به مناسبت اعتصاب سراسری کارگران پیمانی و پروژهای صنایع نفت و گاز و پتروشیمی
شروع اعتصاب
اوایل هفتۀ گذشته بود که به ابتکار جمعی از نیروهای جوشکار و لولهکش پروژهای نفت و گاز، فراخوانی رو به عموم کارگران پیمانیِ صنایع نفت و گاز داده شد تا از روز شنبه (۱۱ مرداد) برای افزایش مُزد و تغییر برخی شرایط کار یک اعتصاب هماهنگ و سراسری را به اجرا درآورند.
گرچه هیچیک از این کارگران هرگز کوچکترین اجازۀ تشکلیابی مستقل را نداشتهاند، اما به مدد شبکهها و نرمافزارهای پیامرسان موفق شدهاند در این اعتصاب حدی از ارتباط را با یکدیگر حفظ کنند. از این جهت شباهت کمنظیری میان شیوۀ سازماندهی این اعتصاب سراسری با اعتصاب کامیونداران وجود دارد. اعتصابی متحدانه و کشوری در یکی از پراکندهترین بخشهای کارگری.
از «انشقاق در کار» تا «اتحاد در اعتصاب»
دو دهه است که دولت سرمایهداری ایران، نه فقط کل طبقۀ کارگر را بلکه خصوصاً کارگران صنایع حساس نفت و گاز را با جلو انداختن دلالان واسطهای به نام شرکتهای پیمانکاری، از هم منفک و تجزیه کردهاست.
به طوری که امروز کارگران صنایع نفت و گاز در طیف متنوعی از «رسمی» و «قراردادی» تا «پیمانکاری» و «پیمانیِ پیمانکاری»، «پیمانی حجمی» و… دستهبندی میشوند. درحالیکه گروه اول و بخشی از گروه دوم، امتیازاتی دارند که آنان را به سمت اعتصابات سازمانیافته سوق نمیدهد، کارگران پیمانکاری به کرات و پیش از این دست به اعتصاب و اعتراض زدهاند؛ چون دستمزدهای پایین، ساعات کاری طولانی، شرایط سخت کار، معوقات مزدی و خطر اخراج بالای سر آنان بیش از بقیه بودهاست. خصوصاً که بخش قابل توجهی از آنها در مناطق ویژۀ اقتصادی (خارج از قانون کار) قرار دارند و حلقۀ استثمار بر گردنشان تنگتر است (مانند عسلویه و قشم و لامرد).
اهمیت این اعتصاب سراسری از همینجا بیش از پیش روشن میشود- اعتصاباتی که تا پیش از این به خاطر تعدد پیمانکاران و کارفرمایان، همیشه پراکنده و ناهماهنگ و جدا افتاده از هم بودهاند.
این اعتصاب سراسری را از این جهت میتوان نقطۀ عطفی دانست، چون ثابت کرد که حتی در سایۀ فضای پلیسی و در نبودِ تشکلهای رسمی و به صرف اتکا بر شبکهسازی کارگری و دخالتگری کارگران پیشرو میتوان پراکندهترین بخش طبقۀ کارگر ایران (یعنی کارگران پیمانکاری) را هم به سمت اعتصاب و سازماندهی سراسری کشاند.
حفاظت از ارگانهای سازمانده
گرچه این اعتصاب سراسری، یک تجربۀ جنینی و اولیه برای کارگران جوان پروژهای صنایع نفت و گاز محسوب میشود، منتها میتواند و باید هم به تجارب سازماندهی و تشکلیابی مخفی و نیمه مخفی کارگران پروژهای پیش و اوایل انقلاب اتکا کند و هم به تجارب متأخرتر جنبش کارگری. تا جاییکه مربوط به این آخری میشود، حداقل یک درس فوری و فوتی از اعتصابات سراسری کامیونداران و معلمان برای کارگران پروژهای به جا مانده و آن هم اینست که وقتی رسانهها، کانالها یا گروههایی در یک اعتصاب کشوری نقش محوریِ «ارگان سازمانده اعتصاب» را ایفا میکنند، حکومت از چند روش سعی میکند به آنها ضربه بزند: ۱-با دستگیری فعالان و هستۀ اولیه سازماندهان علنی اقدام به بستنِ «رسانههای سازمانده» میکند یا ۲-مانند نمونۀ کامیونداران، ادمینهای علنی این ارگانها را وا میدارد تا به اسم «صنفی» و «غیرسیاسی» ماندن، تیغ سانسور را بر «رسانۀ مستقل سازمانده» بکشند و یا ۳- اگر هیچکدام از اینها نشد، از طریق هک، اقدام به از هم پاشاندنِ «رسانۀ سازمانده» میکند.
بنابراین اتخاذ تمهیدات فنی و امنیتی برای مصونیت و حراست از چنین ارگانها و رسانههای سازماندهای، باید در صدر اولویتهای امروز کارگرانِ پیشرُوی پروژهای قرار گیرد و به هیچوجه نباید کوچکترین توهمی داشت که چون اهدافِ این اعتصاب «صنفی» و اقتصادی است، پس حکومت هم با هر نوع سازمانیافتگی در آن مدارا خواهد کرد. شاهدِ این مدعا، حرفهای دیروز فرماندار آبادان در برنامۀ زندۀ صدا و سیمای خوزستان بود که چندین و چند بار به «رصد» و «شناسایی» و «دستگیری» عوامل اعتصاب سراسری ارجاع میداد.
گرچه به خاطر ماهیت اعتصابات، دستگیری اجتنابپذیر نباشد، اما حفظ ارگانهای سازمانده است که تضمین بقا، اطلاعرسانی، اتحاد و به نتیجه رسیدنِ اعتصاب خواهد بود.
محدودیتها و مخاطرات
یکی از وجوه ممیزۀ این اعتصاب آنست که برخلاف کامیونداران و معلمان که مطالباتشان رو به یک کارفرما (دولت مرکزی) بود، ماهیت پروژهای شغل کارگران اعتصابکننده باعث شده که مطالبات و طرفِ مذاکرهکنندۀ آنها، دهها پیمانکار مختلف باشد. به همین ترتیب است که مثلاً در عرض همین یکی دو روز، همزمان با پیوستنِ کارگرانی از استانهای جدید به این اعتصابِ سراسری، بخشهایی از کارگرانِ اعتصابی قبلی (مثلاً در سه پیمانکاری پتروشیمی پارسیان) درمذاکره با کارفرمایانشان به افزایش ده درصدی مُزد رضایت دادند و به کار بازگشتند.
به عبارتی علیرغم آنکه این اعتصاب سراسری شروعی متحدانه داشته، اما چون افق و هدفش بر محور افزایش مُزدی است و کارگران را به سمتِ پروسۀ چانهزنی با پیمانکارانِ پراکندهشان هدایت میکند، بنابراین دستاوردها و نتایج اعتصاب، یکدست و همگون نخواهد بود.
دومین ملاحظۀ محدودکننده در این اعتصاب آنست که ماهیت کارِ اغلب این کارگران، عموماً پروژهای و متمرکز بر بخش تعمیرات، نگهداری، ساخت و توسعه است و از این جهت، الزاماً فرآیند استخراج و تولید محصولات نفتی را به فوریت مختل نمیکند؛ مگر آنکه کارگران اقدام به اتخاذ تمهیداتی برای اختلال تولید کل مجموعه کنند.
سومین نکته آنست که فراخوان و آغاز اعتصاب رو به کارگران پروژهای فنی و دستیارانشان بود، درحالیکه تعداد قابل توجهی از کارگران پیمانی غیرفنی و ساده هم در این مجموعهها مشغول کارند. درحالیکه در برخی از شرکتها کارگرانِ اعتصابکننده محدود و اغلب فنی هستند، در شرکتهایی مثل پتروپالایش کنگان و پالایشگاه آبادان و لامرد کارگرانِ سازمانده موفقشدهاند با دخالتهایی مثل بستن درب شرکت یا جادۀ منتهی به شرکت، طیف وسیعی از کارگران را فارغ از نوعِ حرفه با خود بسیج و همراه کنند.
از اعتصابِ اقتصادی تا سیاسی:
از اعتصاب سراسری تا اعتصاب عمومی
همزمانیِ چند اعتصاب کارگری با هم در رستههای مختلف اقتصادی، به سرعت عدهای را دوباره به این نتیجه رسانده که جنبش کارگری اکنون و دفعتاً وارد فاز «اعتصاب سراسری» شده است. در صورتی که اولاً «اعتصاب سراسری»، جمع عددیِ اعتصابات پراکندۀ اقتصادی و نامرتبط با هم نیست و زمانی رخ میدهد که کارگران بخشهای مختلف به طور آگاهانه در حمایت از هم دست به اعتصاب بزنند؛ و ثانیاً وقتی جنبش وارد فاز اعتصابات سراسری شود (یعنی بخشهای مختلف شروع به همبستگی و اعلام حمایت از یکدیگر کنند و به هم بپیوندند)، هنوز با نطفههای یک «اعتصاب عمومی» طرفیم و تنها زمانی صراحتاً میتوانیم از ورود به فاز «اعتصاب عمومی» صحبت کنیم که شعارها و اهداف اعتصابات هم سیاسی شده باشند.
بنابراین ضمن اینکه باید چنین حساسیتی به اعتصابات کارگری را تقویت و انرژی را به سمت هدف «اعتصاب عمومی» هدایت کرد، اما در این برهه که برای اولین بار یک چنین اعتصاب سراسری در بخش صنایع نفت و گاز درجریان است، بهجای احکام پیش از موعد یا خبررسانی باید تمرکز را فوراً بر جلب همبستگی طبقاتی با این اعتصابات از درون دیگر بخشهای مختلف جنبش کارگری گذاشت.
اینجاست که نقش بیانکار بخشهای پیشرُوی طبقۀ کارگر مشخص میشود (منظور بخشهایی است که تجربۀ مبارزه و تشکلیابی و قدرت بسیج کردن در میان صفوف کارگری را دارند و در برابر سیاسی شدن اعتراضات ترمز نمیزنند). اما چطور؟
میدانیم که کرونا به تنهایی توانسته تبدیل به ابزار امنیتی جمهوری اسلامی در این ایام حساس شود و دانشگاهها و مدارس را به تعطیلی بکشاند و دو تا از پیشروترین بخشهای جنبش را (دانشجویان و معلمان) خانهنشین کند. از طرفی کارگران هپکو و هفتتپه به لطف دو سال سیاست حکومتی چماق و هویج، مبارزهشان تا سر حد یک برنامۀ «صنفی و غیرسیاسی» عقب رفته. حکومت مدام در این دو سال این پیام را به آنان مخابره میکرده که تا وقتی پرچم «مبارزۀ قانونی» و «غیرسیاسی» در این دو شرکت بلند باشد، با اعتراض آنها نسبتاً مدارا میکند؛ ولو آنکه کارگران این تناقض آشکار را به چشم ببینند که هفتهها اعتصاب یکنواخت و قانونمند و کاملاً صنفی تأثیری در برآورده شدن مطالباتشان نداشته است. از همین روست که متاسفانه حتی روحیۀ همبستگی این دو واحد با یکدیگر (آنچنان که در سال ۹۷ شاهد بودیم) در چهارچوب این «صنفیگرایی» از بین رفته و هنوز هیچ همبستگی مؤثری از سوی این کارگران از یکدیگر اعلام نشده.
البته بدیهی است که چون اصلِ بحران در این شرکتها از بین نرفته، این چهارچوب «صنفی و قانونی» نمیتواند بدنۀ کارگران را در بلندمدت آرام نگه دارد. نه فقط بدنۀ کارگران هپکو و هفتتپه بلکه عموم طبقۀ کارگر امروز بهشدت سیاسی هستند. در شرایطی که مردم به صراحت در خیابان شعار ضدرژیمی در تداوم دی و آبان میدهند (اعتراضات بهبهان)، وقتی همزمان چندکیلومتر آنسوتر کارگران هفت تپه در همان خیابانها شعارهای صنفی و بیاعتنا به خیزشهای عمومی جامعه را بدهند، دیگر نمیتوانند در چنین فضایی حس همبستگی عمومی جامعه را بربیانگیزند.
اینجاست که ما معتقدیم اگر بر روی «رهبری» این دو بخش کارگری فشارهای صریح و بیتعارف وارد نشود و اگر فیالمثل نیشکر هفتتپه نتواند با وجود تمام حمایتهایی که از بخشهای مختلف طبقۀ کارگر در این چند سال دریافت میکرده، در نقش یک پیشرو در این برهۀ حساس ظاهر شود و با همبستگی طبقاتی نسبت به کارگران پروژهای صنایع نفت و گاز این دِین را ادا کند، در این صورت تقصیر را در هیچجا نباید جست جز خودمان که نتوانستهایم این سنگرهای مهم هفت تپه را حفظ کنیم و با سکوتی کرکُننده راه را برای چنین مسیرِ عقبرویی در آنجا باز کردهایم.
این موضوع خصوصاً از آنجایی اهمیت دارد که میبینیم برخی کارگران پیشرُوی پروژهای نفت و گاز علیرغم موقعیت شکنندۀ شغلی و حساسیتهای امنیتی نسبت به محیط کارشان، اِبایی ندارند که با صراحت سیاسی حرف بزنند و دعوت به پیوستن به اعتصاب بکنند.
نتیجه:
-
انتقال تجارب فنی و امنیتی برای محفاظت از ارگانهای سازماندۀ این اعتصابات.
-
روشهای همبستگی مردمی با اعتصاب سراسری کارگران پروژهای.
-
ترویج سیاستِ «اعتصاب نمادین» به نشانۀ همبستگی از سوی بخشهای مختلف کارگری و همبستگی بطور عمومی خصوصاً از دل اعتصابات پراکندۀ کارگری مانند هپکو و هفتتپه (رجوع به مطالب قبلی).
-
اقناع فعالان کارگری برای جایگزینی ترویج تاکتیک اعتصابات نمادین بجای صدور بیانیه و جمعآوری امضا.
-
دخالت در برنامه و شعارهای این اعتصابات، از جمله تعمیم اعتصاب و متوقف کردن پروژهها به اختلال در کل تولید شرکت با سیاستهای جادهبندی یا قُفل کردن دربهای شرکت و امثالهم.
-
حمایت از طرح مطالبات دموکراتیک در این اعتصابات و ترویج برنامههای ضدسرمایهداری
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۱۴ مرداد ۹۹