خبر اعدام رامین دور از انتظار نبود، اما مثل پتکی سنگین بر سر همۀ ما فرود آمد؛ خاصه از آن رو که تا آخرین دقایق وسیعترین کمپین در ابعاد جهانی بیوقفه برایش در جریان بود، اما دست آخر بینتیجه ماند. اعدام رامین از سوی جمهوری اسلامی البته حاوی یک پیام بود. اینکه اجرای حکم اعدام زانیار و لقمان مرادی همزمان با رامین ابلاغ میشود، اینکه روز قبلش رسانههای رژیم خبر انهدام گروهی وابسته به پژاک را در حومۀ کامیاران و به انتقام تلفات سپاه در حملۀ تیرماه این گروه اعلام میکنند و اینکه درست روز اعدام رامین، جمهوری اسلامی چنین با بیپروایی مقرّ حزب دمکرات کردستان را در خاک کردستان عراق بمباران میکند، مطلقا از سر اتفاق و تصادف نیستند. به همۀ اینها باید ترور اخیر اقبال مرادی، مرگ مشکوک شریف باجور و سه تن از فعالین محیط زیست مریوانی و چرخۀ تکراری قتل کولبران را افزود. اعدام رامین در این بستر، به معنی اعلان جنگ صریح رژیم به جنبش اعتراضی، به ویژه در کردستانِ همیشه معترض است و هدف از آن، ایجاد رعب و به رخ کشیدن توان و آمادگی کاملش برای قلع و قمع هر تحرکی در کردستان. اما واقعیت اینست که همۀ اینها بیش از آنکه نمایانگر توان رژیم باشد، استیصال و درماندگیاش را نشان میدهد و این درماندگی را میتوان این روزها در سست شدن زمین زیر پای رژیم در عراق دید.
اعدام رامین هرچند تأسفبار است، اما اگر این تأثر و تأسف به جای سازماندهی و تدارک برای دادن پاسخ این سرکوبهای رژیم صَرف تسلیت و سوگواریهای خنثی و بیخاصیت شود، در عین حال خیانت به مقاومت مثالزدنی رامین در برابر شکنجهگرانش است؛ مقاومتی که حسرت خم شدن در برابر دستگاه سرکوب را به دلشان باقی گذاشت.
در همین لحظاتی که این سطور نوشته میشود و موج تسلیتهای مجازی به راهافتاده، ماشین کشتار و سلاخی رژیم بدون انقطاع در حال حرکت است و ساعتی نیست که قربانی نگیرد. مرگ رامین پایان کار نیست، بلکه این وظیفه ماست که کمپینِ تاکنونی برای نجات رامین را بار دیگر با همان درجه از انرژی و وسعت برای رامینهای جدید و سایر زندانیان سیاسی ادامه داد. مرگ رامین پایان کار نیست، چون شرایط زایندۀ رامینها همچنان باقی است؛ پس باید از الان تدارکات برای پاسخ این سرکوب رژیم را در عمل دید.