امسال در ۱۳ آذر ۹۶، برای سومین سال متوالی مراسم جداگانهای با فراخوان شورای صنفی دانشجویان در دانشگاههای بزرگ کشور برگزار شد که محوریتش را تقابل با سیاستهای پولی دانشگاه قرار داده بود. مراسم روز دانشجوی دانشگاه تهران با راهپیمایی کوتاه و سردادن شعار در محوطۀ حیاط دانشگاه شروع شد و بعد از ده دقیقهای راهپیمایی با تشکیل حلقه روبروی کتابخانۀ مرکزی و یک اجرای ادبیهنری همراه شد. در آخر هم بیانیۀ شورای صنفی خوانده شد. بیشتر شعارهای مطرح در این مراسم همانطور که فراخوان هم اعلام میکرد در اعتراض به سیاستهای پولیسازی دانشگاهها بود. برچیدن شهریههای اجباری، جریمۀ سنوات، پردیسهای پولی و غیره از یک طرف و شعار علیه سیاستهای خصوصیسازی دولت «تدبیر و امید» از طرف دیگر. همچنین شعارهای چپی از جمله «اتحاد دانشجویان با کارگران»، دفاع از مطالبات زحمتکشان مانند «مسکن و کار و آموزش رایگان» از بخشهای دیگر مطالبات مطرح شده در تجمع امروز بود. هواداران دانشجویی کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری هم با شرکت در این مراسم تعداد محدود از اعلامیهها – حدود ۵۰ نسخه – را بین دانشجویان حاضر در این مراسم توزیع کردند. تجمعی مانند امروز که برای چندمین بار است به فراخوان شوراهای صنفی برگزار میشود و آخرینش آبان همین امسال بود، برخلاف مراسم نمایشی برگزارشده از سوی تشکلهای وابسته به دستگاه قدرت (که متولی آن عمدتاً انجمنهای اسلامی درون دانشگاهها هستند) ظرفیت طرح شعارها و مانور بیشترِ دانشجویان از همه طیف را میدهد و از این رو باید از مشارکت در آن استقبال کرد. از طرفِ دیگر تا جاییکه مربوط به مطالبات مطرح در این مراسم میشود–شعارها و مطالباتی که این تشکلها مطرح کردهاند، مترقی و قابل حمایت است و با آنکه امضای بیانیۀ شوراهای صنفی دانشجویان را دارد، مطلقاً در سطح صرفاً صنفی باقی نماندهاست (حتی اگر خودِ این تشکلهای صنفی نخواهند به آن اعتراف کنند). مثلاً اشاره به پادگانی بودن دانشگاه، دروغ بودن تدبیر و امید یا یا طرح مطالبات طبقاتی کارگران و زحمتکشان در این بیانیه به خودی خود اثبات این نکته است.
ظرفیتهایی که در یکی دو سال اخیر شوراهای صنفی درون دانشگاه برای دخالت و طرح مطالبات نیروهای چپ ایجاد کردهاند، البته جان نسبتاً تازهای به یک جنبش پیشتر متلاشی و قلع و قمعشده داده و باید از این فضا تا جایی که ممکنه استفاده کرد. اما خوشبینی بیش از حد راجع به فضای ایجاد شده ما رو از بررسی ملاحظات و درسهایی که باید از جنبش دانشجویی در دهۀ پیش از این گرفت باز میدارد.
۱- درسهایی از تجارب جنبش چپ دانشجویی در دهۀ ۸۰
در عموم این سالها به ندرت اشارهای به تجربۀ مراسم جداگانۀ ۱۳ آذر ۸۶ و بگیروببندها و بازداشتهای گستردۀ منتهی به آن روز میشود. در نتیجه درسهای این تجربه هرچه که بوده، آنچنان ارزیابی و یادآوری نمیشود. در صورتی که فعالیت سیاسی، یک فعالیت تفننی نیست. بلکه لازمۀ فعالیت جدی، جمعبندی کردن تجارب یک شکست هست. ۱۳ آذر ۸۶ روزی بود که فعالین دانشجویی موسوم به «دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب» (به اختصار داب) برخلاف تجربۀ یک سال قبل خودشان، تصمیم گرفتند سه روز زودتر از موعد ۱۶ آذر و جدای از مراسم تحکیم وحدت با جمع کوچکتری برنامهای مجزا را برگزار کنند، نهایتاً برنامهای برگزار شد اما به قیمت بازداشت چند ده نفر از سازماندهان اصلی و وارد آمدن ضربۀ سنگینی که به کل مجموعۀ داب تسری پیدا کرد و در نهایت به تلاشی آن انجامید. طی سالهای بعد از این ماجرا، نقدها یا تحلیلهایی جسته گریخته از این واقعه صورت گرفت، اما به ندرت یک بررسی و ارزیابی جامع میبینیم و برخی از کسانی که خودشان از نزدیک در بطن این ماجرا بودند با این فرمول ساده که «دیگه تموم شده» یا «دیگه موضوعیتی نداره» از یادآوری دوبارۀ مسائل آن سال طفره میروند.
درس اصلی و اساسی آن واقعۀ تلخ اهمیت مرگ و زندگیِ مخفیکاری هست. مدتی فعالیت علنی و دست پیدا کردن به برخی موفقیتهای نسبی، نوعی توهم کاذب را نسبت به ظرفیتهای دمکراتیک رژیم ایجاد میکند. در حالیکه تجربۀ سال ۸۶ و انواع تجارب مشابه نشان میدهد که رژیم از این جهت به فعالیتهایی که علناً و جلوی چشمش انجام میشوند مدتی خوشرویی نشان میدهد که فرصت داشته باشد بتواند سازماندهان یک حرکت را کامل شناسایی کند، خط و ربطشون را پیدا کند و خلاصه نبض آن حرکت را در دست گرفته باشد و به واسطۀ آن افراد علنی به دایرۀ گستردهتری از مرتبطینشان هم دسترسی پیدا کند. از اینجا به محض اینکه بخواهد و اراده کند ظرف چند دقیقه میتواند کلّ آن مجموعه را متلاشی کند.
در واقع صرفِ فعالیت علنی، الزاماً فرد را به سمت چهارچوب قانونی هُل میدهد و همین امر روی افق و چشمانداز مبارزهاش تأثیر میگذارد. یعنی وقتی فرد وارد فعالیت علنیقانونی شد، به اجبار برای اینکه مشکلی پیش نیاید خیلی حرفها را نمیزند، خودش را سانسور میکند و خلاصه محافظهکار میشود یا مجبور است خود را به محافظهکاری بزند. اگر هم نخواهد دست به این خودسانسوری بزند موردِ حملۀ رژیم قرار میگیرد و بنابراین میبینیم که افتادن به ورطۀ فعالیت علنی، جریانی را که قرار است سوسیالیست باشد دچار تناقضات عدیده میکند.
در نتیجه نمیشود از یک طرف شعار داد «دانشگاه پادگانه؛ تدبیر، امید چاخانه»، آنوقت در همان «پادگان» با توهم داشتن به «تدبیر» و «امیدی» که چاخان است، مشغول فعالیت علنی و قانونی شد.
درست به همین دلیل هست که باید مخفی بود تا بشود کار کرد؛ تا بشود چیزی در محیط دانشگاه ساخت که ماندگار و باثبات باشد و برسد به دست نسل بعدی دانشگاه. فعالیت مخفی، به معنی قایم شدن در زیرزمین یا دیده نشدن در ملأ عام نیست. بلکه به این معنی هست که سازماندهندگان هر فعالیت و خودِ فرایند سازماندهی هر دو مطلقاً از حاکمیت و چشمهایی که اینجا و آنجا دارد پنهان باشد. یعنی به جای افتادن در دام گرفتن مجوز برای نشریه و خودسانسوری کردن موقع نوشتن مطلب میشود یک نشریه را بدون مجوز و بدون محدودیت خاصی با پرینتر خانگی درآورد و به دست مخاطب رساند. میتوان با انتخاب یک اسم مستعار همۀ مرزهای سانسور و نظارت را رد کرد. میتوان در یک تجمع چهره را با ماسک و کلاه پوشاند تا از طریق دوربینهای مداربسته یا فیلمبرداری حراست قابلشناسایی نبود. میتوان پای تلفن در مورد یک فعالیت و جزئیاتش صحبت نکرد. خلاصه اینکه میشود همهجا بود و همهکار کرد، اما هویت خود را مخفی نگه داشت.
اینجا مختصراً باید یک پرانتز باز کنیم و اشاره کنیم که خیلی از فعالین دانشجویی در آن مقطع، در واقع در دورۀ اصلاحات، سیاسی شده بودند و به خصوص بعد از ماجرای ۱۸ تیر ۷۸ و حمله به کوی دانشگاه زمینههای ریزششان از جریان اصلاحات و چپ شدن فراهم شده بود. در نتیجه ردّ خیلی از دانشجویان «چپ»ِ آن دوره را میشد در انجمنهای اسلامی و تحکیم وحدت سابق پیدا کرد که به خودی خود بلااشکال هست، چون مهم نه نقطۀ شروع، بلکه بعد از شروع و فرجام کار هست که تعیینکننده میشود. اما مسأله اینجا بود که در غیاب یک آلترناتیو چپ رادیکال و انقلابی برای جذب این نیروهای جوان، نه این پروسۀ گسست از اصلاحات کامل شد و نه پروسۀ پیوست به چپ انقلابی. در نتیجه خیلی از این نیروهای جوان فرصت نکردند که این فرایند دگردیسی و تحول خودشان را کامل طی کنند. بنابراین بین اصلاح طلبی قدیم و رادیکالیسم چپ جدید در نوسان بودند. در چنین شرایطی برخی جریانهای چپ اپوزیسیون وارد صحنه شدند و در خلأ یک رهبری انقلابی و رادیکال، این نقش را به عهده گرفتند یا دقیقتر بگوییم وانمود کردند که آن خلأ را پر کردهاند.
در کل ادبیات این جریان خاص اپوزیسیون، مطالبات و بحثهای طبقاتی کمرنگ بود، ولی در عوض چیزی که خیلی دیده میشد طرح انواع مسائلی بود که برای طبقۀ متوسط جاذبه داشته باشد. تب فعالیت علنی که یادگار دورۀ اصلاحات و توهم به باز شدن فضای سیاسی بود، با تمایلات غلیظِ این جریان به علنیگرایی ترکیب شد. از منظر این جریان، رهبران یک جنبش یا اعتراض میبایست علنی میبودند تا از این طریق یک کاریزما و جاذبهای برای جلب دیگران پیدا کنند. اینطور بود که خیلی از اعضای این جریان یا به قول خودشان «کادر»هایشان علناً و صراحتاً توی دانشگاه و فضاهای دانشجویی جولان میدادند و از حزب متبوعشان دفاع میکردند. حتی اگر هم این کار را نمیکردند از ادبیات و اصطلاحات و تکیهکلامهایشان به قدر کافی همهچیز روشن میشد. در واقع امتناع هواداران این جریان از فعالیت سازمانیافتۀ مخفی در دانشگاه اتفاقی نبود بلکه خط غالب رهبری از آنها چنین میخواست ؛ چرا؟ چون هدف اول و آخرش آن تشکیلات اپوزیسیون در خارج در این خلاصه میشد که به هر ترتیب ممکن به چشم بیاید و مرتبط با وضعیت داخل و جنبش دیده بشود. بنابراین حفظ امنیت اعضایش هم فدای این هدف میشد. در نتیجه خودش عامدانه در این علنیکاری و تبلیغش میدمید. حتی دفاعش از برگزاری یک مراسم بهاصطلاح «مستقل» در سال ۸۶ دقیقاٌ از این زاویه بود که ابتکار عمل در دست خودش باشد. در صورتی که اعضا و هواداران آن جریان سال قبلش در مراسم دانشجویی رسمیِ تحکیم وحدت، بین تجمع دانشجویان عادی رفته بودند، هم پلاکاردها و شعارهایشان را بالا برده بودند، هم استقلالشان را حفظ کرده بودند و هم در بین جمعیت مصونیت پیدا کرده بودند. اما اینبار سال ۸۶ تأکید بر مراسم بهاصطلاح «مستقل»، صرفاً برای این بود که خود این جریان مُهر خودش را بزند و بعداً بتواندِ با آن «۱۳ آذر سرخ» هنوز که هنوز است مانور تبلیغاتی بدهد. نتیجه هم شد یورش همه جانبه رژیم و برگزاری یک مراسم به بهای پایان حیات سیاسی خیلیها از نسل جدید چپ دانشگاه.
بعد از دستگیری، برخی رهبران این جریان با ایما و اشاره و کُد دادن نشان میدادند که بعضی از دانشجویان زندانی با آنها هستند. در واقع این جریان بدش هم نمیآمد که کسانی را در زندان داشته باشد. چون از قِبَل این بازداشتها و با جار زدن ارتباط خودشان با برخی دانشجویان زندانی میتوانست خود را مرتبط با جنبش دانشجویی تصویر کند. خوب این نهایتِ فرصتطلبی و انحطاط یک جریان را نشان میداد که تا به همین الآن هم باقی است.
این سبک فعالیت نشان داد که تا چه حد مخرّب است و پس لرزههایش تا مدتها ادامه خواهد داشت. کسانی که قربانی اینگونه سهلانگاریها میشوند یا برای همیشه از حوزۀ سیاست فاصله میگیرند یا مدتها زمان میبرد تا بتوانند از نو خودشان را پیدا کنند. کمترین ضربۀ این ندانمکاریهای رهبران جریانهای سیاسی، ایجاد یک جوّ شدید بیاعتمادی است، به طوری که تا مدتها همه از یک فعالیت متشکل واهمه داشته باشند.
۲- حق ایجاد تشکل مستقل دانشجویی
حق ایجاد تشکل مستقل دانشجویی همیشه یکی از مطالبات اصلی دموکراتیک درون دانشگاه بوده که تا همین امروز هرگز درون دانشگاههای ایران محقق نشده. در وضعیت کنونی که امکان قانونی فعالیت متشکل سیاسی درون دانشگاهها ممکن نیست و نهادهای امنیتی و تشکلهای وابسته دانشگاه را قبضه کردهاند. شوراهای صنفی در عمل تنها تشکلهایی هستند که حلقۀ کنترل و تصفیه بر آنها البته بشکل نسبی هنوز کامل نشدهاست. ما معتقدیم برای دانشجویان سوسیالیست و رادیکال، بهرهبرداری از ظرفیتهای این تشکلهای صنفی امری واجب است اما مطلقاً به معنای تمامِ کار نیست. بلکه ضروری است این طیف از دانشجویان علاوه بر دخالتگری درون تشکلهای صنفی، سازماندهی مستقل خودشان را هم بنا به گرایش سیاسی که دارند پیش ببرند. بر پایۀ این سازماندهی مستقل است که دانشجویان سوسیالیست امکان آن را پیدا میکنند که به طور هدفمند در این انجمنها دخالت کنند و روی دیگران تأثیر بگذارد. چه در غیر این صورت به سادگی در درون این انجمنها حل میشود و انجمنها خواهند بود که آنها را دنبال خودشان خواهند کشید.
بنابراین ما معتقدیم دانشجویان سوسیالیست باید خودشان را درون هستههای چند نفره مخفی متشکل کنند، نشریهای که بیانگر مواضع سیاسی گرایششان است درون دانشگاه به شکل مخفی توزیع کنند؛ نشریههایی که بدون نیاز به مجوز و با پرینتر خانگی چاپ میشود و در سطح دانشگاه هم به طور نامحسوس توزیع میشود. به این ترتیب میبینم که در اینجا سبکِ کارِ سازماندهی سوسیالیستها با فعالینِ صرفِ صنفی متفاوت میشود. این دقیقاً همان چیزی است که ما به آن «ترکیب فعالیت مخفی و علنی» میگوییم. یعنی یک دانشجوی سوسیالیست، هم فعالیت مخفیاش را دارد و هم با فعالیت علنیاش از ظرفیتهای انجمنها و تشکلهای رسمی استفاده میکند؛ گاهی در آنها ظاهر شده و خط سیاسی خودش را به شکل ظریفی در این دست از تشکلها جا میاندازد.
۳- گرایش به تفکیک مصنوعی فعالیت صنفی از سیاسی
در همین بستر بد نیست به دانشجویانی اشاره شود که بین مطالبۀ صنفی و سیاسی مرز میکشند. اما واقعیت موجود یک چیز دیگری میگوید. مثلاً کم نیستند دانشجویانی که بابت یک مطالبۀ صنفی یا بیان دیدگاهشان، بازداشت یا محروم از تحصیل و ستارهدار شدهاند. حال چهکار باید کرد جز دفاع از دانشجویان زندانی سیاسی؟ یا مثلاً نگاه کنید به اعتراض و تحصن اخیر دانشجویان دانشگاه صنعت نفت آبادن به شرایط استخدامی وزارت نفت. چه باید کرد وقتی این مطالبۀ سادۀ صنفی با ورود نیروی انتظامی و نیروهای امنیتی و خالی کردن تانکر آب برای متفرق کردن متحصنین، تبدیل به یک موضوع سیاسی شد؟ اصولاً خصلت حاکمیت سرمایهداری در کشورهایی نظیر ایران این است که یک مطالبۀ صنفی در آن به سرعت سیاسی میشود.
حال سؤال خیلی مهمی که به وجود میآید این است که اگر یک تشکل صنفی قانونی که خود را مصرانه در چهارچوبِ صنفی نگه میدارد مطالبهای را مطرح کرد و پای تحقق آن رفت، اما در نیمۀ راه این مطالبه به سطح سیاسی ارتقا یافت، چه میکند؟ آیا راهی دارد جز اینکه در مقابل سیاسی شدن مطالبه بایستد؟ اگر اینکار را بکند خود تبدیل به یک نهاد سازشکار و مانع جنبش دانشجویی مبدل شدهاست…
یکی از وظایف دخالت نیروهای مترقی در نهادهای صنفی هم دقیقاً اینست که آن را در چهارچوبِ صنفی نگه ندارند و در مقابل گرایشهای محافظهکاری که در این تشکلها سعی میکنند جلوی سیاسی شدن مطالبات را بگیرند بایستند. درست همانطور که پارسال هم دیدیم که بلافاصله بعد از اینکه «بیانیۀ فراگیر دانشجویان دانشگاههای کشور» منتشر شد، طیفی از جریانی که درون این تشکلهای صنفی بودند، بیانیهای در اعلام برائت از ارتباط با جریانهای سیاسی نوشتند. به نظر ما باید قاطعانه جلوی این دست از جریانات محافظهکار ایستاد.
۴- بدفهمی نسبت به مفهوم «استقلال»:
استقلال «تشکل دانشجویی» از احزاب یا استقلالِ یک «جنبش» از هرگونه جریانِ سیاسی؟
قبلاً گفتیم که حق ایجاد یک تشکل مستقل، همیشه یکی از مطالبات دموکراتیکی است که در جنبش دانشجویی مطرح بوده و تا امروز هم هرگز کاملاً تحقق پیدا نکردهاست. در موردِ شوراهای صنفی کنونی هم این استقلال بسیار نسبی است. چرا که تا مادامیکه ستارهدار کردن دانشجویان و تعلیق از تحصیل و چه و چه وجود دارد هنوز نمیتوان ادعا کرد این تشکلها نمایندگان واقعی دانشجویان هستند.
وقتی ما از تشکل مستقل دانشجوییاز نوعِ صنفیاش- صحبت میکنیم، قیدِ «استقلال» را نه فقط نسبت به رژیم و احزاب حکومتی و انجمنهای اسلامی، که همین طور نسبت به تمامی احزاب (از جمله اپوزیسیون) به کار میبریم. معنای استقلالِ تشکل صنفی آنست که این دست تشکلها نباید مستقیماً توسط احزاب ساخته شوند، بلکه باید علیالقاعده پذیرای همۀ جریانات باشند و ممانعتی نداشته باشند. در عین حال هر جریان و هر حزبی هم باید آزاد باشد که مبلغینش را به درون این تشکلها بفرستد تا بر آنها تأثیر بگذارند و سیاسیاش کنند. بدینترتیب ما از مفهومِ «استقلالِ» این تشکلات به معنی مخالفت درمقابلِ ساختهشدن از طرفِ احزاب از بالا دفاع میکنیم. اما از هر جریانی که بخواهد «استقلال» را به معنای «غیرسیاسی» بودن و به معنای سد گذاشتن بر سرِ راهِ فعالینِ سیاسیاعم از حزبی یا غیرحزبی- درونِ این تشکلها معنا کند میایستیم.
در تجمع امروز هم عدهای از به اصطلاح فعالین صنفی روی پلاکاردهایشان شعاری نوشتهبودند که «ما مستقل از هرگونه جریان سیاسی داخلی و خارجی هستیم». معنای صریح این حرف آنست که ما به اصطلاح هیچ سیاستی نداریم! اما در واقع اینکه کسانی میگویند سیاسی نیستند، خودش یک سیاست است. کسی که قدم به دانشگاه میگذارد، از عدم یا نیستی وارد دانشگاه نشده. او در جامعهای زندگی میکرده مملوء از شکافهای طبقاتی، شکافهایی که در حوزۀ سیاسی هم منعکس میشود و روی افراد تأثیر میگذارد. در نتیجه با آنکه نقطۀ مشترک دانشجویان، حضورشان در محیطی به اسم دانشگاه است و ورود به دانشگاه یعنی روبهرو شدن با انبوه معضلات و مشکلات دموکراتیک و صنفی که در بیانیههای امروز هم مفصلاً اشاره شد، اما در عین حال هرکدام از این دانشجویان حامل دیدگاههای طبقاتی و لاجرم سیاسی خاصی هستند و همه هم از نظر دموکراتیک حق دخالتگری در جنبش دانشجویی را دارند.
بنابراین جنبش دانشجویی بنا به ماهیت و شرایطی که در آن قرار دارد، سیاسی هست و باید هم باشد. در نتیجه عرفاً و به لحاظ دموکراتیک، هر جریان و گرایش و حزب سیاسی هم از این حق برخودار هست که در جنبش دانشجویی دخالت کند. حتی یک جریان یا حزب سیاسی باید حق داشته باشد شاخۀ دانشجویی یا تشکل سیاسی خودش را در حوزۀ دانشگاه ایجاد کند. اما تا جایی که به «انجمن صنفی دانشجویی» مربوط میشود، باید مستقل باشد، هم از دولت، هم از انجمنهای اسلامی و احزاب حکومتی و هم احزاب اپوزیسیون. یعنی یک حزب سیاسی، چه حکومتی باشد و چه ضد حکومتی نمیتواند بیاید به اسم «تشکل صنفی مستقل دانشجویی» نهادی بسازد و بعد با ضوابط خودش مانع ورود دیگران شود. تشکل صنفی مستقل دانشجویی از سوی خود دانشجویان و نه احزاب سیاسی ساخته میشود، ولی قاعدتاً دانشجویان با هر گرایش و تمایل سیاسی و حتی حزبی مجازند که در آن باشند و فعالیت کنند. تا جایی که به دانشجویان سوسیالیست برمیگردد، وظیفۀ آنها این نیست که انجمن صنفی بسازند، بلکه باید خودشان را در هستههای سوسیالیستی مخفی چندنفره سازمان بدهند تا بتوانند درون این انجمنها دخالت کنند.
بنابراین بازهم تأکید میکنیم که استقلال یک تشکل صنفی اولاً نه به معنای «غیرسیاسی» بودنش است و نه به معنای «تصفیه کردن اعضایی که با جریان سیاسی خاصی» هستند. این را از این جهت میگوییم که بسیاری از دانشجویان حاضر در این تشکلات صنفی (که عموماً هم از بنیانگذاران و متولیان آن تشکل هستند) با دانشجویانی که سیاسی باشند یا تعلقات و گرایشهای سیاسی خاصی (اعم از حزبی یا غیرحزبی) داشتهباشند، همچون افرادِ طاعونزده یا جذامی برخورد میکنند. گویی داشتن گرایش سیاسی یا سیاسیبودن تابو، گناه یا جرم است. در مقابل چنین برداشتی که به دروغ و اشتباه تحت عنوان مستقل ارائهمیشود باید سفت و سخت ایستاد.
۵- تاکتیک شرکت در مراسم شورای صنفی
یکی از درسهای مثبت امروز شرکت و مداخلۀ فعالین چپ در مراسم شورای صنفی بود. در واقع این یک تاکتیک صحیح است که نیروهای چپ، در شرایطی که توازن قوا به نفعشان نیست و به تنهایی زور و عضلهای برای برگزاری یک مراسم دانشجویی وسیع و تأثیرگذار ندارند، به شکل سازمانیافته و بابرنامه و با حفظ استقلال سیاسی خودشان در جمعهای بزرگتری از این دست شرکت کنند. چون هرچند فراخوان این قبیل تجمعات از طرف انجمنهای رسمی هست، اما به هر حال پایههایی دارند و دانشجویانی را درگیر میکنند. بنابراین فضایی مهیا میشود تا با شعار و احیاناً پلاکاردهای مستقل در این تجمعها شرکت کرد و اتفاقاً آن را به تریبونی برای بیان مطالباتی فراتر از صنفی بدل کرد، مطالباتی که انجمنهای رسمی از گفتنشان هراس دارند. البته این احتمال هم همیشه وجود دارد که بخش محافظهکار تشکلهای صنفی خود در مقابل هرگونه تحرکِ مستقلی در این دست فضاها بایستند، کما اینکه امروز هم پخش اعلامیههای محدودی غیر از بیانیۀ رسمی این تشکلها از طرف هواداران کمیته چندان به مذاق برخی خوش نیامد.
۶- به سوی ایجاد یک قطب سوسیالیستی درون جنبش دانشجویی
وظیفۀ اصلی دیگری هم هست که تمام دانشجویان چپ را هم از هر طیفی به هم پیوند میزند. آن هم مسئولیت تشکیل و تقویت یک قطب چپ قوی درون جنبش دانشجویی است. گرایشهای مختلف این قطبِ چپ میتوانند و باید بر سرِ موضوعات و کارزارهای مختلف دست به اتحاد عمل بزنند (مانند: برگزاری مراسم ۱۶ آذر و…)؛ در این دست از اتحاد عملها علاوه بر اینکه کارزارِ متحدانه را تقویت میکنند، هریک از نیروهای چپ با شعارها و خطوط مستقل خود شرکت میکنند.
به فرض مثال همین مراسم امروز را در نظر بگیریم. چون متولی این مراسم تشکلهای صنفی بودند- علیرغم اینکه چنانکه گفتیم ما از مطالبات مطرح در آن حمایت میکنیم و آن را مترقی میدانیم- اما دقیقا به این دلیل که ابتکار عمل در دست تشکل صنفی بود، ما میبینیم که مراسم به طرز عجیبی شسته و رفته و در چهارچوب اداری پیش رفت. حتی سازماندهندگان مراسم بجای اینکه جمعیت را به راهپیماییِ دانشکده به دانشکده هدایت کنند، ترجیح دادند بعد از ده دقیقه راهپیمایی، بقیۀ مراسم را متمرکز بر یک اجرای نمایش ادبیهنری کنند! بجای اینکه جمعیت و شعارهایشان را به پشتِ دربهای اصلی خیابان انقلاب بکشانند و شعارها را به گوش رهگذران برسانند، ترجیح دادند مراسم را یک ساعته در یک حلقۀ بسته در چهارچوب مجوز نگه دارند. بنابراین مجدداً حتی مراسم امروز را اثبات این بحث میبینیم که گرچه باید انجمنهای صنفی و ظرفیتهایش را تقویت کرد، اما وظایف سوسیالیستها این است که در عین حال در هر گام، سعی کنند ابتکار عمل خودشان را در مراسم وارد کنند و آن را در چهارچوب علنی و قانونی نگه ندارند.
این در واقع نکتۀ اساسی بود که هواداران دانشجویی کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری در اعلامیهای که امروز توزیع کردند علاوه بر طرح مطالباتی که با مطالبات خود تشکلهای صنفی همپوشانی داشت، آن را مطرح کردند.
۱ دیدگاه در “گزارش و دخالتگری هواداران دانشجویی کمیته در مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران؛ ارزیابی وظایف دانشجویان سوسیالیست در این برهه”