پاسخ به نامه‌ها: دربارۀ تبلیغات و سازمان‌یابی

زمان مطالعه: ۸ دقیقه

سؤال یکی از مخاطبین کمیتۀ عمل:

سوال من اینست که شما چه نوع کمونیست‌هایی هستید؟ خلقی و توده‌محورید؟ آیا قرار است با دیوارنویسی به نتیجه برسید؟ یا آنکه به دنبالِ راه و فعالیتِ بهتری هستید؟ به واقع من هیچ ابتکار عملی از جنبش چپِ ایران نمی‌بینم. مسائل سوسیالیستی را درون مردم زنده کردن مهمتر از ایجاد انقلاب است. رفتار و فعالیت‌های ما نباید مانند دهه‌های ۵۰ و ۶۰ باشد.

پاسخ کمیتۀ عمل سازمانده:

تودۀ مردم یا طبقۀ کارگر؟

از نظر ما مفاهیم «توده» و «خلق» و «مردم» و نظایر آن‌ها فاقد محتوای طبقاتی روشن هستند و از این‌رو نمی‌توانند «محور» بحث‌های ما باشند. مفاهیمی از این دست غالباً به قصد به حاشیه‌راندن مبارزۀ طبقاتی طراحی شده‌اند آن‌چه که ما محور می‌گیریم، جنبش کارگری و جنبش طبقه کارگر است. این جنبش کارگری است که تقریباً هر هفته در حال سازمان دادن اعتصابات و اعتراضات پراکنده در سرتاسر کشور است؛ کارگران هستند که شریان اقتصادی کشور را در دست دارند و از معدن‌کار و آتش‌نشان تا معلم و پرستار و مهندس اگر دست از کار بکشند، با راه‌اندازی یک اعتصاب سراسری ظرف چند روز می‌توانند کمرِ دولت و طبقۀ حاکمه را خم و ارادۀ خود را به هر قدرتی، هر قدر بزرگ هم تحمیل کنند. این دقیقاً اهمیت و رادیکالیسمِ طبقۀ کارگر و جنبش کارگری است که می‌تواند سایر جنبش‌های اعتراضی مردمی مانند «زنان»، «ملل تحت ستم»، «مهاجرین» و غیره را تحت هدایت خود بگیرد، به یکدیگر متصل کند و از آن برای مبارزۀ واحد علیه طبقۀ سرمایه‌دار استفاده کند.

بنابراین محوریت برای ما (یعنی سوسیالیست‌های متشکل در کمیتۀ عمل)، نه «تودۀ مردم» به طور اعم بلکه کارگران و پیشروهای آن‌ها هستند. بااین‌حال این بدین معنا نیست که سایر زحمتکشان و ستم‌دیدگان مسألۀ ما نیستند. برعکس، ما وظیفۀ خود می‌دانیم که تمامی زحمتکشان و ستم‌دیدگان را به جای مبارزات پراکنده به صف مبارزۀ طبقۀ کارگر علیه نظام موجود بکشانیم (برای مطالعۀ بیشتر در این مورد نگاه کنید به بخش ۹ از برنامۀ کمیته : «اتحاد طبقاتی با خرده‌بورژوازی، فقرای شهری و سایر زحمتکشان»)

تبلیغ یا سازماندهی؟ یا هر دو؟

با شما کاملاً موافقیم که دیوارنگاری هرگز جای سازماندهی را نمی‌گیرد؛ ما هم نه چنین توهمی داشتیم و نه مطلقاً چنین ادعایی کردیم. دیوارنگاری چیزی بیش از یک حرکت تبلیغی‌ترویجی نیست که ما از آن صرفاً در برخی از حوزه‌های محدود (به‌طور اخص حمایت از زندانیان سیاسی) استفاده می‌کنیم و برای این حوزه نیز کارزار ویژه‌ای تحت عنوان «خیابان: تریبون زندانی سیاسی» تعریف کرده‌ایم. با این‌حال همین کارزار هم با آن‌که صرفاً از حوزۀ حمایتی فراتر نمی‌رود، اما نقداً از بسیاری جهات از روش‌های مرسوم حمایتی مثلِ طومارنویسی‌های اینترنتی، نوشتن شعار بر کفِ دست و عکس انداختن از خود در کنجِ خانه و راه‌اندازی توفان توئیتری و سایر روش‌های مجازی یا منفعلانۀ باب روز جلوتر است و آن‌ها را به چالش می‌کشد. کمیتۀ سازمانده اولاً با کشاندنِ حمایت به خیابان‌ها، رعب عمومی از فضای استبدادی حاکم را درون مردم می‌شکند و هزینه‌های سرکوبِ زندانیان سیاسی را برای حاکمیت بالاتر می‌برد. ثالثاً تعهد و ابتکار عمل در حمایت از زندانیان سیاسی را از دستِ پروژه‌های به اصطلاح «حقوق‌بشریِ» امپریالیستی می‌گیرد و با سپردن آن به دستِ سوسیالیست‌ها، آنان را به‌عنوان پیش‌قراولانِ دفاع از حقوق دموکراتیک به مردم معرفی می‌کند. رابعاً آنکه این فعالیت‌ها ضمناً یک هدف فرعی اما مهمِ دیگر هم دارد، این‌که افراد و فعالینِ کمیته با انجام همین کارهای ساده عملی تجربیاتی کسب می‌کنند که بعدتر در شرایط بروز یک اعتراض جدی و سراسری به کارشان خواهد آمد: از یادگیری مسائل امنیتی گرفته تا شناسایی محلات و فضاهای شهری و روش‌های واکنش تبلیغی سریع در بزنگاه‌های خاص و غیره.

آگاهی برای آگاهی یا آگاهی برای انقلاب؟

اما نوشته‌اید «زنده کردن سوسیالیسم در بین مردم مهم‌تر از انقلاب است»! حال آنکه اساساً زنده‌کردن سوسیالیسم تنها با انقلاب و به هدف انقلاب معنا پیدا می‌کند. وگرنه «زنده‌کردنِ سوسیالیسم» را به چه هدفی باید تعریف کنیم؟ مشکل این برداشت که یکی را بر دیگری ارجح می‌داند در این است که فراموش می‌کند مسألۀ مارکسیست‌ها و آگاهی سوسیالیستی همیشه  و همیشه به هدفِ تغییر جهان بوده‌است و نه آگاهی برای آگاهی! اگر آگاهی سوسیالیستی در بین مردم زنده شود، حال این آگاهیِ زنده‌شده چه کاربردی می‌تواند داشته باشد جز انقلاب؟

سازمان‌یابی:پُل بین آگاهی تا انقلاب

آگاهی هرگز خودبخود تبدیل به انقلاب نمی‌شود. «سازماندهی» است که می‌تواند آگاهی طبقاتی را به نیروی فیزیکی تبدیل کند و انقلاب را تجسم بخشد. در ایده‌ای که شما از «زنده‎کردن سوسیالیسم» به وسیلۀ آگاهی مطرح کرده‌اید، چندین ملاحظه وجود دارد. اولاً در این برداشت، فراموش شده‌ که رسانه‌های طبقۀ حاکم به‌قدری زیاد و متنوع هستند که هر نوع ترویج پراکندۀ ایده‌های سوسیالیستی را در هم می‌شکنند و هر روز انبوهی از آگاهی‌های وارونه و کاذب به جامعه تزریق می‌کنند. به هر حال اگر هم با تولید انواع مقالات و ترجمه‌ها و بحث‌های سوسیالیستی‌گیریم بسیار خوب و مفید و یک‌سره درست- ایده‌های سوسیالیستی در سطح نظری بین مردم زنده شوند، مادامیکه ظرفی برای حفظ و مصونیت آن‌ها وجود نداشته باشد، ایدئولوژی حاکم باز هم به ضرب و زورِ رادیو و روزنامه و دانشگاه و مذهب و تلویزیون و چه و چه آن را خنثی خواهد کرد. در نتیجه قدم بعدی وظیفۀ حفظ و مصونیت این ایده‌های سوسیالیستی است. اما چگونه؟ اینجاست که نقش متشکل‌شدن اهمیت پیدا می‌کند.

ثانیاً این‌که تا جایی‌که مربوط به زنده‌کردنِ «ایدۀ سوسیالیسم» می‌شود، هنوز هم درون طیف چپ (مشخصاً درونِ خود مارکسیست‌ها) بر سر موضوعات کلیدی و پایه‌ای اغتشاشی حیرت‌آور وجود دارد. باآن‌که همه خود را سوسیالیست می‌دانند، اما کافی است بحث بر سر مفهوم سوسیالیسم آغاز شود تا ببینیم که چه برداشت‌های معوج و متناقضی در مورد همین یک قلم وجود دارد. بر سر مقوله‌های «حزب انقلابی»، «انقلاب»، «دوران گذار به سوسیالیسم»، «امپریالیسم» و غیره هم درست همین اغتشاش به چشم می‌خورد. حال اولین سؤال این است که چه‌طور پس کسانی قرار است در بین مردم ایدۀ سوسیالیسم را زنده کنند، وقتی خود در درک این ایده دچار سردرگمی‌اند و خط و خطوط واحدی ندارند؟ حتی اگر فرض کنیم افرادی هم خط و خطوط واحدی داشته باشند، چه طور می‌توانند حتی یک گام برای «زنده‌کردن سوسیالیسم» بردارند و دیگران را حولِ این ایده‌ها سازمان دهند، وقتی خود در نهایت سازمان‌نیافتگی و پراکندگی هستند؟ اینجاست که باز هم نقش سازمان‌یابیِ خود سوسیالیست‌ها اهمیت پیدا می‌کند.

ثالثاً باید به یاد داشته باشیم که آن‌چه ایده‌های سوسیالیستی را زنده نگه می‌دارد، در تحلیلِ نهایی، نه بحث و نظر، که شرایطِ مادی اقتصادی‌اجتماعیِ طبقۀ کارگر است. و مبارزه با آن شرایط نیز نه از درون متون نظری که در عالمِ واقعیت ممکن است. اگر مقصود از زنده کردن ایدۀ سوسیالیسم، مقابله با طیف گستردۀ مدافعان وضع موجود- لیبرال‌ها، ناسیونالیست‌ها و غیره- است، باید دانست که خرواری از بحث‌های اینان نیز نمی‌تواند واقعیت چندین و چند ماه حقوق معوقه یا بیکاری و فقر را برای توده‌های کارگر توجیه کند یا تغییر دهد. یا بالعکس خروارها بحث و ترجمه و کتاب و درس‌گفتار مارکسیستی به قدری نمی‌تواند کارگر را به ایدۀ مبارزه برای سوسیالیسم مجاب کند که درگیر شدن در یک اعتصاب عملی در محل کار. کارگر وقتی در حین اعتصاب مشاهده می‌کند که دولت و پلیس در کنار کارفرمایی هستند که دستمزدهای او را چپاول می‌کنند و وقتی می‌بیند که همین دولت چطور بخاطر تحصیل فرزندش از او شهریۀ اجباری اخذ می‌کند و ده‌ها مسألۀ روزمرۀ دیگر، همین به تنهایی برای مجاب کردنِ کارگر به مبارزه با دولت سرمایه‌داری کافی است. کارگر این دست از آگاهی را نه از متون نظری که از دل مبارزۀ عملی به دست می‌آورد. بنابراین پایه و منشأ مادی «آگاهی» اتفاقاً درونِ خود مبارزۀ طبقاتی کارگران نهفته است. اما برداشتی که شما در سوال‌تان از «آگاهی» آورده‌اید، آن را چونان یک موضوعِ ذهنی و ایده‌آلیستی تصویر کرده که گویی چیزی است که بیرون از جنبش وجود دارد و باید به درون جنبش برده شود! حال آنکه آگاهی طبقاتی از درون جنبش و با فعالیت عملی بدست می‌آید و نه به شیوۀ کتابی کسب میشود و نه به شیوۀ کتابی میتوان آن را به کسی منتقل کرد. اما حتی آگاهی‌ای که خودِ کارگران در مسیر مبارزه، در اعتراضات و اعتصابات روزمره، به درجات مختلفی کسب می‌کنند هم به تنهایی کافی نیست و چنانچه در هر مرحله فرموله نشود و با تجارب مبارزاتی جمعی پیوند نخورد و تکامل نیابد مثل آنست که مدام از صفر آغاز می‌شود.

تمام ملاحظاتی که گفتیم ما را به این نتیجه می‌رسانند که مسالۀ سازمانیابی در محور همۀ مسائل بالا قرار دارد؛ مسالۀ عملی مارکسیست‌ها هم همیشه ایجاد ظرفی تشکیلاتی بوده که به کسب و رشد آگاهی ضدسرمایه‌داری و تبدیل آن به آگاهی سوسیالیستی و در کلام آخر انقلاب و سرنگونی دولت سرمایه‌داری کمک بکند. اما این ظرفِ تشکیلاتیِ ویژه و معین چیست؟

از «کمیتۀ عمل سازمانده» تا تدارک برای «حزب انقلابی»

تاریخ جنبش کمونیستی تنها دو تجربۀ تاریخی از تسخیر قدرت به ما نشان می‌دهد: کمون پاریس (۱۸۷۱) و روسیه (۱۹۱۷). در تجربۀ اول طبقۀ کارگر فرانسه فاقد حزب یا رهبرانی بود که بتواند ماشین دولتی سرمایه‌داری را کاملاً درهم شکند، بنابراین با یک حکومت کارگری موقت طرف بودیم و دقیقاً به دلیل عدم وجود یک حزب متشکل انقلابی، این تجربه به سرعت از سوی قوای سرمایه‌داری درهم‌کوبیده‌شد. در روسیه اما تسخیر قدرت با موفقیت به انجام رسید و انقلاب درخشان اکتبر دستاوردهای زیادی به بار آورد، بماند که سال‌ها بعد با سلطۀ بوروکراتیسم استالینیستی بسیاری از آن دستاوردها پس گرفته‌شده و مسیر انقلاب به انحطاط کشانده‌شد. اما به هر صورت آن‌چه توانست طبقه کارگر روسیه را که کشوری واپس‌مانده با طبقه کارگر کوچک به لحاظ عددی و اکثریتی دهقان بود به قدرت برساند، «حزب پیشتاز انقلابی» بود. این درس اصلی و اساسی از تجربۀ اکتبر و چکیدۀ بلشویسم است: بدون وجود یک حزب انقلابی، تسخیر قدرت به دستِ طبقۀ کارگر ناممکن است!

اما اکنون در شرایط کنونی ایران چه؟ یک حزب انقلابی بلشویکی که در میان کارگران نفوذ داشته باشد وجود ندارد؛ در عوض ده‌ها «حزب» کاریکاتوری شکل گرفته‌اند که همگی ادعا می‌کنند نمایندگان طبقه کارگر هستند، اما حتی از حضور در اعتراضات کارگری هم غایب‌اند و اکثر فعالیت‌هایشان به صدور بیانیه‌های اینترنتی و خبررسانی محدود شده‌است. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت چون حزب پیشتاز انقلابی فعلاً ناموجود است، باید سازماندهی و تدارک طولانی‌مدتی برای ایجاد چنین حزبی انجام داد.

اینجاست که در فاز تدارک، «کمیته عمل سازمانده کارگری» با دخالت‌های هدفمند خود و طرح مطالبات مشخص در جنبش کارگری اولاً سعی دارد با حرکت از سطح آگاهی کنونی کارگران، اعتراضات شکل گرفته در داخل کشور را رادیکالیزه کند و ثانیاً به‌طور مشخص با کمک به تشکیل هسته‌های کوچک سوسیالیستی، در مسئولیتِ این تدارک مشارکت می‌کند. یک سوسیالیست باید درک کند که در انزوا و به طور منفرد هیچ چیز نیست، ولی در یک جمع انقلابی همه چیز هست. هر فعالیتی، از مطالعه گرفته تا یک اعتراض، فقط در یک جمع و در اصطکاک با دیگران است که معنا پیدا می‌کند. به عنوان مثال هر یک از این هسته‌ها می‌توانند اقدام به تهیۀ گزارش از محل سکونت یا کارخانه‌ یا دانشگاه کنند و با توجه به گزارش‌های تهیه‌شده، حوزه‌های دخالتگری را تعریف و در با توجه به خطوط مطرح در برنامۀ کمیته، مشغول به جاانداختن مطالبات از طریق توزیع نشریه و شبنامه و اعلامیه در محلات کارگری و در سطح کارخانه‌ها و دانشگاه‌ها شوند. در یک چنین جمع محدود و کوچکی است که افرادِ درگیر، بسته به موضوعاتی که در آن مشغول به فعالیت عملی هستند (و نه موضوعاتی از سر ذهن یا علایق شخصی یا صرفاً برای افزودن به دانش فردی) مطالعه می‌کنند و تلاش دارند که جلوتر از هر جریان دیگری، بهترین، صحیح‌ترین و به موقع‌ترین خطوط را در مورد جدیدترین مسائل عملی روز به دیگران منتقل کنند.

همگی این هسته‌ها حول برنامۀ کمیته جمع شده‌اند. قلب کمیته، برنامۀ عملش است و محتوای این برنامه، یک رشته مطالبات است که قصد داریم آن‌ها را در جنبش جابیاندازیم. آنچه شما تحت عنوان «تلاش برای زنده‌کردنِ سوسیالیسم میان مردم» از آن یاد می‌کنید را ما با فعالیت‌ برای «جا انداختن این مطالبات» انجام می‌دهیم. اگر این مطالبات صرفاً همان مطالبات روزمرۀ کارگران باشند، چیز جدیدی به آگاهی آن‌ها اضافه نکرده‌است و اگر بسیار فراتر از سطح آگاهی کنونی کارگران و اعتراضات آنان در هر مرحله باشد، اساساً از سوی آن‌ها شنیده نمی‌شود و پس زده خواهد شد. در عوض مطالباتِ برنامۀ کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری، به دلیل هم‌خوانی با سطح کنونیِ آگاهی کارگران این قابلیت را دارد که به راحتی فراگیر ‌شود و مبارزه را چند گام ارتقا دهد. مضافاً آنکه این مطالبات فشرده‌ای از تجربۀ زندۀ جنبش کارگری در سطح جهانی و تاریخی‌اش است و از روی ذهن بر کاغذ نیامده‌است. با پذیرش و کاربست این برنامه و مطالباتش ‌است که کارگران، در عمل (و نه در کلام) سوسیالیست می‌شوند. به این شیوه است که ایدۀ سوسیالیسم زنده خواهد شد. (برای ارزیابی یک نمونه از دخالتگری کمیتۀ عمل در میان اعتراضات کارگری، به گزارش و تحلیلی که از دخالتگری‌ کمیته در اعتراضات مهرماه معلمان[۱] شد، توجه کنید. در این اعتراض معلمی که شاید حتی نامِ «سوسیالیسم» نیز به گوشش نخورده باشد، وقتی می‌بیند مطالبۀ مطرح‌شده از سوی کمیتۀ سوسیالیستی، دقیقاً مطالبۀ اوست و آن را در خیابان فریاد می‌زند یا در میان همکارانش می‌گستراند، نه تنها فرداً یک گام به آگاهی ضدسرمایه‌داری نزدیک‌تر شده‌است. بلکه با اقدام عملی به دفاع از آن مطالبه، یک گام جنبش کارگری را به سوی جنبش ضدسرمایه‌داری و سوسیالیستی نزدیکتر کرده‌است. از این نقطه به بعد نقشِ هدایت و رهبری نیروهای متشکل سوسیالیست برای پل زدن این اعتراضات به یکدیگر باقی می‌ماند).


[۱] . https://ksazmandeh.wordpress.com/2017/10/06/474/

لينک کوتاه مطلب:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *