۷۲ ساعت از زمان اتصال اینترنت گذشته؛ انبوه فیلمها و گزارشها خبر از یک کشتار تمام عیار خیابانی دارد. تاکتیک کثیفی نبوده که حکومت در این جنگ استفاده نکند: از استفادۀ پوششی از مدارس و استادیوم و مساجد بهعنوان بازداشتگاه و شکنجهگاه تا استفاده از «آمبولانس» برای دستگیری دانشجویان، هک حسابهای مجازی فعالان، گرفتن پول برای تحویل جسد و…
در ۷۲ ساعتِ اخیر، کارِ خیلیها- از جمله خودِ ما- چشم دوختن به اخبار هفتۀ گذشته شده، به خونهایی که بر زمین ریخت و جسدهایی که بر دست ماند. خبررسانی و مستندکردن این کشتار البته ضرورت دارد، اما آنچه حتی از خودِ این خبررسانی هم حیاتیتر است و معمولاً مغفول میماند، جمعبندی دربارۀ تحولاتی است که از سر گذراندیم و راهی که در پیش داریم.
در غیاب این جمعبندی، خبررسانیِ صرف، بدل به بنگاه یأسپراکنی خواهد شد. به زعم ما ترویج «حق دفاع مسلحانه» بهجای مرثیهسرایی باید ضمیمۀ تک تکِ اخبارِ این کشتار باشد وگرنه تأثیر روانی معکوسی بر جامعه خواهد گذاشت.
کاربرد خشونت و سلاح در مبارزۀ آبان، امری است که میطلبد هنوز بیشتر بر آن مکث کنیم:
اینکه در کمتر از دو روز از آغاز خیزش، ادبیات رسانههای حکومتی پُر شد از دعوت مردم به اعتراض «مسالمتآمیز» و «مدنی» اتفاقی نبود (و واقعاً چه طنزی که حکومتی با آن کارنامۀ خونین، ناگاه یاد «مدنیت» و «مسالمت» میافتد!). این چرخش ناگهانی اتفاقاً ناشی از داشتن نبض خیابان بود.
اما منطق مبارزۀ طبقاتی در کف خیابانها کار خودش را کرده بود: قُبح «خشونت» و دست بردن به «سلاح» برای دفاع از خود در اذهان بسیارانی شکست. مسأله فقط استفادۀ فراگیر از «کوکتل» برای تخریب نمادهای سرکوب نیست، اخبار مهمتری جریان داشت که بقدر اهمیتش برجسته نشد: حملات زیادی به کلانتریها و تلاش برای خلع سلاح نیروهای سرکوبگر صورت گرفته بود.
این خشم و خشونت شاخصی است از مرحلۀ خاص تاریخی که در آنیم: وضعیت اقتصادی به قدری حاد شده که تودههای محروم دیگر بیتعارف «چیزی برای از دست دادن ندارند» و درست از همین روست که آمادگی ذهنی برای مسلح شدنِ تودهها در همین هفتۀ اخیر بوجود آمد. این یعنی در خیزش بعدی (چه برای آن آماده باشیم چه نباشیم) تودهها محتملاً و از همان ابتدا به سمت مسلحشدن خیز خواهند برداشت.
بااینحال ما میدانیم که به خاک و خون کشیده شدن یک جنبش تودهایِ غیرمسلح همانقدر حتمی است که سرکوبِ جنبش تودهای مسلح، اما فاقدِ چشماندازِ انقلابی!
برای همین مسألۀ محوری برای ما اینست:
طبقۀ کارگر اگر بخواهد شانسی برای قدرتگیری داشته باشد، تنها راهش آنست که در جلوی صف خیزشهای سراسری حرکت کند و نه عقبِ آن. یعنی بخش پیشرو و سازماندههای رادیکالش از ضرباهنگ جنبش تودهای عقبتر نیفتاده باشند.
آن کارگری که در برابر ضدشورش، حتی از «حق دفاع از خود» طفره میرود چطور میتواند زمانیکه تودههای مردمی ظرف کمتر از ۴۸ ساعت به سوی خلع سلاح کلانتریها خیز برمیدارند، آنان را رهبری کند؟
کارگری که با تظاهراتش بارها مردم اراک و اهواز را به دنبال خود کشاند و بسیج کرد، اما جلوی ضدشورش منفعلانه ایستاد، اعتماد تودۀ شهری عصیانزده و فقیر را جلب نمیکند و در چشمانداز هم نمیتواند به رهبری قیام مسلحانه برسد، مگر آنکه قبلتر قبحِ استفاده از «خشونت» و «قهر طبقاتی» اتفاقاً از درون صفوف خودِ جنبش کارگری شکسته شود.
در سه سال گذشته ما شاهد صدها اعتصاب، تجمع و اعتراض پراکندۀ کارگری بودیم که بعضاً تهاجمی عمل میکردند و از قضا همگی سرکوبِ سخت شدند، اما هیچکدام در مواجهه با خشونت عریانِ پلیس وارد دفاع فعال از خود نشدند. چرا؟ مگر اینها همان کارگرانی نبودند که ریل و جاده میبستند، صورتهایشان را میپوشاندند، سازماندهی مخفی برای اعتصاب میکردند، مردم شهر را پشتِ خود بسیج میکردند، شعار «مرگ بر دیکتاتور» میدادند و…
بخشی از پاسخ به این چرایی، کمکاری سوسیالیستها (از جمله خودِ ما) ترویجِ مقولۀ دفاع از خود بوده است. اگر کارگران فقط یکجا در برابر یگان ویژه از خود دفاع سازمانیافته کنند، نه فقط باعث همراهی و بسیجِ مردمِ شهر به پشت صفوف خود خواهند شد، بلکه به سرعت این الگو را به کل جنبش کارگری تسری خواهند داد.
نمیتوان هم ادعای انقلابی بودن کرد و هم حتی بر سر ترویج «حق دفاع کارگران از خود با هر ابزار ممکن» ترمز زد و لکنت زبان گرفت.
نه اعتصاب عمومی و نه تشکیل شورا و نه مسلح شدن فرآیندی مکانیکی و زنجیروار نیستند. این ذهنیت که «اعتصاب عمومی» الزاماً مقدم بر فاز «مسلحانه» است و لابد چنین توالی قطعی است، مردود است. اگر از ۹۶ تا ۹۷ شرایط برای اعتصاب عمومی مهیا بود (اما محقق نشد)، آبان ۹۸ ثابت کرد که در شورش تودهای بعدی، مسلح شدن تودهها میتواند حتی زودتر از آنچه تصورش میرفت کلید بخورد.
برخی استدلال میکنند که تا وقتی «نیروهای انقلابی» دست بالا را پیدا نکردند، نباید تجویز مسلح شدن کرد، لابد چون قابل کنترل و هدایت نیست و همان ترس از ماجرای «سوریهای شدن» و احتمال صفرشدنِ دخالت طبقۀ کارگر و…؛ درحالیکه اولاً تودهها منتظر تجویز از بلندگوهای ما نمیمانند. آنها راه خود را میروند. خصوصاً که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند! علاوه بر آن همانطور که شرایط ذهنی (تودهها) معطل ما نمیمانند، شرایط عینی و مادی هم معطل دخالت ما نمیماند. شیرازۀ جامعه با سیاستهای اقتصادی ریاضتی جدید رسماً درحال از هم پاشیدن و تجزیۀ بیرحمانۀ طبقۀ کارگر است. در این فضا اگر شانسی برای رهبری کارگری در خیزشهای مردمی باشد، از مسیر تقویت مبارزهجویی کارگری میگذرد، بطوریکه در زمان خیزش تودهای مسلحانه، پیشروان کارگری نه فقط بیدفاع و بیسلاح و در وضعیت انفعال و نظارهگری باقی نمانند، بلکه خود پیشگام باشند و مراکز اقتصادی را توامان با قدرت سلاح گرم و اعتصاب به تصرف خود درآورند. در غیر این صورت از الان باید دانست که سرنوشتِ خیزش بعدی هم یا با سرکوبِ حکومت گره میخورد یا این بار با مصادرۀ رقبای حکومت.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۵ آذر ۹۸