با هر درجه روشن شدن ابعاد سرکوب، تبعات روانی ناشی از حجم وسیع کشتار خونسردانۀ دستگاه سرکوب در حال بیشتر شدن است. از نوجوانان دهۀ هشتادی که به خون افتادند، تا هفت هزار جوانی که اینک پشت میلههای زندانند و بدنهایی که همین لحظه زیر شکنجه. سینههایی که مالامالند از خشم و نفرت طبقاتی، مردمی که هم هنوز در بهت و شوک هستند و هم بارقههایی از شور تغییر و راه آینده در دل دارند.
اما رژیم ج.ا در حال احیای تمامقدِ استراتژی کلیدی نخستین روزهای حیاتش است: النصر بالرعب.
سخنگویان «قرآنی»شان از صدا و سیما فرمان به «زجرکش کردن» و کندنِ دست و پای معترضان میدهند؛ بازجو-خبرنگارانشان مشغول اعترافگیری و «مستندسازی»اند و خامنهای در جمع بسیجیان از احیای تجارب دهۀ ۶۰ میگوید و ضرورت بازگشت «کمیتههای انقلاب».
این نعرۀ پر سر و صدا اما ضجههای یک هیولای ترسیده از مرگ است. این گلولهها که بر بدنها نشانه میگیرند نه از «قدرت» که از «هراس»شان است. چون رژیم دید که چطور در آبان دهانهای معترض، مشت شدند و مشتها کمکم سلاح. چون پایداری اعتراضات تودههای محروم عراقی و لبنانی را در خیابان دیده است.
همان ۳ روز اول خیزش آبان ۹۸، کار ۳۰سال را کرد: «نارضایتی» و «نالیدن» جای خود را به دفاع از خود با هر ابزار و سلاح ممکن داد. رژیم کودککُش همین را دید که در آن ایام رسماً التماس میکرد که اعتراض کنید، اما «مسالمتآمیز».
ما به سهم خود اجازه نخواهیم داد هیچ نیروی راست و چپ رفرمیستی این خشم طبقاتی را غیرمشروع جلوه دهد. حراست از میراث این خیزش بر دوش همۀ ماست: دفاع از خود به هر طریق ممکن و سلاح در برابر سلاح.