است بگوید که این کاندیداهای #شورای_اسلامی_کار، نمایندگان مبارز همان شورا بودند.

انگار ماجرای #هفت_تپه سریال خسته‌کننده‌ای شده که حوصلۀ دیدنش برای اینان تا فصل آخر نیست. چپ دمدمی‌مزاج با همه چیز برخورد مناسبتی دارد. از یک مناسبت به آن دیگری می‌پرد. پیگیر نیست. سالگردها برایش جذاب‌تر از مبارزۀ عینی و واقعیِ روز است. ترجیح می‌دهد همیشه با گذشته زندگی کند. به همین خاطر است که پرداختن به سالگرد دی‌ماه (آن هم عمدتاً در حد یادآوری عکس‌ها و فیلم‌های خاطره‌انگیزش) از مبارزۀ عملی در زمین هفت‌تپه برایش جذاب‌تر است.

#مجمع_نمایندگان هفت‌تپه (موسوم به شورای مستقل) یک «امکان» بود، اما این «امکان» نیاز به شعر و سرود نداشت. نیاز به حمایت و نفوذ و مداخلۀ انقلابی داشت. نیاز به اتاق فکر و تشکیلات دخالتگر داشت. همان‌قدر که نیاز به دیدن جناح‌های مترقی‌اش داشت، نیاز داشت که خطر جناح‌های راست و ارتجاعی‌اش هم به رسمیت شناخته شود.

اما چپ خرده‌بورژوا نه حوصلۀ کار منظم را دارد و نه حوصلۀ تشکیلات را. اگر هم متشکل شود، خودش را به تهییج و شعار دادن مشغول می‌کند و تصورات و آمال خودش را به جای واقعیت می‌گذارد. نمونه‌اش انکه تا روزها بعد از تحمیل اعتصاب‌شکنی، هنوز در شوک ناشی از انکار بود.

با شنیدن شعار #نان_کار_آزادی مبارزه را تمام‌شده می‌پندارد و با دیدن یک بنر قاسم سلیمانی از میدان نبرد قهر می‌کند. با دیدن کارگران کفن‌پوش کهیر می‌زند و با دیدن عکس مقبرۀ کوروش در صفحۀ یک معلم سازمانده رَم می‌کند.

برای او زل زدن به کارگران با تمام ناخالصی‌ها و عقاید انحرافی روزمره‌شان رعب‌آورست چون تصور ایده‌آلش از کارگر مخدوش می‌شود. ترس‌آور بودن مبارزه طبقاتی و پیچ و خم‌های فراوانش است که او را به پناه #فعال_کارگری می‌کشاند و ترجیح می‌دهد که یک فعال کارگری را در انزوای خانه با یک پلاکارد سرخ در دست ببیند تا یک کارگر سازماندۀ غیرسوسیالیست را با تمام انحرافاتش در میانۀ یک اعتصاب کارگری. و از همین روست که تمایل دارد خود را اسیر این خودفریبی شیرین کند که نشست و برخاست با فعالین کارگریِ «سوسیالیست» در خانه‌، به معنی گرفتن نبض جنبش کارگری در کارخانه است!

و ایضاً درست به همین خاطر است که زیر پرچم جانشین‌گراییِ فعالین کارگری می‌رود و ترجیح می‌دهد صدای کارگران هفت‌تپه را با کلی بزک و آن طوری که باب میلش است از کانال‌های دست‌ساخت فعالین کارگری بشنود تا آنکه با صدای انحرافات واقعی خود کارگران مستقیماً مواجه و برای مبارزه با آن آماده شود!

از کارگران پیشتاز، قهرمان می‌سازد و قادر نیست متوجه شود که یک پیشتازِ کارگری هیچوقت سوسیالیست و انقلابی زاده نمی‌شود، و این یعنی در جریان مبارزۀ عملی همانقدر که باید از پیشتازان کارگری حمایت کرد، به همان اندازه هم باید در مواقع لزوم، به آنان فشار آورد، نقدشان کرد و اگر لازم شد افشا.

وقتی منصور اسانلوها، رضا رخشان‌ها و سعید ترابیان‌ها به نقطۀ سقوط می‌رسند، نه پروسۀ این سقوط را در می‌یابد و نه از آن برای آینده درس می‌گیرد. بلکه به دنبال قهرمانانی است که مبارزه را به سرعت و با نیروی رهبری فردی به پیروزی برسانند؛ اگر نه شکست را به گردن چند خائن بیاندازد که گویی از آسمان به زمین افتاده‌اند؛ تنها چیزی که او هرگز بدنبالش نیست به رسمیت شناختن نقش خود در این شکستهاست.

@KSazmandeh

کمیته عمل سازمانده کارگری – ۹ دی ۹۷

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *