مصاحبه با ایران وایر درباره کارزار خیابان تریبون
مصاحبه کننده:
کمپین «خیابان: تریبون زندانی سیاسی» حدود سه سال پیش بود که از سوی یک گروه سوسیالیستی مخفی (کمیته عمل سازمانده کارگری) بنیان گذاشته شد و و در این مدت با نسل جدیدی از مبارزان رادیکال ضداستبدادی و ضدسرمایهداری که مایلند در شکل گرافیتی و دیوارنگاری به حمایت از زندانیان سیاسی دست بزنند، همکاری کرده است.
این کمپین گرچه در ابتدا متمرکز بر زندانیان سیاسی بوده اما بعد، از این هدف اولیهاش فراتر رفته و به حوزههای دیگری، از حمایت از حقوق گروههای تحت ستم، زنان و دگرباشان جنسی و گروههای ملی، قومی و مذهبی گرفته تا پاسداشت قربانیان «قتلهای زنجیرهای» و کشتهشدگان خیزشهای تودهای و حتی ابراز همبستگی با اعتراضات منطقهای پا گذاشته است.
در اینستاگرام، در حالیکه مخاطبم را نمیشناختم و حتی نمیدانستم پاسخدهنده سوالم یک نفر است یا چند نفر، پیامی برای اکانت «تریبون خیابان» فرستادم و پرسیدم که آیا تمایل دارند با «ایرانوایر» مصاحبه کنند؟ تیری درون تاریکی! جواب مثبت بود به شرط این که سانسوری در جوابهای آنها ایجاد نشود.
به دلیل حفظ امنیت مصاحبه شونده در گفتوگوهایی شبیه به این مصاحبه، مسوولیت اجتماعی مصاحبهکننده ایجاب میکند که کندوکاوی درباره هویت مصاحبهشونده انجام ندهد. از همین روی، این مصاحبه در قالب پرسش و پاسخ با گروه «خیابان» و نه فرد یا افراد خاصی انجام شده است.
⭕️چه طور شد که به فکر استفاده از خیابان برای بیان دیدگاه سیاسی خود افتادید؟
◾️انتخاب خیابان بهعنوان رسانه، دلایل زیادی دارد که مهمترین آنها به مناسبات اقتصادی سیاسی حاکم برمیگردد. از یک طرف ما با حکومتی از جنس استبداد غلیظ مذهبی طرف هستیم که در کنار عقبماندهترین دیدگاهها، مدرنترین ابزارهای سرکوب را دارد. در چنین نظامی، وقتی امکان هرگونه تشکل مستقل از شما سلب میشود، مبارزه جمعی اغلب سمتوسوی خیابانی به خود میگیرد و خیلیها اولین تجربه مبارزه جمعی را در خیابان تجربه میکنند. بههمین ترتیب هم وقتی حق ایجاد رسانۀ مستقل از شما سلب میشود، در و دیوار کوچه و پسکوچهها و خیابانها رسانه شما میشوند.
اما این تمام ماجرا نیست. ما علاوه بر استبداد، با مناسبات ساختاریتری به نام سرمایهداری هم طرف هستیم؛ با منطق سود و پول؛ یعنی حتی اگر به فرض محال، در همین جامعه اجازه ساخت تشکل و رسانه مستقل هم داشته باشید یا اصلاً به شکل زیرزمینی آن را ایجاد کنید، وقتی پول و امکانات کافی ندارید، صدایتان لابهلای انحصارهای رسانهای گم میشود. از یک طرف صداوسیما و ارتش سایبری جمهوری اسلامی و لابیها و دلالهای رنگارنگش مثل «نایاک» هستند و طرف دیگرش اپوزیسیونی با بودجههای میلیاردی و هزاران کارمند تماموقتش در «صدای امریکا» (VOA) و «بیبیسی» و «ایران اینترنشنال» و … .
واضح است که این جنگ بهشدت نابرابر است. بنابراین، هر گروهی که مستقل از این جناحها بخواهد حرفش را بدون سانسور و روتوش علیه تمام جناحهای سیاسی سرمایهداری بزند، ناگزیر است فقط به کف خیابان، کف کارخانه و کف دانشگاه تکیه کند؛ با سازماندهی زیرزمینی، تظاهرات و تجمع، پخش اعلامیه، شعارنویسی، گرافیتی و غیره.
همینطور، در عصر حاضر با آنکه شبکههای اجتماعی نقش غیرقابل انکاری در شکستن فضای استبداد و خفقان دارند اما همزمان یک تأثیر وارونه هم با خودشان آوردهاند؛ یعنی به این توهم دامن زدهاند که گویی صرف خبرپراکنی و تخلیه خشم اینترنتی و داغ کردن هشتگ میتواند جای اعتراض خارج از خانه را بگیرد. به این ترتیب، شبکههای اجتماعی گاهی به ابزاری برای رفع عذاب وجدان جمعی بدل میشوند. این هدایت انرژی و خشم اعتراضی به سمت فضاهای مجازی، امری است که از معترض، یک منفعل میسازد و این همان کمال مطلوب جمهوری اسلامی است. بنابراین، هدف ما جا انداختن یک سبک کار هم بوده است؛ این که به جای تخلیه خشم در فضای مجازی، پیامها را به فضاهای عمومی ببریم.
در این روزگاری که مردم از همه طرف زیر بمباران اخبار هستند و نگاهشان ثانیهوار از روی تیترها میپرد، وقتی یک پیام سیاسی را از نزدیک روی دیوار یا زیر پایشان میبینند، مکث میکنند، به لحاظ ذهنی و روانی درگیرش میشوند و بیشتر با آن ارتباط میگیرند. اولین تبعات روانی برخورد با این پیام سیاسی «ممنوعه» در خیابانهای جمهوری اسلامی آن است که در آن، فضای اختناق و سرکوب را در ذهن رهگذران میشکند و به آنها اعتماد به نفس میدهد. گذشته از این، چون رهگذران میدانند این پیامها دیگر تبلیغات پولی یا فرمایشی حکومتی نیستند بلکه با ریسک امنیتی نوشته شدهاند، اهمیت بیشتری به آنها میدهند.
⭕️ چه طور درباره مضمون کارهایتان تصمیم میگیرید؟ چه چیزی انگیزه و محرک کارهایتان است؟
◾️منشا انگیزههای ما، خود زندگی کردن زیر سایه هیولایی به اسم سرمایهداری جمهوری اسلامی است. کافی است در اینجا کارگر باشید، محروم باشید، زن یا کودک باشید، خداناباور یا جزو اقلیتهای مذهبی یا ملی و یا جنسی باشید، خلاصه هر چیزی باشید که از چهارچوب تنگ اقلیت حاکم تخطی کند، آن وقت زندگی برای شما جهنم است. در این جهنم، مبارزه دیگر برای شما انتخاب نیست، ضرورت است!
این کمپین خیابانی کار خود را با دفاع از زندانیان سیاسی شروع کرد و همین اسم هم بر آن ماند. چون ما میدیدیم که انحصار رسانهای، پروژههای چهرهسازی و رهبرسازی از بالا و تبدیل حقوق بشر به یک «صنعت» و زایده پروژههای سیاسی جناحهای سرمایهداری چه طور کارزارهای دفاعی را جهتدار میکنند. میدیدیم که دستگیری چند ساعته یا اعتصاب غذای فلان چهره اصلاحطلب چندین برابر بیشتر از اعتصابات چندصدنفره یا دستگیریهای فلهای کارگران پوشش خبری میگیرد. میدیدیم که کارگران زندانی و گروههای تحت ستم مضاعف، چه تصویر محو و صدای ضعیفی در اخبار زندانیان سیاسی دارند. برای همین هم ضمن اذعان به حمایت از حقوق دموکراتیک تمامی زندانیان سیاسی، وظیفه خود را دفاع عملی از پیشروترین زندانیان بیصدا و محروم گذاشتیم؛ آنانی که بالقوه یا بالفعل در صف مبارزه ضدسرمایهداری قرار دارند و به جنبش و جلو راندنش ادای سهم کردهاند. با اینحال، این کارزار علاوه بر دفاع از زندانیان سیاسی، فعالیتهایش را به حمایت از حقوق دموکراتیک گروههای تحت ستم تا یادآوری قتلهای زنجیرهای و حمایت از کشتهشدگان خیزشهای اخیر و همبستگی با اعتراضات منطقهای و غیره هم تسری داده است. چون ما استثمار، استبداد و ستم را جوانب مختلفی از یک سیستم واحد میبینیم. بنابراین، مضمون کارهای ما هم همه اینها را با هم نشانه میرود. اما این که چه زمانی به چه موضوعی بپردازیم، کاملاً بستگی به فاکتورهایی مثل اهمیت، مناسبت و موضوعیت، درگیری ذهنی جامعه، گرهگاههای اعتراضی، زمان و نیروی در دستمان و غیره دارد که در موردش جمعی تصمیمگیری میکنیم.
⭕️ در مسیر خلق آثارتان، حتما با خطرات زیادی روبهرو هستید. این خطرات کدامها و چهقدر جدی هستند؟
◾️در یک جامعۀ استبدادزده که آببازی چند نوجوان در پارک هم مجازات زندان دارد، بدیهی است که تشکیل یک گروه زیرزمینی برای ثبت پیامهای سیاسی در فضاهای شهری هزینههای گزافتری دارد. اینجا است که «مخفیکاری» برای ما هم ضرورتِ بقا و هم تضمین استمرارِ فعالیت است.
زنده نگه داشتن بلندمدت چنین کارزاری، پیچیدگیهای خاص خودش را دارد؛ به ویژه که کنترل و سرکوب در سالهای اخیر به مراتب فنیتر و هوشمندتر هم شده است. به راه انداختن گشتهای محلهمحور، وفور دوربینهای مداربسته، گردآوری دادههای مکانی شمارههای موبایل یک منطقۀ خاص و تکنیکهای «ژئوپروفایلینگ»، همگی جزوی از مسایلی هستند که برای حفظ امنیت باید برایشان تمهیداتی اندیشید. هرچه فعالیت شما سازمانیافتهتر و وسیعتر باشد و هرچه بیشتر نقاط حساس رژیم را قلقلک بدهید، برای یافتن شما جدیتر میشوند. امروز زندانیانی هستند که فقط به خاطر یک دیوارنویسی سیاسی ساده در حبس چندین سالهاند و حداقل در یک مورد تیراندازی و کشتهشدنِ فردی که قصد نصب یک بنر سیاسی در یک منطقۀ خاص را داشته، مستند شده است.
مخفیکاری برای ما حیاتیتر هم هست، چون در صورت دستگیری، احتمال اضافه شدن جرمهای سیاسی دیگری مثل «فعالیت کمونیستی» به پروندهمان وجود دارد. درست به همین خاطر، امضای «خیابان: تریبون زندانی سیاسی» را مدتها است آگاهانه از پای آثار حذف کردهایم و به ثبت اثر اکتفا میکنیم.
دیوارنویسی تقریبا در همه جای دنیا جرم است. بسته به نظام سیاسی و محتوای آن پیام، هزینههای این اقدام میتواند سبکتر یا سنگینتر باشد. اما آن چیزی که پای ثابت است، وفور تکنولوژیهای رصد و شناسایی در دست حکومتهای سرمایهداری است. در همان لندنی که دفتر سایت شما در آن واقع است، نیم میلیون دوربین مداربسته وجود دارد که بعضا مجهز به تکنولوژی تشخیص چهره هم شدهاند. جمهوری اسلامی نیز سالها است در محل کار، مدرسه، دانشگاه و حتی مترو و داخل برخی خطوط اتوبوسرانی هم این دوربینهای مداربسته را کار گذاشته است. در سالهای آینده تکنولوژی کنترل و سرکوب به مراتب برای حکومتها سهلالوصولتر هم میشود. بنابراین، کسی که بخواهد هر نوع فعالیت سیستماتیک سیاسی انجام دهد، باید تمام تجهیزات دشمن خود را بشناسد تا برای یک دیوارنویسی ساده چند سال زندان نیفتد. برای همین است که به نظر ما تجربۀ سادۀ دیوارنویسی بر هر فعالی لازم است. چون همین مورد هم به تنهایی انبوهی از تجربۀ عملی در حوزۀ مخفیکاری یادش میدهد و برایش نردبان آموزشی است.
⭕️ گرافیتی شما درباره «قاسم سلیمانی»، فرمانده کشته شده نیروی «قدس» سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بسیار مورد توجه قرار گرفت و ایده خلق اثر اعتراضی بر روی کارهای حکومتی، ایده بسیار نوآوارانهای بود. چرا فکر کردید که باید اینکار را انجام دهید؟
◾️از زمان ترور سلیمانی، کمتر محله و خیابانی بوده است که سر و کلۀ تصاویر سلیمانی در آن پیدا نشده باشد. هزاران میلیارد تومان هزینۀ نصب تصاویر او بر بیلبوردها، اتوبانها، متروها، اتوبوسها و خیابانها شد. تبلیغات صداوسیما، ادارات، مدارس و دانشگاهها کافی نبود که گرافیتیهای او را هم بر در و دیوارها و کیوسکهای شهری کار کردند؟ اینجا بود که ما هم تصمیم گرفتیم با دستکاری همان گرافیتیها، سلیمانی را به نام اصلی او، «قصاب سوریه و عراق» به عابران معرفی کنیم. در عین حال می خواستیم این پیام را بدهیم که دیوارنویسی مال آنهایی است که با پذیرش ریسکِ امنیتی، میخواهند صدایشان را به جامعه برسانند و نه آنهایی که تریبون و بیلبوردهای میلیاردی و بودجه و امکانات و مصونیت و یک حکومت را پشت خود دارند! خلاصه یعنی: «ورود به این حوزه ممنوع!»
در واقع، ایده دستکاری گرافیتیهای حکومتی به نوعی از اقدامات تخریبی خود رژیم گرفته شده بود. از دی ۱۳۹۶ به بعد شعارنویسیهای ضدحکومتی به قدری در شهرها زیاد شده است که دیگر گویا سیاه کردن شعارها نه به لحاظ تبلیغی، نه بصری و نه مالی، برایشان به صرفه نیست. برای همین به جای سیاهکردن، به دستکاری شعارها روی میآورند.
این درحالی است که دیوارنویسی/گرافیتی بنا به ماهیت خود، به طور تاریخی همیشه اقدامی زیرزمینی و غیرقانونی بوده است. در حالت عادی، شهرها همیشه در قرق بیلبوردهای میلیاردی تبلیغاتی برای شرکتهای تجاری و بیزینسها هستند. حالا سرمایهداری جمهوری اسلامی هم شهرفروشی خود را ادامه میدهد و هم از خیابانها و فضاهای عمومی برای ترویج ایدئولوژیک انسانِ مطیع و کنترل شدهاش استفاده میکند؛ یعنی از تبلیغ کنکور و سود بانکی و وعدۀ موفقیت تا تبلیغات عفاف و حجاب و فرزندآوری.
این اولین و آخرین تلاش برای مصادرۀ سیاسی و حکومتیکردن گرافیتی نیست. در سالهای گذشته شهرداری برخی کلانشهرهای ایران سعی کردهاند با اختصاص فضای مخصوص به «گرافیتیکاران»، محتوای این آثار را از جنبه انتقادی و سیاسی آن تهی و به جایش دغدغههای فرمی را بر آن غالب کنند؛ یعنی این سبک هنر اعتراضی را به چیزی قانونی و تحت کنترل خودشان بدل کنند.
البته دولتهای سرمایهداری دیگری هم مشابه همین اقدامات را به نحو دیگری انجام میدهند؛ با اختصاص فضا و بودجه به موضوعات خاص و دادن «حق کمیسیون» به مجریان گرافیتی. از نظر ما، سر تا پای این «هنرهای حکومتی»، غیرمستقل و مردود است، حتی اگر در مواردی، با مضامین آن مشکل جدی هم نداشته باشیم.
اگر بخواهیم یک مثال دم دستی از همین تبدیل گرافیتی به زایده قدرتهای حاکم سرمایهداری را این بار در جبهه مقابل جمهوری اسلامی سراغ بگیریم، میتوانیم به پروژه «نقاشی برای تغییر» (paint the change) در زمینه هنر خیابانی با مدیریت بنیانگذار«ایرانوایر»، آقای «مازیار بهاری» اشاره کنیم که از بودجه اتحادیه اروپا برای انتقال پیامهای اجتماعی و سیاسی خود کمک میگیرد. درحالی که باید پرسید آیا اتحادیه اروپا تمایلی دارد که به خرج خودش، گرافیتیهایی بر ضد سیاستهای وحشتناک پناهندگی یا نظامی آن کار شود؟ قطعاً نه. بنابراین، هر گروه هنرمندی که اتکای مالی او به دولتها باشد، دست آخر مجبور میشود خودسانسوری کند و از خیر گفتن خیلی چیزها بگذرد و همان چیزی بشود که قدرتهای حاکم میخواهند.
⭕️در جامعه بسته ایران، صحبت کردن از حقوق همجنسگرایان و اعتراض نسبت به تغییر جنسیتهای اجباری، شمشیر دو لبه است. با توجه به اینکه اغلب کارهای شما چپگرایانه و در دفاع از طبقه زحمتکش ایران هستند، موقع خلق این دسته از آثارتان در دفاع از دگرباشان جنسی، فکر نکردید که از محبوبیتتان کم خواهد شد؟ چه بازخوردهایی در این باره از جامعه هدف خود گرفتهاید؟
◾️میدانیم که این تابوشکنیها بعضا باعث واکنش میشوند که بارها هم شدهاند. اما نقطۀ عزیمت ما، تحملپذیری و عرف جامعه نیست بلکه اصول و دفاع تمامقد از حقوق دموکراتیک است. یکی از صدها پیامی که بعد از انتشار اثری از حقوق همجنسگرایان به دستمان رسید، از سوی فردی بود که میگفت «ضد رژیم» و «سکولار» است و با اینحال اگر چنین چیزی را در خیابان میدید، پارهاش میکرد! حالا شما همین یک نمونه را ضرب در هزار کنید.
همین مورد نشان میدهد که مخالفان جمهوری اسلامی الزاما در همه حوزهها مترقی نیستند. عجیب هم نیست. به هر حال، شما در نظامی متولد میشوید که روز و شب از دریچۀ رسانه و مدرسه و دانشگاه، ایدئولوژی و آموزههای مذهبی خود را در مغز مخاطب فرو میکند. مذهب، خانواده و روابط جنسی، پای ثابت این تبلیغات هستند و نتیجه این میشود که در ذهن فرد، همجنسگرایی بدترین انحرافها جلوه میکند.
ما نمیتوانیم دنبالهرو پیشداوریها و عقبماندگیهای فکری و اخلاقی جامعه باشیم. ما استثمار و ستم را بهعنوان یک سیستم واحد میفهمیم. همانطور که نمیتوان به انواع ستم جنسی و جنسیتی معترض بود و به عوامل اقتصادی تقویتکننده و تثبیتکننده این ستمها دست نزد، به همان ترتیب هم نمیتوان علیه استثمار طبقاتی شورید و چشم را بر انواع دیگر ستمها، از جنسیتی تا مذهبی و قومی بست.
سوسیالیستهای بیخدا و بیوطن باید در صف اول دفاع از حقوق دمکراتیک اقلیتهای مذهبی و ملی تحت ستم باشند؛ علیه تمام انواع تبعیضها و ستم. در غیر این صورت چه طور میتوانند تصویری از یک جامعۀ آزاد ارایه دهند وقتی حتی دربارۀ حقوق اولیۀ انسانها شهامت تابوشکنی نداشته باشند؟!
بنابراین، دفاع از تمام گروههای تحت ستم، وظیفه و مسوولیت سیاسی و یک مساله تماما اصولی برای ما است، نه یک کلام کمتر.
البته مساله فقط تابوهای جنسی و جنسیتی نیست. در جمهوری اسلامی، تابوهای دیگری درباره سایر گروههای تحت ستم هم وجود دارد؛ از خداناباوران و اقلیتهای دینی تا صحبت از حقوق گروههای قومی و ملی که زیر تیربار تبلیغات نفرتپراکنانه و تجزیههراسانه، «تابو» شدهاند.
⭕️ آیا آیندهای برای این شکل از اعتراض (گرافیتی خیابانی) میبینید؟
◾️مادامیکه سرمایهداری و انحصارهای رسانهای آن وجود دارند، این فرم از اعتراض خیابانی هم موضوعیت خود را حفظ میکند. برای همین هم هست که امروز از اروپا تا امریکای لاتین، از سرمایهداریهای پیشرفته تا کشورهای استبدادی، دیوارنگاری یکی از مهمترین ابزارها و روشهای بیان اعتراض است.
منبع: