هنوز چند هفته از مرگ مشکوک فعالین محیط زیست مریوان که ردّ پای سپاه در آن مشهود بود نگذشته که با حملۀ موشکی جمهوری اسلامی به مقر حزب دموکرات کردستان در عراق و اعدام همزمان چندین تن از زندانیان سیاسی کُرد، رژیم در شیپور اعلان جنگ همهجانبه به مناطق اصلی کردنشین ایران (مثل کردستان و کرمانشاه) دمیده و تا همین لحظه هم خبرهایی از تحرکات سپاه در مرزهای غربی برای سرکوب بیشتر نیروهای مخالف کُرد به گوش میرسد. در واکنش به این حملات همهجانبه و کشتار اخیری که جمهوری اسلامی به راه انداخته، در روز ۲۱ شهریور دهها شهر کردنشین شاهد یک اعتصاب عمومی متحدانه به شکل تعطیلی مغازهها و بعضی شرکتها بود.
هجوم سیستماتیک جمهوری اسلامی علیه کردها، یک معنا و پیام هشدارآمیز مهم به کل اپوزیسیون داخل و خارج کشور دارد؛ این حملات نشان میدهد که جمهوری اسلامی با پیشبینی دورۀ بحرانی آتیاش در نیمۀ دوم سال، از الآن به دنبال تسویه حساب با سرسختترین مخالفینش است و در اول این فهرست بلندبالای مخالفین، کردستانِ همیشه معترض قرار دارد.
از این پیام نباید سرسری گذشت، بلکه باید آن را تبدیل به فوریتی برای تدارک علیه موج بعدی سرکوب کرد. به همین دلیل در اینجا به چند مسألۀ مهم در رابطه با سرکوب اخیر کردستان و تدارک برای دفاع علیه این سرکوب میپردازیم: از جمله هم مسألۀ موج جدید ترورهای برون مرزی و ضرورت «اتحاد عمل» در برابر سرکوبهای جدید و هم ثانیاً ارزیابی دربارۀ تاکتیک اعتصاب منطقهای در کردستان و نسبتش با یک اعتصاب سراسری کشوری.
موج جدید ترور و وظیفۀ اپوزیسیون خارج از کشور
بعد از موج ترورهایی که جمهوری اسلامی به طور اخص در دهۀ هفتاد در خارج از مرزهای ایران به راه انداخت، شاید تصور اینکه رژیم در دهۀ نود و آن هم در اوج بحران داخلی به خودش این جسارت را بدهد که موج جدیدی از ترورهای برون مرزی را علیه مخالفینش به راه بیاندازد سخت بود. اما امروز به چشم خودمان میبینیم که نه فقط این ترورها بار دیگر به جریان افتادهاند، بلکه رژیم این بار حتی نقش مستقیمش را در این ترورها نه تنها پنهان و انکار نمیکند که علناً روز روشن مقر یک حزب مخالف را در کشور ثالث با چندین موشک میزند و کشتار به راه می اندازد، اما به همین هم کفایت نمیکند و از آن هم فیلمهای تبلیغاتی میسازد تا نفوذ و اِشراف اطلاعاتیاش را به رخ بکشد و تازه برای باقی نیروهای مخالف خارج کشور هم خط و نشان مشابه میکشد (رجوع شود به رجزخوانیهای اخیر رحیم صفوی).
واقعیت اینست که با اینکه چندین ماه از شروع موج جدید ترورهای برونمرزی رژیم گذشته است و در فهرست این ترورها افراد مختلفی از احزاب و جریانات مختلف وجود داشتهاند، اما واکنش اپوزیسیون خارج از کشور مطلقاً هیچ تناسبی با این سطح از تهاجم وحشیانه و بیپروای رژیم نداشته و هنوز از «اتحاد عمل» قوی و منسجم برای بالا بردن هزینۀ این ترورها برای جمهوری اسلامی عاجز بوده. نمونهاش هم اینکه فردی مثل منصور اسانلو در قلب آمریکا مورد حملۀ تروریستی شیمیایی قرار گرفت، اما حداقل از طرف اکثر اپوزیسیون چپ بایکوت شد. با ادامۀ این برخورد نهایتاً کمکم دامنۀ این ترورها دامن جریانات دیگر را هم گرفته. در صورتی که مسأله بر سر آنست که باید بین اختلاف نظر و انتقاد بیرحمانه به مواضع یک فرد یا جریان و حمایت از حقوق دمکراتیک و اولیۀ آن فرد یا جریان تمایز قائل شد.
این در حالی است که در ماههای گذشته فردی مثل امجد حسینپناهی یک تنه و با کار ۲۴ ساعته و خستگیناپذیر ثابت کرد که میتوان و باید در برابر هجوم جمهوری اسلامی یک کارزار گستردۀ «اتحاد عمل» به راه انداخت. کمپین نجات رامین حسین پناهی، با آنکه نتوانست متأسفانه به تنهایی جلوی اعدام رامینِ بیست و چند ساله را بگیرد، اما در عین حال درس مهمی به همۀ ما داد. آن هم اینکه میتوان و باید در برابر سرکوبهای جمهوری اسلامی حداقل به شکل مقطعی و در موارد مشخص دست به اتحاد عمل گسترده زد.
درس اتحاد عمل
تا پیش از حملات موشکی اخیر رژیم به حزب دموکرات، متأسفانه هنوز پیام هشدارآمیز موج جدید ترورهای برون مرزی رژیم شنیده نشده بود و این در حالیست که فعالین خارج از کشور حداقل با دو اهرمِ «حقوقی» و «رسانههای بینالمللی» میتوانند به شدت این ترورها را برای جمهوری اسلامی هزینهبر کنند که تاکنون این اتفاق نیفتاده است. اینجاست که باید پرسید که چرا به جای راهاندازی کمپین علیه مهرههای سوخته و بدون کاربرد جمهوری اسلامی (مثل عبدالکریم سروشها) در خارج از کشور، نباید همان انرژی محدود را علیه این همه ترور برونمرزی و چهرههای امنیتی فعال رژیم که راست راست در خارج آزادنه میچرخند (مثل علی علیزادهها) صرف کرد؟
از طرف دیگر اعتصاب عمومی دیروز کردستان با فراخوان چندین حزب و جریان سیاسی مختلف، توانست چند جریان اپوزیسیون چپ را هم پای اتحاد عمل و تدارکات مشترک بکشاند که بهعنوان یک نمونۀ مثبت و مقتضیِ این اوضاع و احوال ثبت میشود. اعتصاب عمومی کردستان هرچند البته به هیچ وجه جوابگوی این سطح از تعرض وقیحانۀ رژیم علیه فعالین کُرد نیست، اما حداقل با تزریق یک اعتماد به نفس موقت، فضای رعب و وحشتی را که حکومت بعد از حملات اخیر سعی در القای آن درون کردستان داشت شکست. اقدامات مذبوحانۀ بسیجیها و اطلاعاتیها مثل اسپری زدن به درِ مغازههای اعتصابکننده نشان میدهد که این اعتصاب تأثیر تاکتیکی خود را در این جنگ روانی گذاشته است.
در واقع هجوم اخیر جمهوری اسلامی علیه کردستان در عین حال زهرچشمی بود از اعتراضات متحدانۀ چند هفتۀ گذشته مریوان به بهانۀ مرگ مشکوک فعالین زیست محیطی؛ بنابراین به نظر ما این تاکتیکِ اعتصاب عمومی اقدامی بهجا و قابل حمایت و به نوعی تنها گزینۀ دم دست و قابل اجرا در این شرایط خاص و کمبود وقت بود.
ارزیابی از اعتصاب عمومی در مناطق اصلی کُردنشین
برخی این نقد را مطرح میکردند که کردستان بارها و بارها سابقۀ اعتصابات مشابهی را داشته (از اعتصاب پارسال بهخاطر کشتار کولبران گرفته تا اعتصاب بهخاطر بستن مرز بانه)، اما بدون دستاورد مشخص و ملموسی. پس آیا انجام یک اعتصاب عمومی در این وضعیت کافی است؟ پاسخ اینست که هم بله و هم خیر.
در مورد کردستان با ناحیهای مواجهیم که اقتصادش عامدانه توسعهنیافته و غیرصنعتی نگهداشتهشدهاست؛ به همین خاطر از یک طرف با غیاب یک بخش متشکل کارگری قوی در این ناحیه روبهرو هستیم (و در عوض کارگر کُرد همیشه در مهاجرت و مشغول انجام سختترین مشاغل در سایر استانها است) و از طرف دیگر با بخش بزرگی از سرمایهداران خُردهپا در شهرها (مثل صاحبان مغازه و دکاندار) و بعضاً دهقانان طرفیم و نهایتاً زحمتکشان (مثل دستفروشان و کولبران و غیره)، که همگی در یک بافت همچنان سنتی نگه داشته شدهاند. بنابراین دقیقاً از آنجا که پایه اقتصاد این ناحیه (بهخاطر توسعهنیافتگی عامدانه) نه وابسته به تولید، بلکه وابسته به امور تجاری است، انجام اعتصاب و بستن مغازهها تأثیر مختلکنندهای بر اقتصاد کشور نمیگذارد و عمدتاً محدود به همان ناحیه باقی میماند. بنابراین از این حیث محدودیت تأثیر یک اعتصاب عمومی در کردستان غیرقابل انکار است و نباید دربارۀ تأثیرات آن اغراق کرد. اما چنانکه گفتیم هدف اصلی این اعتصاب اخیر نه یک پاسخ تعرضی علیه رژیم، بلکه بازگرداندن اعتماد به نفس و نشان دادن قدرت اتحاد در برابر دستگاه حاکمه بود.
در عین حال در چند روز اخیر این بحث مطرح میشد که چون اعتصاب کردستان به تنهایی نمیتواند جواب سرکوب رژیم را بدهد، موفقیت این اعتصاب منوط به آنست که شهرهای دیگر هم در همبستگی با کردستان دست به اعتصاب بزنند. این بحث از یک طرف جنبۀ درستی را مطرح میکند و آن هم اینکه اعتصاب عمومی به تنهایی در کردستان برای سکته دادن رژیم کافی نیست، بلکه فقط یک اعتصاب سراسری است که میتواند دستگاه عریض و طویل رژیم و اقتصادش را فلج کند و به زانو درآورد. اما از طرف دیگر به این نکته هم باید توجه کرد که جرقۀ یک اعتصاب عمومی کشوری، به خاطر اعدام فعالین سیاسی یا حملۀ رژیم به پایگاه یک حزب مخالف در خارج از کشور شعله ور نمیشود ؛ کارگری که در خوزستان یا مشهد یا گرگان یا بلوچستان است به قدر کافی در این اوضاع کمرشکن اقتصادی گیر مشکلات اولیه و ابتدایی معیشتی هست که اصلاً وقت نکند دنبال کند که اسامی این یا آن فعال سیاسی کُرد چیست یا چه زمان و به چه دلیلی اعدام شدند. بنابراین طبیعی و قابل درک است که حداقل در این مرحله کارگران در سایر استانها در حمایت از «اعتصاب سیاسی» کردستان وارد اعتصاب نمیشوند. در عوض آنچه یک کارگر را از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور به هم وصل میکند، بحران اقتصادی کنونی و مطالبات مشترکشان است. بنابراین یک اعتصاب عمومی سراسری اگر بخواهد اتفاق بیفتد، بجای اینکه از همان اول و صراحتاً بهخاطر یک اعتراض سیاسی باشد اتفاقاً به احتمال بسیار زیاد از دل اعتصابات اقتصادی بیرون خواهد آمد و بلافاصله جنبۀ سیاسی و اقتصادی را باهم و به شکل تؤأمان ترکیب خواهد کرد.
ویژگی اعتصاب عمومی سراسری این است که هر بخش با هر مطالبهای به آن میپیوندد، از اعتراض به حقوق معوقه گرفته تا اعتراض به اعدام و زندان فعالین سیاسی. در چنین اعتصاب عمومیای، بخشهای متشکلتر یا بخشهایی که بیشتر سابقۀ اعتصابات گسترده و پرسر و صدا داشتهاند، بسیار سریع در صف اول قرار میگیرند و مرز صنفی و سیاسی را میشکنند. اما ویژگی دیگر اعتصاب عمومی این است که حتی بخشهای منزویتر و پراکندهتر طبقۀ کارگر را هم درگیر و رادیکال میکند. علاوه بر این در اعتصاب عمومی، شکافها و تفرقههای درونی طبقۀ کارگر که سرمایهداری حاکم برای بقایش به آن دامن میزند- مثل زدن برچسب تروریست یا تجزیهطلب- دیگر به حاشیه میرود: مهم نیست دیگر کارگران کُرد یا زن یا افغانستانی باشند!
بنابراین خلاصۀ کلام انتقام از سرکوب و کشتار اخیری که رژیم علیه کردستان به راه انداخته، به صورت جدا جدا و فقط در محدودۀ این استان گرفته نمیشود. بلکه با سراسری شدن اعتراضات و اعتصابات و در یک چشمانداز انقلابی است که گرفته میشود. برای سراسری شدن اعتصابات متحدانۀ کشوری، شرایط هیچگاه به اندازۀ امروز مهیا و آماده نبودهاست.
همین الآن، تنها چند روز به آغاز مهرماه مانده و از الآن زمزمههای سومین دور اعتصاب سراسری کامیونداران با آغاز مهرماه به گوش میرسد. از طرفی مهرماه امسال باز هم همراه شده است با ستاره دار شدن و محرومیت تحصیلی صدها دانشجو و احکام طویلالمدت برای فعالین شورای صنفی و فشار خُردکنندۀ شهریههای اجباری بر گردن دانشجویان و دانشآموزان.
از آن سو مهرماه امسال برای معلمان هم با زدن از مزایا و صدور احکام شلاق و زندان برای فعالین صنفیشان همراه شده؛ به همین خاطر نه فقط برنامۀ اعتراض خیابانی ۱۳ مهر در دستور کار تشکلهای صنفی معلمان قرار گرفته بلکه در عین حال این سو و آن سو زمزمههای خفیفی از لزوم اعتصاب و نرفتن به سر کلاسهای درس هم در بدنۀ معلمان به گوش میرسد. اینها به جز انبوهی از کارخانههای بحران زده و معوقات متراکم مزدی و اعتصابات پراکندۀ کارگران است. پس شرایط بالقوه مهیاست ؛ اما در این مرحله که هنوز اعتصابات پراکندۀ خودجوش در حال انجام هستند هیچ چیزی واجبتر از پیوند زدن آنها به یکدیگر نیست. اگر اعتصاب کردستان به خاطر جنبۀ سیاسیاش نتوانست در این مرحله حمایت سایر استانها را داشته باشد و سراسری بشود، اما در عوض مشکلات حاد اقتصادی که همه را زیر ضرب گرفته امکان این اتحاد را بالقوه به وجود آوردهاست.
به همین خاطر باید پیشروترین بخشهایی را که تا به الآن تجربۀ چند اعتصاب پیگیرانه داشتهاند (مثل هفت تپه و کامیونداران) و آنهایی را که مستعد اعتصاب هستند (مثل معلمان) نشان کرد و تمام نیرو و امکانات خودمان را در اختیار پیشرفت اعتراض آنان قرار داد و در واقع روی این بخشها تمرکز خاص داد. منظور از تمرکز بر بخشهای پیشروی اعتراضی صرفاً خبررسانی نیست، بلکه درگیر شدن و دخالت کردن عملی و کمکرسانی است.
نهایتاً جا انداختن ضرورت حمایت عملی یک بخش از جنبش کارگری از اعتصاب در بخش دیگر؛ ولو اینکه این اعلام همبستگی در قالب صرفاً یک اعتصاب کوتاه نمادین باشد؛ مثلاً اعتصاب نمادین و کوتاه رانندگان شرکت واحد در حمایت از رانندگان کامیون؛ یا اعتصاب نمادین هفتتپه در حمایت از فولاد و امثالهم.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۲۲ شهریور ۱۳۹۷