آخرین هفتۀ تابستان را درحالی تمام میکنیم که دو هفتهای است زنگ مدارس وسط طوفان کرونا به صدا درآمده. علیرغم آنکه در سال تحصیلی قبل، فقدان اینترنت و گوشی هوشمند، تلفاتی به سنگینیِ ۴ میلیون دانشآموز محروم از تحصیل به جا گذاشت، امسال هم در بر همان پاشنۀ قبل میچرخد و تا همینجای کار معلوم شده نیم میلیون دانشآموز به کل برای گرفتن کتب درسی ثبتنام نکردهاند. اما تراژدی تحصیلی امسال نه فقط به این نوع تلفات، بلکه به تبعاتی«مرگبارتر» هم ختم شدهاست.
دو هفته است که میلیونها دانشآموز و معلم بیهیچ تجهیزاتی به میدان بیماری و شهریههای اجباری و بیگاری و آموزشی بیکیفیت کشانده شدهاند. دیگر شکی نمانده که اجبار غیرمنتظرۀ دولت به حضور دانشآموزان در مدارس، اولاً به خاطر خالی کردن جیب مردم از طریق شهریهها بوده است -به تخمینی ۶۰ هزار میلیارد تومان آوردۀ مالی (۱)- و ثانیاً این کارکرد را داشته که فوریترین مطالبۀ مردم را از «تأمین تجهیزات آموزش از راه دور» به «لغو اجبار حضوری» هُل دهد؛ یعنی فرمول همیشگیِ به مرگ گرفتن و به تب راضی کردن! تمثیلی که در عرض فقط چند روز مرگ را به مدارس آوردهاست: از مرگ معلم ۴۲ سالۀ گچساری تا مرگ دانشآموز هشت سالۀ گتوندی. آمار ابتلای دانشآموزان نیز به حداقل صدها موردِ تأییدشده و هزاران خانواده رسیده که همین رقم «رسمی» را هم باید به عنوان کفِ شاخص انتقال ویروس در مدارس در نظر گرفت.
با اینحال نه این آمار مرگ و میر و بیماری و نه هشدارهای پیاپی کادر پزشکی از جمله «انجمن پزشکان کودکان» مانعِ این نشده که در روش کاسبکارانۀ دولت برای دوشیدنِ جیب مردم و شیرۀ جان معلمان کوچکترین خللی وارد آید.
میگوییم شیرۀ جان معلمان از آن حیث که با این روشِ کنونی، معلمان مجبور به صرف ساعات کار بیشتر، ضمن الزام به حضور در مدارس و زحمت مضاعف برای تولید محتوای اینترنتی هستند؛ حال آنکه نه فقط مُزدی برای این اضافهکاری دریافت نمیکنند، بلکه بخشی از مزدشان هم برای شارژ اینترنت و ابزار و ادوات تهیۀ محتوا میرود. هر زمان هم که اعتراضی به این بیگاریکِشی کردهاند، درست با همان جوابی مواجه شدند که دولت به پرستارانِ بدون قرارداد دائم و بیامکانات میدهد: شما فرشتگان زمینی هستید و کار شما جهاد است!
تمام اینها درحالی است که دهها معلم زندانی –بعضاً با احکام حبس دورقمی- در این بحبوحۀ کرونا در زندان هستند: کسانی مانند اسماعیل عبدی که برای حق تشکلیابی جنگیدهاند؛ یا محمد حبیبی که با وجود وضعیت شکنندۀ جسمی و بیماری ریوی، تا همین لحظه حتی از داشتن یک روز مرخصی هم محروم بوده؛ کسی که بیشترین تلاشش را در دفاع از حق آموزش رایگان کودکان انجام داد و به همین خاطر هم چنین مورد غضب ویژۀ حاکمیت قرارگرفت؛ بطوریکه زندانش کردند، بیمارش کردند، اخراجش کردند تا نه فقط صدای شخص او، بلکه صدای هرآنکه را که طلب حق تحصیل رایگان میکند خاموش کنند.
به اینها باید اضافه کرد معلمانی را که برای سرکوب حق آموزش به زبان مادری به زندان افتادهاند (زهرا محمدی و عادل عساکره) و همینطور بازنشستگانی که به صرف نظر سیاسی، حکومت از شکنجه و محاکمۀ تن فرتوتشان هم صرف نظر نکرده (هاشم خواستار و ناهید فتحعلیان).
اما حالا وسط یکی از بحرانیترین لحظاتی که آموزش عمومی چنین زیر یورتمۀ سود و سرکوب و بیماری رفته و خطر فوری، جانِ معلمان و کودکان و خطر محرومیت از تحصیل، میلیونها نفر را تهدید میکند، سوال اینست که چه باید کرد؟
پاسخ به این سؤال را معلمان متشکل در «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» به دقت فرمولبندی کردهاند (۲). میدانند که حکومت حاضر نیست در این وضعیت دست به تأمین و ترمیم وسیع زیرساختها بزند (نه تجهیز مدارس و نه تجهیزات مخابراتی مناطق محروم)؛ بنابراین یک راهحل فوری جلو گذاشتند که دولت میتوانست با همین زیرساختهای ارتباط جمعی (تلویزیون، سی دی، فلش و…) امکان آموزش عمومی از راه دور را فراهم کند. این امکانات در کنار یک کادر مجرب از معلمان و تدوینگران میتوانست آموزشی باکیفیت را با استفاده از فنون مولتیمدیا برای بسیاری از کودکان ایجاد کند و آن وقت حضور محدود دانشآموزان در مدارس صرفاً برای رفع اشکالات درسی باشد.
اما دولت حتی از همین راهحل منطقی، شدنی و نسبتاً ارزان هم سرباز میزند و دغدغهاش میشود حذف تصویر دختران از کتاب ریاضی دبستان و ریش گذاشتن برای نقاشیهای درسی! شبکۀ آموزش صدا و سیما، روزانه فقط ۱۱ ساعت تولید محتوا دارد؛ حال آنکه برای آموزش عمومی مقاطع اصلی (بدون احتساب هنرستان) نیاز به تولید محتوای روزانه حداقل ۱۴۴ ساعت برنامۀ آموزشی است. بنابراین این شبکه ۱۰% نیازهای آموزشی را هم برطرف نمیکند و ضمناً نه فقط به لحاظ کیفیت، استاندارد بالایی ندارد، بلکه حتی از معلمان تدریسکننده هم بیگاری میکشند و مُزدی به آنان نمیدهند.
همۀ اینها را بگذارید در کنار ریخت و پاشهای مالی صدا و سیما، حجم عظیم منابع مالی که برای ساخت سریالهای زرد و توزیع آنها در شبکۀ خانگی و سیدیها حیف و میل میشود و اعلام اخیر دولت به راهاندازی یک شبکۀ تلویزیونی برای فعالیتهای انگلی دلالی در بورس تا ببینید که منابع بسی بیش از کافی هم هست؛ اما از اکثریتِ جامعه و نیازهایشان دزدیده شده!
اینجاست که حتی مسألۀ سادهای مثل حقوق آموزش همگانی هم سخت در گروی بازپس گرفتن این منابع از اقلیتِ حاکم و یک مبارزۀ سیاسی همه جانبه است.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۲۸ شهریور ۱۳۹۹