ما و سناریوهای شورش، اعتصاب، جنگ

زمان مطالعه: ۵ دقیقه

درست در همین روزهایی که جوّ روانی وحشت جنگ دوباره غالب شده، رژیم بیشترین سطح از تعرضش را هم به معیشت طبقۀ کارگر و هم مخالفانش ترتیب داده.

اردیبهشت ماه، زمان اعلام جنگ همزمان حکومت به جنبش‌های کارگری، زنان و دانشجویان بود:

 دستگیری‌های فله‌ای تجمع روز کارگر، که در کمتر از ۲۴ ساعت به حمله به تجمع معلمان کشید و سپس به بگیر و ببند کارگران اعتصابی هفت‌تپه تسری پیدا کرد.

 حمله به تجع دانشگاه تهران علیه سخت‌گیری در پوشش و راه‌اندازی کارزار امنیتی علیه طیف چپ دانشجویی.

در جنبش زنان هم حمله به تجمع اخیر کردستان علیه قتل‌های ناموسی و بازداشت فعالان ندای زنان ایران.

همۀ اینها وقتی در کنار تعرض اصلی‌تر که همانا سونامی تعطیلی واحدهای تولیدی و اخراج‌های فله‌ای و گرانی آب و برق و حمل و نقل و محتملاً به زودی بنزین قرار می‌گیرد، یک معنا بیشتر ندارد: جنگ اصلی در داخل کشور خیلی وقت است شروع شده و ما هنوز از تطابق با این وضعیت جنگی جدید بازمانده‌ایم.

ترسیم صحنۀ طبقاتی در حال حاضر دو موضوع را پیش پای ما قرار می‌دهد. وظیفۀ ما در لحظۀ حال حاضر و وظایف ما در صورت وقوع سناریوهای محتمل آتی. در این مطلب به این دومی می‌پردازیم و پاسخ به اولی را به بعد موکول میکنیم.

 وقوع شورش‌های خودانگیخته-اعتصاب‌های مهم

خیزش دی‌ماه ۹۶ با خود موجی از شورش‌های خودجوش مردمی و اعتصاب‌های فراگیر را طی یکسال بعدش به بار آورد. با اینحال این شورش‌ها هر بار و در هر مقطع پس از چند روز سرکوب میشدند.

ما از مقطع دی ۹۶ به بعد این فرمول را جلو گذاشتیم که هیچ اعتراض سراسری یا شورش منطقه‌ای نمی‌تواند نجات پیدا کند مادامی که به یک موج «اعتصابی» (چه منطقه‌ای و چه سراسری) پیوند نخورد و در گام بعد به یک اعتصاب عمومی تبدیل نشود. اینکه چرا اعتصاب عمومی مهم است در مطالب قبلی مفصلاً پاسخ گرفته است. اما به هرحال تحولات سال ۹۷ ثابت کرد که فضای عینی و ذهنی برای اعتصاب عمومی مهیاست، اما آنچه مهیا نیست، عنصر رهبری است.

در وضعیت فقدان رهبری، ما باز هم این فرمول را جلو گذاشتیم که پیشتازان کارگری و نیروهای چپ – هرقدر پراکنده و نیمه متشکل- در زمانی که شورش‌های خودانگیخته یا اعتصاب‌های مهمی (مانند اعتصاب سراسری کامیونداران و معلمان یا اعتصاب‌های خیابانی مهم) رخ می‌دهد هیچ وظیفه‌ای مهمتر از این ندارند که تلاش کنند این اعتراض‌های موقت را به تاکتیک کلان «اعتصاب عمومی» گره بزنند. اما چطور؟ این گره‌زدن نه از طریق تبلیغ دربارۀ ایدۀ «اعتصاب عمومی»، بلکه با به کار بردن تاکتیک‌های کوچکتر رخ میدهد. مثلاً وقتی اعتراض یا اعتصاب مهمی در حال انجام است، باید موج همبستگی با آن اعتراض یا اعتصاب را به محیط‌های کار (ولو پراکنده از هر استان) کشاند و ابزار اعتصاب نمادین به نشانۀ همبستگی در این محیط‌ها را جا انداخت.

اپوزیسیون چپ در آن لحظات نادر و حساس تاریخی، نه وظیفۀ خبررسانی دارد و نه تشویق‌ و صدور بیانیۀ اینترنتی. بلکه وظیفۀ آنان گستراندن این موج همبستگی «عملی» به درون محیط‌های کار با سلاح «اعتصاب نمادین» است. هزار قلم تشکل و اتحادیه‌ و سندیکا و تشکل فعالان کارگریِ بر روی کاغذ، اگر نتوانند این وظیفۀ مبرم طبقاتی را در آن لحظات حساس تاریخی-ولو هریک با امکانات اندک- انجام دهند، در تناقض فاحش با اهدافی‌اند که اعلام می‌کنند.

تنها لحظۀ تاریخی که ما به این شرایطِ گسترش موج همبستگی نزدیک بودیم، اعتصاب‌های هماهنگهفت‌تپه و فولاد اهواز بود، که آن هم تا بخش زیادی مرهون رهبری کارگران پیشتازی همچون اسماعیل بخشی و فراخوانشان رو به کارگران سایر بخش‌ها برای همبستگی بود. با اینحال متأسفانه اعتصاب کلیدی معلمان که همزمان با موج هفت‌تپه و فولاد در آبانماه بود از پیوستن به آن‌ها بازماند و نهایتاً به خاطر سرکوب و فرسایش کارگران، آن موجی که از شوش و اهواز برخاسته بود، بدون گره‌خوردن به موج بزرگتر خاموش شد.

تجربۀ ده‌ها اعتصاب و شورش در سال ۹۷ باید بقدر کافی ما را برای سال ۹۸ آبدیده کرده‌باشد که مجدداً و از نو از صفر شروع نکنیم. برای این لحظات برنامه و تاکتیک از پیش تعیین‌شده داشته باشیم. به دلیل پراکندگی و ضعف نیروهای سوسیالیست، شانسی برای دخالت نداریم مگر آنکه هر گروه و حزب و تشکل کارگری/فعالان کارگری تمام ارتباطات خود را در محیط کار در آن لحظات تاریخی حول چنین تاکتیکی بسیج کنند.

احتمال وقوع شورش و اعتصاب‌های کلیدی به دلیل بحران فجیع اقتصادی در سال ۹۸ تقریباً قریب به یقین است. آنچه باقی می‌ماند آنست که آیا ما (سوسیالیست‌های بخشاً متشکل ولی سرجمع پراکنده) برای آن لحظات آماده‌ایم؟ تاکتیک‌های کلیدی و تدارکات پیشینی‌اش را ارزیابی و در دستور کار داریم؟

 ما و سناریوی جنگ

سوال بعدی آنست که اگر برخلاف پیش‌بینی‌های کوتاه‌مدت، جنگ رخ داد چه؟ آن زمان وظیفۀ ما چیست؟

به عنوان یک اصل نمی‌توان در دوران صلح، مدافع جنگ طبقاتی با حاکمیت بود اما در دوران جنگ، از درِ صلح طبقاتی با حاکمیت در آمد. مبارزۀ طبقاتی در دورۀ جنگ قطع نمی‌شود، بلکه اتفاقاً تشدید می‌شود. در صورت وقوع این سناریو، وظیفۀ اصلی ما تشکیل یک جبهه سوم و مستقل از هر دو جناح این جنگ یعنی «جمهوری اسلامی» و «آمریکا» و تبدیلش به انقلاب علیه هر دو خواهد بود.

با آغاز جنگ به خاطر وحشت عمومی و راه افتادن ستادهای تبلیغات شدید میهن‌پرستانه از طرف جمهوری اسلامی، جو غالب و افکار عمومی به سمت مشارکت در این جنگ ارتجاعی خواهد رفت و شعار «دشمن ما همینجاست…» فراموش می‌شود.

همین الآن که هنوز جنگی در کار نیست، جریاناتِ میراث‌دار توده‌ای‌های سابق علیه جبهه سوم شدیداً تبلیغات مسموم به راه انداخته‌اند تا نشان دهند هیچ عمل مستقلی در آن شرایط ممکن نیست و باید در مقابلدشمن خارجی، در کنار دشمن داخلی قرار گرفت. این‌ها در واقع نقش بوقچی و نیروی ضربت حاکمیت را برای شناسایی و حذف هر نیروی مستقل و انقلابی که نخواهد تن به این جنگ ارتجاعی دهد خواهند داشت.

بنابراین از الآن می‌توان با دقت بالایی پیش‌بینی کرد که جوّ میهن‌پرستانه بعد از جنگ هم بخشی از جامعه و هم بسیاری از چپ‌ها را مثل سیل با خود می‌شورد و می‌برد. به طوری که مدافعان تشکیل «جبهۀ سوم» هر قدر هم که داد بزنند شاید صدایشان در آن بلوا به گوش کسی نرسد. ولی نیروهای انقلابی ازامکان‌گرایی شروع نمی‌کنند، آن‌ها موظفند این خط استقلال طبقاتی را در هر حال حفظ کنند. چون تاریخ دیر یا زود حقانیت جبهۀ سوم را به توده‌ها نشان خواهد داد.

با گذشت اندک زمانی وقتی که تلفات جنگ بالا می‌رود، وقتی خاموشی و جیره‌بندی غذا و سانسور و بگیر و ببند و اعدام و فضای امنیتی و فشارهای جنگ ارتجاعی بر دوش توده‌ها گذاشته می‌شود، وقتی زد و بندهای پشت پردۀ جمهوری اسلامی با طرف دیگر جنگ لو می‌رود، وقتی معلوم می‌شود کارگران فقط گوشت دم توپ این جنگ ارتجاعی بوده‌اند، کم کم این توهمات و جو میهن‌پرستانه فروکش می‌کند و اعتراضات جمعی و واکنش‌های عمومی پا می‌گیرد.

مزیت مدافعان جبهۀ سوم آنست که حداقل یک تجربۀ تاریخی زنده یعنی جنگ ایران و عراق در حافظۀ جمعی‌ توده‌ها ثبت شده است. با چشم خود دیده‌اند که چگونه در اوج جنگ، رژیم جمهوری اسلامی علیرغم همۀ هارت و پورت‌هایش وارد معاملۀ پنهانیِ «قرارداد ایران-کُنترا» (مک‌فارلن) با اسرائیل و امریکا شد. دیده‌اند که سی سال بعد از پایان جنگ چطور همین حکومت خوزستان را عامدانه ویرانه و مخروب و مثل موزۀ جنگ نگه داشته تا از کشته‌های آن جنگ همچنان نان بخورد. بخشی از وظایف ما نگه داشتن این حافظۀ تاریخی جنگ ارتجاعی قبلی است.

در چنین وضعیتی ممکن است هر تاکتیکی بنا به ارزیابی از شرایط در دستور کار قرار گیرد. از مسلح‌کردن گروه‌های مردمی تا اعتصاب عمومی. اما به طور کل در دورۀ جنگ باید با سازمان‌های چپ مترقی و اتحادیه‌های کارگری منطقه و بین‌المللی برای ایجاد یک جنبش توأمان ضدجنگ و ضدسرمایه‌داری ارتباط گرفت. باید خط جعلی موسوم به «محور مقاومت» و مدافعان سازش و صلح طبقاتی را افشا کرد. نیاز به آژیتاتورهای ضدجنگ در داخل کشور و در دفاع از خط مستقل خواهیم داشت. تمرد و ریزش در سربازان ارتش و نیروهای مسلح رخ خواهد داد و وظیفۀ ماست که متمردین ضدجنگ و سربازان فراری را حول یک برنامۀ عمل علیه دو جبهۀ ارتجاعی جنگ قانع و سازماندهی کنیم. در یک کلام تلاش ما در این دوره نه برای کشاندن طرفین جنگ ارتجاعی به میز مذاکره و آتش‌بس، بلکه تبدیل بحران جنگ به انقلاب علیه هر دو دشمن سرمایه‌داری داخلی و خارجی خواهد بود.

کمیته عمل سازمانده کارگری

لينک کوتاه مطلب:

۱ دیدگاه در “ما و سناریوهای شورش، اعتصاب، جنگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *