خوان یغمای فولاد اهواز
گروه ملی فولاد یکی از آن کارخانههای سابقاً شکوفایی است که در سالهای اخیر به ورطۀ احتضار افتاد و اثر انگشت دولت در سرتاسر این جنایت هولناک دیده میشود. جنایتی که چهار هزار کارگر این واحد صنعتی یا به معنایی زندگی حداقل ۱۲ هزار نفر را مستقیماً به فلاکت کشاند.
بعد از واگذاری این واحد تولیدی به یکی از خودیها، شرکت وجهالمعاملۀ اختلاسها و گندکاریهای مالی امیرمنصور آریا شد. در کمتر از هشت سال، ظرفیت تولید از ۱۰۰% به اکنون فقط ۵% سقوط کرده و مدت دو سال تمام است که ۳ کارخانۀ این واحد کاملاً متوقف و ۲ کارخانۀ دیگر هم هر بار به ضرب و زور اعتصاب اندکی سرپا نگه داشته شدهاند.
ده سال است که کارگران بین مالکیت گروه امیرمنصورآریا (۲ سال)، قوۀ قضائیه (۵ سال)، بانک ملی (۱ سال)، موسویِ نزدیک به سپاه (۴ ماه) و مجدداً بانک ملی پاسکاری شدهاند. هر بار در این پاسکاریها، بالاییها تکهای از این سفرۀ باز برداشتهاند تا اینکه عملاً مجموعه به شُرُف تعطیلی کشانده شد. همین هفته و در اوج اعتراضات فولاد، مدیرعامل در کمال وقاحت اعلام کرد که نیمی از کارگران شرکت مازادند. اما این دیگر حرف جدیدی نیست؛ در این هشت سال هر ترفندی به کار بردند تا نیروی کار فولاد را به مُفت استثمار کنند؛ زمان مدیریت «دادگستری»، کارگران زیادی با تهدید به اخراج قراردادی شدند و در زمان مدیریت «بانک ملی» هم تعداد کثیری طعم بازنشستگی اجباری را چشیدند (آن هم با بالا کشیدن و پرداخت قطرهچکانی سنوات و مزایا)؛ در تمام این مدت هم که معوقات مزدی جزء ثابت مکافاتهای کارگران بود.
سنگرهای فتح نشدۀ بیرون از چهارچوب کارخانه و صنف
کارگران فولاد و هپکو هر دو برای اولین بار در زمستان ۹۵، سبکِ تظاهرات خیابانی را به کار بردند. هپکوییها این سبک اعتراض را در شهریور ۹۶ و فولادیها در اسفند همان سال به اوج رساندند. تا آنکه در خردادماه ۹۷ بستنِ راهآهن مرکزی هم به تظاهرات خیابانی فولادیها اضافه شد. ارتقای سبک اعتراض فولادیها از «پهن کردن سفره» به «تظاهرات خیابانی» و از بنرهای «چند ماه است حقوق نگرفتهایم» به شعارهایی مثل «میایستیم، میمیریم، حقمونو میگیریم» یا «استثمار، بیکاری: پرچم سرمایهداری» و «ما کارگران آهنیم، ریشۀ ظلم رو میکنیم» نشان از جهش کیفی هم در سطح آگاهی و هم در سطح مبارزۀ کارگران فولاد در طول یکی دو سال گذشته داشته است. جهش حیرتآور مبارزۀ کارگران فولاد در عرض این یکسال، قطعاً از خلأ نیامده، بلکه بخشاً محصول ارتقای مبارزۀ کارگران هپکو و هفتتپه و کل جنبش سراسری ضداستبدادی از دیماه سال پیش بوده است.
رژۀ فولادیها طی چند روز گذشته در حلقۀ مردم اهواز، از دانشجو و معلم تا بازنشسته و کسبه، نشان از حس همدردی عمیقی است که همگی نسبت به مشکلات معیشتی آنان دارند، به این اعتبار کارگران فولاد در کنار هفتتپه، خواسته یا ناخواسته در مقام سخنگو و پیشقراول دفاع از حقوق سایر کارگران و زحمتکشان نیز قرار گرفتهاند؛ بنابراین الآن که روزهاست مرکز شهر را فتح کردهاند به خاطر این سیل حمایتها از سراسر کشور هم که شده باید خیابان را نه فقط به بلندگوی خود، که به تریبون کل طبقۀ کارگر، زحمتکشان و ستمدیدگان تبدیل کنند. این مسأله کمابیش با تریبون دادن به حامیان فولاد (معلمان و بازنشستگان و غیره) کلید خورده ولی میتواند با فراخواندنِ عموم بخشهای معترض از «کارگران شهرداریها» و «بیکاران» گرفته تا «فعالین عرب» و «زنان» و کل معترضان به وضع موجود گسترش پیدا کند.
فتح سنگرهای درون کارخانه هم به اندازۀ بیرون از آن اهمیت دارد!
وضعیت فولاد اهواز از جهتی دیگر نیز شباهت زیادی به وضعیت هپکو دارد؛ اینکه خطوط تولید هر دو کارخانه در اغلب اوقات سال متوقف بوده و عملاً کاری برای انجام نبوده است. دقیقاً به خاطر همین وضعیت ویژه است که «اعتصاب» به معنای دقیق کلمه (یعنی متوقف کردن ارادی تولید از سوی کارگران و تحمیل زیان به کارفرما) در این دو کارخانه ناممکن بوده و اتفاقاً راهاندازی خطوط و ازسرگیری تولید، خود جزوی از مطالبات کارگران بودهاست. دقیقاً به دلیل همین غیاب سلاح اعتصاب است که اعتراضات این دو کارخانه تمایل به خیابانیشدن پیدا میکرده. توقف تولید در گروه ملی فولاد تأثیرات دیگری را نیز در نوع اعتراضات فولادیها بجا گذاشته. مثلاً درحالیکه در هفتتپه به خاطر حساسیت محصول زراعی، انجام اعتصاب و قطع بهرهبرداری زیانهای عظیم مالی را متوجه کارفرما میکرد، اما در مورد فولاد اهواز عملاً اعتراض تبعاتی با زیانهای عظیم مالی برای کارفرما در پی ندارد. همین موضوع سبب میشود که فشار و قدرت چانهزنی کارگران فولاد تاحدی نسبت به کارگران هفتتپه ضعیفتر باشد و بالتبع پروسۀ طولانیشدن اعتراضات آنان، محتملتر.
تردیدی نیست که خیابانیکردن اعتراضات کارگری، قدرت فشار کارگران را از پایین بیشتر میکند؛ بُعد رسانهای و صدای کارگران را رساتر میکند و مهمتر از همه اینکه ادای سهم شگرفی به ارتقای نه فقط کل جنبش کارگری دارد، بلکه همانطور که در یک ماه گذشته ثابت شد طبقۀ کارگر را قدم به قدم در مقام رهبری جنبش سیاسی و اعتراضی ضداستبدادی هم قرار میدهد. اما سادهلوحانه است اگر تصور کنیم کارگران میتوانند خیابانهای شهر را بدون پیشروی درون کارخانه فتح کنند. فتح سنگرهای درون کارخانه به اندازۀ بیرونِ آن اهمیت دارد! مقایسۀ دو تجربۀ هپکو و هفتتپه این را ثابت میکند. در اولی یکسال تمام کارگران خیابانها را محل رژۀ خود کردند، خانوادهها را همراه کردند و تا سر حد شعار «زیر بار ستم نمیکنیم زندگی» و «مرگ بر دیکتاتور» جلو رفتند و حتی نهایتاً موفق شدند هپکو را به دولت تحمیل کنند. اما متأسفانه چون سنگر اصلی درون کارخانه را فتح نکردند (یعنی اقدام به ایجاد «تشکل مستقل کارگری» و اِعمال کنترل و نظارت کارگری بر امور کارخانه نکردند)، دیدیم که به محض ورود دولت و گرفتن سفارش و اندکی احیای چرخۀ تولید، دستاوردهای دوسال مبارزۀ پیاپی از کف رفت و دست حکومت و نهادهای امنیتی تا صدور حکم زندان و شلاق برای کارگران باز گذاشته شد.
در عوض مبارزۀ کارگران هفتتپه که تا سال پیش به مراتب عقبتر از هپکو بود، تابستان امسال پس از برگزاری انتخابات آزاد و ایجاد مجمع نمایندگان کارگری، با جهشی بزرگ به جلو روبرو شد. سه ماه تجربۀ «کنترل و نظارت» نمایندگان بر امور شرکت نه فقط دینامیسم مبارزۀ درون هفتتپه را تغییر داد بلکه کل جنبش کارگری ایران را متحول کرد. به کارگران هفتتپه آموخت که میتوانند تا حدی قدرت بگیرند که بر روی انتصاب مدیران بخشها حق وتو اِعمال کنند، اخراجیها را به سر کار برگردانند، نژادپرستان را از کارخانه بیرون بیاندازند، اسناد محرمانۀ اراضی را علنی و اختلاسها را افشا کنند و …
همین سطح از پیشروی مبارزۀ آنان درون شرکت بود که پیشروان کارگری هفتتپه را در عرض اندک مدتی در مقام رهبری کل طبقۀ کارگر قرار داد، به طوریکه با یک شعار «هفتتپه – فولاد: اتحاد اتحاد»، پیام همبستگی کارگری به اقصی نقاط کشور رسید و پسلرزههایش تا بوئین زهرا و کرمانشاه و تهران و سنندج و مشهد و بابل را تکان داد.
قدرت «کنترل کارگری» بود که سبب شد حکومت نتواند با صرف ابزار «زور» و به سرعت کارگران را از درون خیابانها جمع کند، بلکه به مدت سه هفتۀ مداوم با بسیج نیرو از جناح راست و چپ حکومت، با نفوذ و تطمیع و زد و بند نمایندگان سازشکار، با زندان و ارعاب و بگیر و ببند و تهدید خانوادهها، با دروغپراکنی و سانسور و جنگ روانی و خلاصه هرچه در چنته داشت به جنگ کارگران رفت تا نهایتاً آن را «موقتاً» مهار کند. اما زهی خیال باطل که در همین مدت اندک، مشعل پیشتازی از هفتتپه به دست فولاد داده شده بود!
برگزاری منظم مجامع عمومی کارگران فولاد در سالن شرکت طی هفتههای گذشته اگر نتواند منتهی به ایجاد یک تشکل مستقل کارگری پایدار شود، به محض پایان اعتصاب نیز میتواند متلاشی و خاکستر شود. کارگران فولاد بیست روز است که سنگر به سنگر خیابانهای اهواز را فتح کردهاند، اما اگر «سنگر اصلی» درون کارخانه را که ایجاد تشکل مستقل کارگری است نتوانند فتح کنند تضمینی برای تداوم مبارزه در فاز بعدی نساختهاند. هفتتپه فقط شعار همبستگی با فولاد را سر نداد، هفتتپه راه اصلی مبارزه را هم به فولاد نشان داد: ایجاد مجمع نمایندگانی که به پشتوانۀ اعتصاب و اعتراض، خود را به کارفرما تحمیل میکند و گام به گام دایرۀ کنترل و نظارتش را بر امور کارخانه بیشتر میکند.
تا پیش از این هر بار که کارگران فولاد اعتراض میکردند به مجرد پرداخت حقوق یا ارسال مقداری شمش به کارخانه (که کفاف یکی دو ماه را بیشتر نمیداد) اعتصاب میشکست. این بار هم مخاطرۀ دوم این اعتصاب را تهدید میکند. اگر حفظ یکپارچگی در صورت ورود شمش به کارخانه برای اقلیت معترضتر ممکن نباشد. اما قانع کردن بدنۀ کارگران به ایجاد تشکل مستقل، اقدامی دستیافتنی است. این باشکوهترین اعتصاب کارگران فولاد اگر نتواند منجر به ایجاد مجمع نمایندگان مستقل کارگری فولاد شود، با پایان اعتصاب متأسفانه کارگران دوباره به نقطۀ صفر و سر خط پرتاب میشوند! پس هیچ فوریتی ضروریتر و مهمتر از ایجاد این مجمع نیست. به خصوص الآن که شماری از کارگران را رسماً احضار و تهدید کردهاند که در صورت تداوم تظاهرات از روز شنبه، حکومت به شکل دیگری برخورد خواهد کرد.
جمعبندی گامها:
- این روزها زمزمههایی در مجامع عمومی کارگران فولاد دربارۀ احیای شورای فرمایشی اسلامی کار به گوش میخورد، کارگران فولاد باید بتوانند به برگزاری انتخابات آزاد و تشکیل مجمع نمایندگان کارگری هفت تپه بهعنوان یک الگو بنگرند و آن را در فولاد پیاده کنند. اگر به هر دلیلی هنوز برای اکثریت کارگران اهمیت این موضوع جانیافتاده، وظیفۀ فوری و فوتی کارگران پیشروی فولاد است که این مسأله را در دستور کار قرار دهند. چنین تشکلی فقط از درون چنین اعتصاب و اعتراضاتی میتواند بیرون بیاید. فرصت اجرای این طرح تنگ است و حال که حکومت اقدام به احضار و ارعاب کارگران فولاد کرده، باید به فوریت هرچه تمامتر و با یک اقدام ضربتی به پای انجام آن رفت.
- به خاطر گردش مالی بالای صنعت فولاد و ظرفیت و سابقۀ فساد مالی در شرکت، کارگران باید بتوانند از طریق مجمع نمایندگان آتیشان قادر به نظارت بر کلیۀ امور کارخانه، مدیران، بالاخص حسابها و وامهای گرفتهشده و مصارفشان، موجودی انبارها، میزان فروش و سود و خلاصه همهچیز باشند (بهخصوص حال که گروه ملی مجاز شده که همۀ محصولاتش را خارج از بورس و در بازار آزاد بفروشد).
- بانک ملی بهعنوان مالک اصلی، موظف و مکلف به تأمین مستمر شمش است؛ تهیۀ گاه به گاهی شمش و مواد خام در حکم تزریق دوز کم مسکّن برای یک بیمار رو به مرگ است. اگر بانک ملی به هر دلیل عاجز از انجام این وظیفه است، دولت مسئول بیچون و چرای جبرانش است؛ به این دلیل که خود دولت مسبب اصلی جنایت خصوصیسازی علیه گروه ملی فولاد (به عنوان یک صنعت ملی) بوده و تازه باید غرامت هم پرداخت کند. مگر بحران را کارگران ایجاد کردهاند که اکنون بهایش را بپردازند؟ اما درست به دلیل سابقۀ مفتضحانۀ دولت در خصوصیسازی و نابودی این مجموعه و حجم بالای فسادی که هم در زمان واگذاری و هم در زمان مدیریت دادگستری صورت گرفت، بازگشت به دولت نیز باید زیر نظارت تشکل مستقل کارگران باشد.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۱۶آذر ۹۷