جنبش معلمان و سلاح اعتصاب سراسری
نگاهی به سطح سازماندهی و مسائل تاکتیکی جنبش معلمان
متن پیاده شده:
بازشدن مدارس در مهر امسال بازهم همراه شد با دودوزهبازیهای آموزش و پروش برای چاپیدن خانوادهها؛ شهریههای تحمیلی و کمک اجباری به مدرسه از یک طرف؛ هزینۀ کیف و کتاب و دفتر و خودکار هم از یک طرف.
التماس خانوادهها به مدیران برای ثبت نام یک طرف؛ شُل کن سفت کن مدیران و «جا نداریم اصرار نکن»ها و زیرمیزی گرفتنهایشان هم یک طرف.
این تازه در صورتی است که بچه خیلی شانس آورده باشد که به خاطر بحران اقتصادی مجبور به ترک تحصیل نشده باشد؛ شانسی که همین مهر امسال صدها هزار دانشآموز جدید از آن محروم شدند- اینها به جز محرومیت از تحصیل بچههای افغانستانی است یا خیلی از بچههای کرد و ترک و عرب و غیره که چون فارسی را خوب بلد نیستند، عملاً دیر یا زود از گردونۀ تحصیل خارج میشوند.
و اما داخل مدارس چه میگذرد؟ از یک طرف با کلاسهای شلوغ و کمبود معلم و پمپاژ معلمان قراردادی و حق التدریسی به مدارس مواجهیم؛ از طرف دیگر دستمزدهای زیرخط فقر معلمان رسمی و بازنشستههای نالان و ورشکستۀ آموزش و پروش.
یک طرف بگیر و ببند و زندان و شلاق و تعلیق از خدمت معلمان معترض، یک طرف هم با آمادهباش اخیر حکومت که نگذارد مبادا صدای اعتراض از درون تشکلهای مستقل معلمان بیرون بزند یا اعتصابی بشود که اوضاع از دستش در برود.
این حکایتِ آموزش و پرورش ویرانشدهای است که ۱۳ میلیون دانشآموز و بیش از یک میلیون معلم در ایران را درگیر خودش کرده!
حکومت در چند سال گذشته بیشترین تعرضات را علیه معلمان به راه انداخت:
درحالیکه دستمزد معلمان رسمی الآن بین ۱ تا ۲ میلیون است، خط واقعی فقر بین ۶ تا ۸ میلیون برآورد شده. از طرفی قراردادیها و حقالتدریسیها هم که عملاً نصف رسمیها حقوق میگیرند و نه بیمه دارند و نه امنیت شغلی. از آن طرف طرح همسانسازی شاغلین و بازنشستگان روی زمین مانده.
اما دولت حملات کُشندۀ خودش را دقیقاً از ابتدای سال ۹۷ شروع کرد؛ آن هم با اعلام حذف سختی کار، حذف حق عائلهمندی زنان مجرد، حذف بن کالا، مرخصی تحصیلی، پاداش سالانه و غیره و البته بمب اصلی را با کلید زدن طرح «معلم تمام وقت» بر سر معلمان انداخت.
ماجرا از این قرار است که آموزش و پرورش الآن در شرایط خاصی است که تعداد معلمان هیچ تناسبی با تعداد دانش آموزان ندارد. برای همین است که تراکم کلاسها تا سر حد چهل نفر نیز این روزها دیگر عادی شده. درحالیکه صدها هزار نفر فارغالتحصیلِ بیکار وجود دارند، اما دولت از استخدام معلمان جدید طفره میرود و بدتر از اینکه تا دو سال آتی ۳۲۰ هزار معلم دیگر قرارست بازنشسته شوند و معنی این آمار اینست که کار معلمان بازنشسته میافتد روی دوش معلمان شاغلی که تا همین احالا هم زیر فشار کاری و مالی خرد شدهاند.
اینجا بود که دولت برای اینکه بخواهد خودش را با کمترین هزینه از این مخمصه نجات بدهد، اقدام به ابداع یک فرمول کلاهبردارانۀ جدید کرده تا ساعت کار اجباری معلمان را حتی تا سر حد ۴۰ ساعت بتواند افزایش بدهد. و برای اینکه این طرح جدید ناگهان مثل بمب بین معلمان صدا نکند و باعث اعتراض نشود، درست مثل یک کلاهبردار حرفهای فعلاً با اختصاص ۶ ساعت اضافه تدریس داوطلبانه به معلمان استارت این حمله را زده تا بعد به شکل پلکانی ساعات را بالا ببرد و اجباری کند.
و این تازه در حالی است که حکومت در دوران جنگ، عملاً دو ساعت اضافهکاری اجباری به معلمان تحمیل کرده بود که بعد از سه دهه نه فقط دستمزدش هیچوقت پرداخت نشد که جزو ساعات اجباری کار معلمان محسوب شد.
به موازات این حملات گستردۀ جدید دولت به وضعیت کاری و معیشت معلمان، سرکوبهای سخت هم دوباره کلید خوردند؛ نه فقط پروندههای قدیمی به جریان افتادند که پروندهسازیهای جدیدی هم اضافه شدند؛ به شکل قرون وسطایی فعالین صنفی را میدزدند و درون بیمارستان روانی حبس میکنند؛ اگر حکومت قبلاً شلاقش رو بر کمر خمیدۀ کارگران آق دره زده بود، این بار همان حکم شلاق را به معلمان هم تسری داده تا یادمان بماند که چرا ما را نباید از داعش بترسانند؛ چون سالهاست تجربۀ حکومت داعشی را همینجا داشتهایم.
اما با اینحال معلمان نه فقط در یک سال گذشته، بلکه در کل بیست سال گذشته در صف اول جنبش کارگری بودند و یکی از پربارترین کارنامهها و مبارزات متشکل را برای دفاع از حقوقشان داشتند. هر کسی جنبش معلمان را دنبال کرده باشد اذعان میکند که سطح پیشروی مطالبات و شعارهایشان در سالهای اخیر خیلی رشد کرده و جلو آمده؛ خصوصاً اعتصاب سراسری معلمان در مهرماه و حالا هم آبان، باعث یک جهش رو به جلو درون این جنبش شده.
در این ویدیو قصد داریم نگاهی داشته باشیم به ارزیابی از وضعیت کنونی جنبش معلمان؛ موانع بیرونی و درونی و نهایتاً چشم انداز اعتراضات معلمان بالأخص حالا که وارد فاز اعتصابی شده.
پیشروی مثالزدنی جنبش معلمان در زیر تیغ تهدید
معلمان اولین بخش از جنبش کارگری بودند که حتی قبل از سندیکای شرکت واحد یا سندیکای هفتتپه از فضای اندک تنفسی که در ابتدای دورۀ اصلاحات به وجود آمده بود استفاده کردند و تشکل مستقل خودشان را در سال ۷۷ تشکیل دادند. البته همان موقع هم این کار به مذاق حکومت خوش نیامد و به این خاطر هم با انواع تشکلهای وابسته- از «بسیج فرهنگیان» و «جامعۀ اسلامی فرهنگیان» تا «انجمن اسلامی» و «مجمع فرهنگیان ایران» و تشکل دست ساز متأخرتری (یعنی «سازمان معلمان ایران»)- سعی داشت تا نفَسِ این تشکل مستقل جدید را بگیرد. این تشکل وابستۀ آخر یعنی سازمان معلمان ایران، عملاً اتاق فکری برای مدیران مدارسی بود که گرایش اصلاحطلبی داشتند؛ اینان در دورۀ احمدینژاد به خاطر رقابتهای جناحی چندباری سعی کردند خود را خیلی در تضاد با کانون صنفی معلمان قرار ندهد؛ اما با روی کار آمدن روحانی به شکل سیستماتیک و بیوقفه در صف اولِ گرا دادن و سمپاشی و پروندهسازی علیه رهبران کانون صنفی معلمان بودند.
بنابراین علاوه بر نیروی پلیس و وزارت اطلاعات و غیره، یکی از کارکردهای این تشکلهای وابسته در منگنه گذاشتن و پروندهسازی برای کانون صنفی به هدف از هم پاشاندنش بود. اما معلمان متشکل ایستادگی کردند؛ نه فقط علیرغم تهدید و زندان و بگیر و بببند خودشان را منحل نکردند، بلکه کانونهای صنفی معلمان با استمرار در فعالیتهایشان موفق شدند عملاً تشکلهای وابستۀ دیگر را افشا و منزوی کنند. علاوه بر آن فعالین متشکلِ معلمان، چون چشمانداز ایجاد یک تشکل سراسری را داشتند، از سال ۸۰ شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان را راه انداختند تا چتری باشد برای آنکه تشکلهای مستقل ایجاد شده در شهرها و شهرستانهای دیگر بتوانند در ارتباط با یکدیگر قرار گیرند و فعالیتهایشان را باهم هماهنگ کنند. از مذاکره تا سازماندهی دهها اعتراض خیابانی، تحصن، جمعآوری طومارهایی با امضاهای چندهزار نفره و تحصن و اعتصاب در کارنامۀ بیست سالۀ تشکلهای مستقل معلمان ثبت شدهاست.
اما حکومت فقط به بگیر و ببند و پروندهسازی و سنگ اندازی در برگزاری جلسات کانونها و انجمنها و شورا و ایجاد تشکلهای موازی اکتفا نکرد؛ بلکه از انواع حیلهها و تفرقهاندازیهای درونی و دامن زدن به اختلافات فردی-درون این تشکلها-استفاده کرد تا آنها را از هم بپاشاند. به این ترتیب شاهد بودیم درست مثل سندیکای هفتتپه و سندیکای شرکت واحد آگاهانه یا ناآگاهانه انشعاباتی به سمت راست و به سمت دستگاههای امنیتی رخ داد تا سرعت و شدت پروندهسازی علیه رهبران واقعی این تشکلها افزایش پیدا کند.
با این حال نه فقط کانونهای صنفی معلمان دوام آوردند و حتی گسترش پیدا کردند. بلکه از حیث مطالبات هم یک جهش کیفی رو به جلو را در سالهای اخیر تجربه کردهاند. مطالبات معلمان در سالهای اخیر نه فقط صراحتاً طبقاتی شده که پا را از حوزۀ صنفی خود نیز فراتر گذاشته. به این صورت که دیدیم شعارهای معلمان از مطالبۀ اضافه حقوق در دهۀ هشتاد، امروز به نه فقط مطالبۀ حقوق بالای خط فقر بلکه به دفاع از حق تحصیل رایگان، حق آموزش به زبان مادری، تا حتی دفاع از جنبش دی ماه و موضعگیری علیه سرکوب حکومت و حتی در حوزۀ صنفی نیز تا سرحدِ طرح مطالبات کنترل کارگری مثل «نظارت معلمان بر بودجه آموزش و پرورش» و «انتخابی بودن مدیران مدارس و مدیرکل» هم ارتقا پیدا کردهاست.
تشکلهای مستقل معلمان در سالهای اخیر نه فقط در شعارهایشان به دفاع از حقوق طبقۀ کارگر و لزوم اتحاد معلم و کارگر صنعتی و پرستار تأکید کردند و حتی شعارهایی مانند آزادی زندانی سیاسی را سر دادند، بلکه علیه انواع تبعیضهای قومیتی و جنسیتی و مذهبی هم به دفاع از حقوق اقلیتهای تحت ستم پرداختند؛ از حقوق معلمان زن دفاع کردند (زنانی که وضعیت شکنندهتری دارند و مثلاً برای نمونه حکومت همین چند ماه پیش حق عائلهمندی زنان مجرد را حذف کرد)؛ و علاوه بر تمام اینها علیه محرومیت از تحصیل کودکعروسان تا دفاع از حق تحصیل افغانستانیها و غیره کارزار راه انداختند.
با اینحال شاید این اواخر کمتر شعاری به اندازۀ دفاع از «حق تحصیل رایگان»، حکومت و بالأخص جریان اصلاحطلب را نسبت به جنبش معلمان خشمگین و برآشفته کرده باشد؛ شهریههای اجباری بالأخص در سالهای اخیر یک معضل واقعی و همهگیر برای خانوادههای میلیونها دانشآموز با دستمزدهای زیر خط فقر بوده است. در سالهای پیش بارها دانشآموزان بیپناه و محرومی به خاطر ناتوانی در پرداخت شهریههای اجباری دست به خودکشی میزدند. نمونهاش کودک سردشتی ده سالهای بود که مدام مدرسه برای پرداختِ اجباریِ کمکِ ۲۰ هزار تومان به این بچه فشار میآورد و کودک هم هر بار از خانوادۀ فقیر و کشاورزش درخواست پول میکرد جوابی نمیشنید که نهایتاً خانواده ۵ هزار تومان بیشتر نتوانستند جور کنند و کودک هم به خاطر فرار از فشار مدرسه خودش را دار زد.
اینکه امروز میبینیم که نوک پیکان حمله حکومت مشخصاً علیه معلمانی مانند محمد حبیبی نشانه رفته است و میبینیم که او را با ضرب و شتم بر روی آسفالت خیابان کشان کشان میبرند و به زندان میاندازند، اتفاقاً به خاطر اینست که ترسیدهاند جنبش معلمان صدای آنانی شده که کمرشان زیر این فشارهای اقتصادی در حال شکستن است.
ارزیابی از سطح سازماندهی معلمان
نوع برخوردی که حکومت با کانونها و انجمنهای صنفی معلمان و شورای هماهنگی در این سالها داشته است درست مانند سایر تشکلهای مستقل کارگری به هدف ایزوله کردن این تشکلها از پایهها و بدنۀ آن صنف بوده است. منتها در مورد سندیکاهایی مثل هفت تپه و شرکت واحد اگر این کار با بگیر و ببندهای چندساله صورت گرفت؛ در مورد معلمان با دشواری همراه بود. چون اولاً بدنۀ معلمان به طور کلی معترض و سیاسی است و بخش زیادی از همین معلمان نقش پررنگی در انقلاب ۵۷ داشتند؛ ثانیاً تعداد بالای معلمان مانع دیگری بود که حکومت نتوانست به راحتیِ سایر سندیکاها، دست این تشکلهای مستقل معلمان را در سراسر کشور ببندد. نهایتاً پراکندگی معلمان در سطح کشور، در عین حال میتواند یک مزیت هم در برابر دستگاه حاکمه محسوب شود؛ چون گسترش کمّی تعداد کانونها و انجمنهای صنفی معلمان در سطح شهرها و شهرستانها، تمرکز و هزینۀ سرکوب معلمان را برای حکومت بیشتر کرده است.
با تمام این اوصاف برای اینکه بخواهیم تصویر درستی از سطح سازماندهی کنونی معلمان و وزن آن به دست بدهیم حداقل دو نکته دیگر را هم باید در نظر داشته باشیم:
۱- تعداد اعضای فعال در کانونهای صنفی معلمان در هر شهر در قیاس با تعداد معلمان در سطح آن شهر کم است. چون حکومت به شدت هزینۀ ارتباط معلمان با کانون صنفی را بالا برده است.
۲- اما نقش کیفی این کانونهای صنفی معلمان بر وزن کمی آنها میچربد: یعنی این تشکلها در شرایط خاصی که تاکتیک درستی را به کار بردهاند حتی قادر بودهاند هزاران معلم را هم در هر شهر برای اعتراض بسیج کنند (که آخرین نمونهاش را در اعتصاب مهرماه دیدیم). اینکه چرا همین تعداد کم هم قادر به بسیج گستردۀ معلمان هستند به این برمیگردد که همانطور که گفتیم بدنۀ معلمان کلاً معترض و سیاسی است و به جز این تشکلها هم جای دیگری ندارد که برای پیگیری مطالباتش به آن نگاه کند.
حکومت هم دقیقاً نه به خاطر تعداد اعضای این تشکلها بلکه درست به خاطر همین «قدرت بسیج کردنشان» است که از آنها هراس دارد.
تاکتیکهای حکومت برای تضعیف جنبش معلمان
خیال خام است اگر فکر کنیم حکومت برای از هم پاشاندن یک تشکل کارگری فقط دست به سرکوب سخت میزند؛ برعکس ج.ا انواع تکنیکها را برای خاموش کردن و از هم پاشاندن یک تشکل مستقل کارگری از درون هم در دست دارد. مثلاً نمونه آوردیم که دامن زدن به اختلافات درونی اعضای اصلی و تبدیل کردن افراد ناراضی به مهره و ابزاری برای سرکوب درونی یکی از این تاکتیکهاست.
کسانی که جنبش کارگری را از نزدیک دنبال میکنند میدانند که این روش عیناً هم در مورد سندیکای شرکت واحد (ترابیان-میرزایی) و هم سندیکای هفت تپه (رخشان-نیکوفرد) تکرار شده بود؛ پس چندان جای تعجب ندارد اگر ببینیم که یکی از بنیانگذاران کانون صنفی معلمان عیناً به همین راه کشیده شده و کارش شده گرا دادن و کمک به پروندهسازی علیه فعالین صنفی معلمان. و نتیجتاً هم یک فضای بیاعتماد به وجود آمده که باعث شده مرز بین نقد سازنده با تخریب خیلی جاها گم و کمرنگ بشود.
تاکتیک دوم بگیر و ببندهای گزینشی حکومت نسبت به اعضای جسور و مبارز یک تشکل است تا حکومت بتواند با عقب زدن عناصر پیشرو و غیرسازشکار، توازن قوای درون این تشکلها را به سمت عناصر محافظهکارتر سوق دهد.
و اما تاکتیک سوم دخالتهای درونی و بیرونی زیادی برای محدود و مخدوش کردن انتخابات درونی این تشکلهاست که ندادنِ مجوز برگزاری نشست یا مجمع عمومی فقط یک طرف قضیه است. مثلاً در آذر ۹۵ مقامات حکومتی که قرار بود نقش ناظر را در انتخابات انجمن صنفی فرهنگیان خراسان داشته باشند، به طرز مشکوکی اقدام به توزیع برگههای رأی به افراد ناشناسی که اصلاً معلم نبودند و از بیرون آورده شده بودند در نشست کردند و از طرفی به خیلی از معلمان برگه نرسید؛ این موضوع باعث شد که بعدتر با فشار معلمان این انتخابات ابطال شود.
مسائل تاکتیکی تشکلهای صنفی معلمان
همانطور که گفتیم کارنامۀ تشکلهای صنفی معلمان در بیست سال اخیر پربار بوده است. تشکلهای معلمان حتی در امنیتیترین و تاریکترین سالهای دهۀ هشتاد هم که غیرقانونی اعلام شده بودند، در بسیج بدنۀ معلمان و برگزاری تجمعات بزرگ خیابانی موفق بودند. اگر دهۀ هشتاد، سالهای رشد کمّی تشکلهای صنفی معلمان –علیرغم سرکوب- بود، دهۀ نود سالهای رشد کیفی مطالبات معلمان و حرکتش به سمت طبقاتیشدن این جنبش بود.
از سه سال پیش تا الآن که تشکلهای معلمان رسماً دوباره خودشان رو احیا کردند، مسیری که تا امروز طی کردن، کاملاً بدون فراز و نشیب نبوده؛ گاهی شرایط و گاهی ضربههای درونی و بیرونی، حرکت این جنبش را تند یا کند کرده است. مثلاً در طول این سه سال، فعالین صنفی سعی کردند هر تاکتیک دم دستی را برای درگیر کردن بدنۀ معلمان به کار ببردند؛ از جمع آوری امضا برای تغییر بودجۀ آموزش و پرورش بگیرید تا برگزاری تجمعات خیابانی سرتاسری، از چالش پاره کردن فیش حقوقی بگیرید تا اعتراض سکوت؛ در چندماه منتهی به مهر امسال، یواش یواش این زمزمه بین معلمانِ پیگیرتر میچرخید که اتخاذ این تاکتیکها چندان تناسبی با وضعیت امروز ندارد (هم از حیث شدت سرکوب حکومت، هم از حیث دست اندازی به معیشت معلمان و هم از حیث پیشروی سایر بخشهای جنبش کارگری). بنابراین خواست وارد شدن به فاز تعرضیتر یعنی «اعتصاب» کم کم شروع به پیچیدن کرد. اوایل خیلیها هنوز مردد بودند. اما به محض شروع اعتصاب دو روزۀ مهرماه تمام این تردیدها کنار رفت و مشخص شد برای اینکه به بهترین وجهی هم بدنۀ معلمان درگیر اعتراضات بشوند (و فشار اعتراض روی دوش عدۀ قلیلی از فعالین صنفی نیفته) و هم فشار بیشتری به حکومت بیاید باید رفت سمت اعتصاب.
اعتصاب معلمان هرچند مانند بخش تولید صنعتی یا حمل و نقل نتواند به سرعت اقتصاد را فلج کند، اما بخش معلمان چنان وزنه مهمی در جنبش کارگری دارد که اعتصاب در آن میتواند تا سر حد نیمی از جمعیت هشتاد میلیونی کشور را مستقیماً متأثر و دخیل کند (آمار ۱۳ میلیون دانشآموز اگر به اضافۀ خانوادههای آنان و آمار یک میلیون معلم شود).
اعتصاب در مهرماه ثابت کرد که بدنۀ معلمان نه فقط بسیار معترض و جسور و (برخلاف تردیدهای اولیه) آمادۀ اعتصابی سراسری بود بلکه ثابت کرد چنان حلقۀ کلیدی از جنبش کارگری است که قادر به کشاندن سایر بخشهای نزدیک بهش مانند دانشجویان و دانشآموزان نیز به حلقۀ اعتراضات هست. خصوصاً اینکه تجربۀ دی ماه نشان داد که نسل جوان دهۀ هفتاد و هشتاد که از مهمترین پایههای اعتراضات سراسری بود کاملاً آمادگی پیوند به این اعتراضات را دار.
مسألۀ بعدی که در مورد تاکتیک اعتصاب باید در نظر داشت اینست که هر اعتصابی ملزومات خودش را هم داره:
۱- تعیین خواستهها و شروط مذاکره ۲- تعیین مدت و شدت تعرضی بودن اعتصاب بنا به برخورد طرف مذاکره ۳-گرفتن تعهد کتبی از طرف مذاکره و نهایتاً ۴-تعیین لحظۀ پایان مشروط اعتصاب تا دور بعدی
اعتصاب دو روزۀ مهرماه معلمان در واقع چندین کارکرد داشت: ۱- برگرداندن اعتماد به نفس به خود بدنۀ معلمان و نمایش قدرتشان به خودشان ۲- چون سالها از زمان آخرین اعتصاب میگذشت، اعتصاب مهرماه در عین حال به معنای انجام یک ارزیابی از قدرت بسیج تشکلهای معلمان هم بود و نهایتاً ۳-نشان دادن ضربه شست به دولت
منتها این اعتصاب دو روزه خُب قطعاً به هیچ کدام از اهداف و مطالبات معلمها نرسید و از مهرماه تاکنون هم هیچیک از مقامات مسئول، قولِ هیچ وعدهای را (ولو نمایشی) در واکنش به اعتصابات و اعتراضات معلمان ندادند و تنها نیروهای امنیتیشان را علیه معلمان بسیج کردند.
معنای این حرف اینست که دولت تا این لحظه این سطح از فشار را (یعنی یک اعتصاب محدود ۲ روزه که از قبل تعیین کرده بی هیچ پیش شرطی قرار است رأس ۲ روز پایان بپذیرد) به قدر کافی خطرناک نمیداند تا بخواهد بیاید پای میز مذاکره و دادن وعده و وعید.
اعتصاب همیشه در جنبش کارگری مانند یک چاقوی ضامندار است که طبقۀ کارگر در مقابل کارفرمایان و دولت بیرون میکشد تا آنان را تهدید و مجبور به پرداخت مطالبات کند. هنرِ رهبری یک اعتصاب یعنی اینکه بدانیم چه زمانی آن را بیرون بکشیم و چه زمانی با عقبنشینی موقت آن را تا دور بعدی غلاف کنیم. نباید به زمان آغاز و پایان یک اعتصاب همچون یک امر اداری نگاه کرد. بلکه تعیین مدت و شدت هر اعتصاب همیشه بستگی به تحلیل از شرایط مشخص دارد.
اعلام اینکه اعتصاب قرار است پس از دو روز بدون هیچ پیششرطی پایان پذیرد، یعنی دادنِ دست بالا به دولتی که طرح معلم تمام وقت را از همین هفته به مدارس ابلاغ کرده است! و یعنی هنوز با سرعت و ابتکار عمل طرف مقابل (دولت) خود را هماهنگ نکردن.
زمانی که زمزمههای اعتصاب مهرماه بود، هنوز مطالبۀ بودجۀ عادلانه در دستور کار بود و خیلیها به مخیلهشان هم نمیرسید که دولت به این سرعت در پی اجرای طرح بالا بردن ساعات کار معلمان باشد یا وقیحانه یک معلم بازنشستۀ پیر را بدزدند و در بیمارستان روانی حبس کنند یا کل فعالین صنفی یک شهر را یکجا دستگیر و برایشان پروندهسازی کنند. اما همۀ اینها اتفاق افتاد.
بنابراین به زعم ما چه این اعتصاب ۲ روزه و محدود باقی بماند و چه نه، آنچه مبرهن است اینست که به هرحال دیر یا زود باید سلاح اعتصاب معلمان را به جای غلاف کردنِ بدون شرط و شروط بعد از ۲ روز، مشروط به گرفتن امتیاز یا تعهدات ویژه و مذاکره از سوی دولت کرد.
در عین حال همانطور که دانشآموزان و دانشجویان در حمایت از اعتصاب مهرماه معلمان وارد صحنه شدند و رانندگان بین شهری مریوان با بالا بردن پلاکارد از اعتصاب سراسری معلمان حمایت کردند، اگر معلمان هم بخواهند متحدین طبقاتی بیشتری را در دفاع از خود به صحنه بکشانند باید خودشان در دفاع از دیگران پیشگام شوند. یعنی دست به حمایت عملی (نه صرفاً در سطح بیانیه، بلکه به شکل عملی مثلاً گرفتن پلاکارد در جریان اعتصابشان) از دیگر بخشهای پیشروی جنبش اعتراضی- از کامیونداران تا کارگران هفتتپه- بزنند.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۲۱ آبان ۹۷