از آنجایی که در این ویدیو، طرف مناظره بارها با اتهام دروغ و دروغگویی، صحت کلام مقابل را زیر سؤال میبرد، طبق خواست خودش، مدارک و ارجاعاتی نیز مرتبط با بحثهای مورد اعتراضِ او در این ویدیوی مناظره تعبیه شده. همچنین برای اینکه مشخص شود (برخلاف شکایت چندبارۀ او) چه کسی فرصت بیشتری برای صحبت داشته، تایمری برای احتساب وقت هر یک از طرفین مناظره نیز گنجانده شده.
کالبدشکافی پدیدۀ رضا رخشان
در سه سال اخیر حاشیهپردازیهای رضا رخشان (عضو اخراجی سندیکای نیشکر هفتتپه) یکی از پدیدههایی بوده که به موازات اوجگیری مبارزات کارگران نیشکر هفتتپه نیز اوج گرفتهبوده است. بسیاری به این اکتفا کردند که با جلو انداختنِ یک صفت «مزدور»، پدیدۀ رضا رخشان را از سر خود باز کنند. اما کمتر کسی پرسید رخشان چرا و چگونه به این درجه از انحطاط رسید؟
هم او که روزی یکی از نمایندههای سندیکایی بود که بهخاطر فعالیتهایش تا زندان و اخراج هم پیش رفت، دقیقاً در چه پروسهای به این نقطه سقوط رسید؟ کمتر کسی مایل است این پروسه را بررسی کند، چون دقیقاً هر آیینه پرداختن به آن یعنی مواجهه با مسئولیتهای سنگین فعالان چپ در پدیدآوردنِ این نوع عوارض.
ادعای ما اینست که رضا رخشان یک فرد نیست، بلکه یک عارضه در جنبش کارگری است. نتیجۀ بُتسازی و کیش شخصیت و بوروکراتسازی از کارگرانِ سازمانده است که با نحوۀ دخالت فعالان چپ در جنبش کارگری بیارتباط نیست.
برای درک این موضوع، باید نگاهی به دو دهۀ قبل انداخت. به برههای که فعالان کارگری چپ، عموماً خود خارج از محیط کار بودند و به این ترتیب به مجرّد آشنایی و برقراری ارتباط با یک «تماس کارگری» در محیط کار، تصور میبردند که گویی اینک به قلب جنبش کارگری پیوند خوردهاند. به محض یافتن «سوژۀ کارگری»، اکنون رقابتهای باندی برای تصاحبِ محفلی بر سرِ آن فرد بالا میگرفت. کارگری که چه بسا میتوانست در بلندمدت چنان رشد کند و تأثیرگذار و چه بسا خود یک لیدر سیاسی شود، خود را در چنبرۀ افراد و جریانهایی مییافت که به او چسبیدهاند، روز و شب تملقش را میگویند، هر کلمهای که از دهانش درآید را همچون دُر و گهر تیتر میکنند، در وصفش شعر میسرایند، گاهی به جایش مطلب مینویسند تا نام و امضایش را بر آن مزین کند و «آگاهتر» و «چپتر» جلوه داده شود، برای مصاحبه با او از یکدیگر سبقت میگیرند و …
از آنسو اما وارد نقد و تحلیل و گفتگویی که به رشد او کمک کند نمیشوند تا مبادا رنجیدهخاطر شود و از آنان فاصله بگیرد. هر جریان و باند سیاسی بسته به دیدگاههای خود تقلا میکرد تا بحثهای خودش را در دهان او بگذارد و به استناد آن کاسبیهای معمولش را کند. فارغ از این چشم و همچشمیهای سیاسی، یکی دیگر از آفتهای این سبک دخالت آن بود که کارگر را از مسائل و موضوعات حوزۀ خودش (یعنی محیط کارش) جدا میکردند و در عوض موضوعاتِ فعال کارگری را به جای آن قرار میدادند؛ او را درگیر بیانیهنویسی و درگیریها و اختلافات و باندبازیهای میان فعالان کارگری و جریانهای متبوع سیاسی خود میکردند. از طرف دیگر تنظیم روابط میان فعالان کارگری یا چپ هم به قدری فشل بود که عموماً آسیبهای امنیتیشان را هم به تماس کارگری انتقال میدادند. در اغلب موارد کمک مالی (در شرایطی که فرد در زندان یا اخراج نبود) هم بهعنوان یک عنصر فاسدکننده عمل میکرد. به این ترتیب طی یک پروسۀ زمانی، رفته رفته همان کارگری که روزی به انگیزۀ کمک به همکارانش وارد میدان مبارزۀ کارگری شده بود و متواضعانه به دنبال یادگیری تجارب جدید برای کمک به وضعیت همکارانش بود، اینک تبدیل به کارگر بروکراتی میشد که موضوعات و دغدغههایش دیگر هیچ ربطی به محیط کارش نداشت، خود را لیدری صاحب اسم و رسم و قلمرو و منافع معینی میدید که میبایست حفظ شود و از این پس هر چیزی یا کسی که تهدیدی برای این قلمرو میبود، با واکنش او روبهرو میشد.
از این جهت جای تعجب ندارد که درست در زمان اعتصابهای سال ۹۶ و ظهور چهرههای جدیدی از کارگران سازمانده در نیشکر هفتتپه، شاهد واکنشهای هیستریکی از سوی رضا رخشان نسبت به اسماعیل بخشی بودیم. واکنشهایی که اغلب از سر تنگنظریهای شخصی بود، اما در سطح بیرونی در پوشش یک زرورق «سیاسی» عرضه میشد.
اگر رضا رخشان یک فعال سندیکایی سالم و پخته میبود در آن زمان قاعدتاً باید از مشاهدۀ فعالیتهای یک کارگرِ سازمانده جوان به خود میبالید و هر نقد سیاسی هم که به او داشت از طریق ارتباط و تعامل با وی پیش میبرد. اما برعکس او موقعیت بروکراتیک خود را در سندیکا و در میان مخاطبان معمولش چنان در خطر دیدهبود که حتی حفظ ظاهر هم نمیکرد. نهایتاً هم البته در این جنگ شخصی، رضا رخشان یارِ سیاسی واقعی خود را در میان «محور مقاومت» جست و امروز دیگر به نقطهای رسیده که جبههبندیهای او دیگر هیچ حد و مرزی نمیشناسد (از ائتلاف با مدیران دستنشاندۀ اسدبیگی تا عوامل وابسته به قدرت).
اما آنچه مدنظر ماست جلبِ توجه به فرایندی است که طی آن یک کارگر مستعدِ رشد به یک فعال کارگری بوروکرات و منفعتطلب و آلوده و منجمد مبدل میشود. مسئولیت فعالان چپ را در ایجاد آن محیط و مناسبات آلودهای است که از دلش علف هرزی به نام رضا رخشان روییده شد، نباید دست کم گرفت. کسانی که حافظهشان یاری میکند به خوبی به یاد دارند که چه تعدادی از فعالان چپ تا همین چندسال پیش به نام رضا رخشان قسم میخوردند. طُرفه آنکه همان برخوردهای غیرسیاسی و ناسالم کارگرپرست و تقدیسگرایانه را میتوان یکی از عوامل موثر در منجمدکردن کارگران فعال دانست. گرچه کارگران فعالی ممکن است علیرغم آنکه در چنین محیطهای آلودهای هستند، به خاطر خصوصیات شخصیتی این فرایند آلودگی را کُند کنند یا به سادگی تن به خیلی چیزها ندهند، اما بروکراتیزهنشدن در این نوع محیطها هم دشوار است.
حتی در همین برهۀ کنونی نیز رخشان از ضعفها و پاشنۀ آشیل اپوزیسیون چپ در حال تغذیه است. به این صورت که در برخی موارد نقدهای به ظاهر درستی را که اساساً طیفی از فعالان چپ -به خاطر منافع سکتی که بالاتر گفتیم- تابو شمرده و بایکوت و انکار کردهاند، دست خود میگیرد و سپس از آن به نفع اغراض سیاسی و تخریبی خود استفاده میبرد.
یکی از مهمترین دلایل پذیرش برای شرکت در این مناظره هم نشان دادنِ همین ملاحظه بود. با اینحال متأسفانه به لحاظ زمانی طرف مقابل دو برابر صحبت کرد، با قطعکردنهای متوالی جلوی منعقد شدن کلام را گرفت و با فحاشیهای ریز سعی در به انحراف کشاندن بحث داشت؛ این شد که بسیاری از مسائلی هم که باید گفته میشد، به درستی بیان نشد. به همین خاطر نیز نسخۀ تکمیلیافتهترِ آن را در اینجا خواهیم آورد.
تناقضات رخشان دربارۀ مسأله مالکیت و خلع ید در نیشکر هفتتپه
رضا رخشان تا تابستان ۹۸ بر این نظر بود که لغو خصوصیسازی «یک خط انحرافی در جنبش کارگری» است[۱]؛ اما درست به فاصلۀ یک سال و در بحبوحۀ اعتصاب تابستان ۹۹ ناگهان به حامی «خلع ید» بدل شد و اعلام کرد که اسدبیگی «اهلیت» لازم را برای مدیریت هفت تپه ندارد[۲]؛ اما از همین مقطع تنها چند ماه زمان برد تا مجدداً به مخالف خلع ید بدل شود[۳]!
جالب است که تغییر موضع او تنها در شرایطی رخ داد که اسدبیگی در دادگاهی با عنوانِ «بزرگترین پرونده اختلاس ارزی» در حال محاکمه بود. این تغییر موضع ناگهانی و همزمانیاش با گرفتاریهای اسدبیگی این شائبه را به وجود میآورد که تا وقتی اسدبیگی ماندگار بود، او مخالف تغییر مالکیت میشده و زمانی که اسدبیگی در حال محاکمه بود و نشانههای تغییر مالکیت تقویت میشده، بسان یک ابنالوقت ماهر تغییر موضع میداد و موافق خلع ید میشد؛ تا آنکه فقط به فاصلۀ چند هفته مجدداً موضع قبلی خود را تغییر داد.
همین زیگزاگهای پیدرپی را میتوان در مورد آلترناتیو او بعد از خلع ید از اسدبیگیها دید. رخشان در جریان اعتصاب تابستان ۹۹ نه فقط مشخصاً از گزینۀ «بازگشت به دولت» میگفت، که اعلام میکرد: «بهترین اتفاقی که الآن میتواند برای هفت تپه بیفتد…. این هست که مثل زمان شاه یا اروپای شرقی، هفت تپه به صورت سهامی به کارگران واگذار شود»! [۴]به این ترتیب کسی که الگویش «انقلاب سفید» دورۀ شاه یا رژیمهای اروپای شرقی بود، امروز به فاصلۀ تنها چند ماه از حرفش بازمیگردد و ایدۀ تعاونی را به سخره میگیرد و آن را به «چپ برانداز» و «هپروتی» و «خارجنشین» نسبت میدهد!
دقیقاً همین خط عوض کردنهای متوالی -آن هم طی یک مدت زمان کوتاه- و همین عدم انسجام و آشفتگی فکری-عملی او است که برای هرکسی شبههبرانگیز میشود. اینکه کسی میتواند طی دورۀ کوتاهی حول یک مسأله به نتایج متفاوتی برسد البته طبیعی است؛ ولی اینکه کسی موضع خود را چندینبار در یک دورۀ کوتاه چندماهه تغییر بدهد، حرف دیگری است (خصوصاً اینکه همۀ این تغییر مواضع همزمان بوده است با دورهای که یک روزش اسدبیگی در دادگاه و اموالش بلوکه بود و روز دیگرش بیرون دادگاه و اموالش آزادشده).
رضا رخشان بارها در لایوهای پراکندۀ اینستاگرامیاش دم از این میزند که که «هفت تپه مال ماست» و «باید به صاحبان اصلی اش برگردد» و «کارگران مالکان واقعی هفت تپه هستند». اما او در سطح این شعارهای کلی و تهییجی توقف میکند. در حالی که این «مال» و «مالک» و «صاحب» هیچ تعیّن بیرونی پیدا نمیکند. اما وقتی به همینهای نکات کلیدی میرسیم، رخشان به «صحرای کربلا» میزند و به کلیگویی و آژیتاسیونهای دست چندم مبنی بر اینکه ما کارگران فقط «زندگی انسانی» و حقوقمان را میخواهیم بسنده میکند. در حالیکه درخواست «زندگی انسانی» و «حق و حقوق» را اصولاً هر زمان دیگری هم میتوان مطرح کرد و این نمیتواند پاسخی به این سؤال باشد که اگر خلع ید نه، پس چه؟
وقتی رضا رخشان میگوید «نه به خلع ید»، ترجمۀ سرراستش میشود «آری به اسدبیگی» و مالکیت کنونی در هفت تپه. اما چرا رخشان از صراحت بیان در حیطه دفاعش از مالکیت اسدبیگی طفره میرود؟
دلیلش واضحاً این است که در فضای قطبیشدۀ هفت تپه و اوج نفرت از مالکان شرکت، کسی که آشکارا از مالکیت اسدبیگیها دفاع کند به شدت رسوا و منزوی میشود. اسدبیگی میان کارگران شدیداً منفور است و تاریخ اخراجها، سرکوب و انحلال تشکل کارگری، رشوه و فساد، امنیتیسازی فضا و باز کردن پای پلیس و ضدشورش به هفت تپه، پروندهسازی کیفری و نابودی شرکت تا سر حدّ سقوط تولید به یک سوم در عرض فقط سه سال، همه و همه در ذهن کارگران هفت تپه زنده هستند.
دقیقاً در چنین فضایی است که رضا رخشان از صراحت لهجه دربارۀ تعیین تکلیف «مالکیت» طفره میرود و با بیاهمیت نشان دادنِ بحث مالکیت و خلع ید، تلویحاً این آدرس را به کارگران میدهد که مسأله مالک فعلی هفتتپه (اسدبیگی) را دست نخورده باقی بگذارید و در عوض بر سایر مسائل (فرضاً مسائل مُزدی و غیره) تمرکز کنید.
درحالیکه در سه سال گذشته، تعیین تکلیف با مالکیت شرکت یک مسألۀ محوری در هفت تپه بوده و باقی شعارها مثل مدیریت کارگری یا ادارۀ شورایی یا کنترل کارگری و امثالهم، همگی مکمل شعار لغو خصوصیسازی و مشخصاً خلع ید از شخصِ اسدبیگی بودهاند.
بنابراین کسانی مانند رضا رخشان که مدعیاند در هفتتپه مسأله مالکیت مهم نیست و فرقی میان دولت و کارفرمای خصوصی وجود ندارد، بالأخره باید به چند سؤال ساده جواب بدهد:
الف. اگر نجات نیشکر هفت تپه به مسأله تنظیم واردات شکر گره خورده است، آیا جز آنست که باید جلوی واردات شکر خارجی گرفته شود؟ آیا این دیوار واردات و تعرفه و گمرک در دست کسی جز «دولت» است؟
ب. آیا جز آنست که تجهیزات هفت تپه کهنه و فرسوده است و اصولاً یکی از مشکلات اصلی این شرکت عدم توان رقابت بوده و بنابراین نیاز به نوسازی دارد؟سوال این است که بودجۀ سرسامآور نوسازی صنایعی مثل هفت تپه در جیب چه کسی میتواند باشد؟ دولت.
ج. به همین ترتیب رسیدگی به مسائل حاد محیطزیستی که شرکت در حال ایجاد آن در منطقه است، در صورت وجود کارفرمای دولتی، چه به لحاظ مبارزاتی (از طریق اتحاد کارگران و مردم منطقه) ممکن است تا وجود یک کارفرمای خصوصی.
نهایتاً آنکه در صورت دولتی شدن شرکت هفت تپه، کارگران اینبار با یک کارفرمای بزرگ به نام دولت طرف هستند و نه با یک فرد به نام اسدبیگی که دولت و قوۀ قضائیه و مجلس پشتش پنهان شوند و نقش طبقاتی خودشان را کتمان کنند. این موضوع به لحاظ مبارزه طبقاتی به نفع خود کارگران خواهد بود.
اما سؤال مهمتری هم در میان است: آیا صِرف دولتی شدن باعث تحقق تمام این اهداف میشود؟ پاسخ اینست: صد البته که نه! چه بسا دولت بعد از تملک، شروع به اخراج بهاصطلاح «نیروی مازاد» و بازگرداندن پیمانکاریها در هفت تپه برای کاهش هزینهها و بار مالی خود کند یا مثل مورد هپکو، یکشبه سهامش را در ازای بدهیهای خودش به تأمین اجتماعی و سایر نهادها بدهد.
دقیقاً برای جلوگیری از این سناریو است که حتی بازگشت به دولت هم باید ضرورتاً زیر کنترل و نظارت کارگری باشد؛ این کنترل و نظارت، اهرم خودش را میخواهد و آن هم تشکل مستقل کارگری است تا مدیران دولتی نتوانند هر تصمیمی خواستند پشت درهای بسته بگیرند (اینکه نام این تشکل شورا باشد یا مجمع نمایندگان یا سندیکا اهمیتی ندارد، مهم کارکرد و ماهیت این تشکل است که باید انتخابات آزاد دورهای و حق عزل و نصب لحظهای را به رسمیت بشناسد، حق اعلام و پایان اعتصاب را به بدنۀ کارگری واگذارد، صرفاً به چانهزنی محدود نشود، حق نظارت بر اسناد و امور داخلی شرکت و حق وتو بر سر اخراجها و استخدامها و… را داشته باشد).
ه. حال اگر دولت به بهانۀ کسری بودجه مدعی شود که از پس هزینههای هفت تپه برنمیآید چه؟ در این حالت فشار کارگری از پایین، میبایست متوجه اِعمال مالیات بر بنیادهای سرمایهدارانِ بزرگی که معاف از مالیات هستند (نظیر آستان قدس، بنیاد مستضعفان و…)، کاستن از هزینههای نظامی و بنیادهای مذهبی و امثالهم بشود. به عبارتی کارگر هفت تپه مجبور میشود دست به موضوعات کلان اقتصادی ببرد و از این جهت وارد مبارزۀ سیاسی بزرگتری شود. بنابراین میبینیم که آیندۀ هفت تپه، به نه فقط مسألۀ مالکیت شرکت، که همینطور به مسائل کلان اقتصادی و مبارزۀ سیاسی گره خورده است.
اما رخشان همۀ این موضوعات را عامدانه بیپاسخ میگذارد و بیاهمیت جلوه میدهد و مسأله را صرفاً به «نان» و «معاش» کارگر تقلیل میدهد. مثلاً زمستان ۹۶ در مصاحبهای با ایلنا میگوید: «اعتراض کارگران تنها به خاطر دغدغۀ نان و معاش است. من یا دیگر همکاران معترض، قصدِ دخالت در امور اجرایی و مدیریتی را نداریم. تنها خواستهمان بازگشت مجدد هفت تپه به روزهای اوج گذشته است.»[۵] به این ترتیب رضا رخشان نه میخواهد وارد امور اجرایی شرکت شود و نه امور مدیریتی، اما در عوض میخواهد به شیوۀ سحرآمیزی هفت تپه به روزهای اوج خودش هم بازگرداند!
حمایت زیرپوستی رخشان از اسدبیگیها
بالاتر اشاره شد که مخالفت رضا رخشان با خلع ید و کلیگویی و طفرهروی او از وارد شدن به مسألۀ تعیین تکلیف مالکیت شرکت، به معنی حمایت ضمنی او از اسدبیگیهاست.
رخشان برای حمایت از اسدبیگیها، هم «وقایع» را جعل میکند و هم از خودش «تئوری» میسازد. نمونهاش اینکه در لایو اینستاگرامی با انصاف نیوز[۶] مدعی میشود که از زمان حضور بخش خصوصی، پیمانکاریهای سابق (از جمله پیمانکاری عبدالله اقبالی) برچیده شد و این یکی از دستاوردهای بخش خصوصی است. اما او این را نمیگوید که پیمانکاری اقبالی اتفاقاً در زمان اسدبیگیها همچنان حضور داشت و جمع شدن بساط او محصول همان اعتصاب ۹۷ بود که شخص رخشان در تقابل با آن قرار داشت!
به همین ترتیب او سقوط وحشتناک سطح تولید شکر را به کاهش سطح کِشت نیشکر و جایگزینی آن با کشت گندم و کلزا و اجارۀ زمینها نسبت میدهد[۷]. در حالیکه اگر واقعاً دلیل کاهش تولید این است، چرا اسدبیگیها علیرغم اصرار کارگران، همچنان آمار دقیق اجارۀ زمینها و کشت جایگزین را پنهان میکنند؟
به همین ترتیب اشاره میکند که در زمان اسدبیگیها، ۱۰۰۰ کارگر پیش از موعد بازنشسته شدند، اما نمیگوید که این بازنشستگیهای اجباری از تمهیدات اسدبیگیها برای کاهش بار مالی شرکت و خلاصی از شرّ کارگران رسمی و حقوق و مزایای آنها بود.
اما رخشان در زمینۀ حمایت از اسدبیگیها حتی به این استدلالها هم بسنده نکرده و وارد سطح جدیدی از تئوریسازی مارکسیستی هم شده است. نمونهاش اینکه در همان مصاحبهاش با انصاف نیوز، با مایه گذاشتن از مارکس (!)،نتیجه میگیرد که کارگر و کارفرما بهعنوان «تز و آنتیتز»، میتوانند از جایی به بعد با هم به «وحدت ضدّین» برسند! خلاصۀ این اظهارفضلِ تئوریک یعنی اینکه سرمایهدار (اسدبیگی) و کارگر (هفت تپه) میتوانند به همزیستی مسالمتآمیز و آشتی با یکدیگر برسند و یکدیگر را تحمل کنند، بنابراین دیگر نیازی به «خلع ید» نیست!
استقلال پوشالی رضا رخشان
رضا رخشان خود را نمایندۀ «صدای مستقل» در هفت تپه جا میزند و این تصویر زمانی برای مخاطبِ ناآشنا ممکن است غلطانداز شود که او ژست انتقاد به سپاه و بسیج و امام جمعه هم میگیرد. اما کسی میتواند دم از «استقلال سیاسی» از جناحهای حکومت بزند که خودش برای «شهادت سردار قاسم سلیمانی» صاحب عزا نباشد[۸]؛ پای پست فرماندۀ سپاه حاجیزاده ننویسد که «سردار گرامی متشکرم»[۹]؛ یا مثلاً با آمنه سادات ذبیحپورِ بازجو-خبرنگار و کارگردان اعترافات اجباری «طراحی سوخته» دمخور نباشد و نگوید که «دم رهبر گرمه»[۱۰].
تاجاییکه به استقلال از حکومت مربوط میشود، به راستی این سؤال پیش میآید که چرا باند رخشان-نیکوفرد در سه سال گذشته مدام مشغول فعالیتهایی بودهاند که تبعات امنیتی برای سایر کارگران شرکت و فعالان بازنشسته سندیکایی داشته و به سود دستگاه امنیتی تمام شده؟ مثلاً یک نمونهاش همینکه در جریان اعتصاب دی ۹۶ برگههایی در میان کارگران از سوی رخشان پخش شد که در آن اتهاماتی به اسماعیل بخشی نسبت داده شد که طبق قوانین جمهوری اسلامی میتوانست مصداق محاربه باشد. یا نمونۀ دیگر اینکه نیکوفرد نه فقط مدیران کانال تلگرامی سندیکا را به خارج نسبت داد، که رسماً در نامه به دادستانی شوش علیه آنها اعلام شکایت و پیگیری کرد و خواستار برخورد با آنها شد[۱۱]. همۀ اینها یک اسم مشخص دارد: کار پلیسی.
همین عدم استقلال رخشان نه فقط از حاکمیت، بلکه از کارفرما نیز وجود دارد. بالاتر اشاره شد که موضع رخشان و مقابلهاش با شعار لغو خصوصیسازی، عیناً به دفاع از وضع مالکیت و مدیریتِ موجود در هفت تپه (یعنی اسدبیگیها) ترجمه میشود. حال او میتواند مدعی باشد که اعتقاد دارد تمرکز بر مسألۀ مالکیت در شرایط کنونی به نفع مبارزۀ کارگران نیست و ابراز این اعتقاد معنی نفی استقلال نمیدهد. درصورتیکه اینجا سؤال دیگری پیش میآید که پس چرا وقتی کسی از قماش محمد نوری (معاون اجرایی شرکت و از متهمان کمک به پرداخت رشوههای اسدبیگی در جریان پرونده) در توییتر ضمن بازنشر مطلب اتهامزنی رضا رخشان به اسماعیل بخشی از او بهعنوان «نمایندۀ کارگری خوب و صادق» تمجید میکند[۱۲]، رخشان هیچ واکنشی نشان نمیدهد؟ این چه نوع استقلال از کارفرما است که رضا رخشان به جای دفاع از حق بازگشت به کار کارگر اخراجی هفت تپه، تماموقت با تکرار اتهامات کارفرما دارد علیه همان کارگران اخراجی هفت تپه چیزنویسی میکند؟
به طور خلاصه بر مبنای اسناد و فاکتهای علنی و عمومی (نه محرمانه و شایعه و گمانهزنی)، رضا رخشان که شعار استقلال از جناحهای حکومتی و کارفرما را سر میدهد، خود ناقض این شعار است و بنابراین هرگونه دفاع او از «استقلال» فاقد اعتبار.
خطکشیهای مزورانه رخشان میان فعالیت صنفی و سیاسی
در هفتتپه هم مثل تمام حوزههای دیگر موردی را نمیتوان یافت که غیرسیاسی باشد. تبعات مافیای شکر برای صنعت نیشکر هفتتپه، تصویب خصوصیسازیها و غیره موضوعاتی سیاسی بود. قرارداد پرحاشیۀ واگذاری شرکت به اسدبیگیها و رانت پشت آن، موضوعی سیاسی بود. محرمانگی این قرارداد تا دو سال و بیاطلاعی کارگران از این واگذاری، موضوعی تماماً سیاسی بود. پروندهسازی و بازداشت و احکام قضایی برای فعالان هفت تپه تا احیای شورای اسلامی کار، همگی یکسره موضوعاتی سیاسی بودند. روابط ویژۀ اسدبیگی با فرماندار و استاندار خوزستان که گوشههایی از آن در جریان دادگاه او بیرون زد، سیاسی بود. حضور و دخالت جناحهای مختلف و به ویژه بسیج عدالتخواه از یک سو و ترس حکومت از اعتصاب یا ناآرامیهای اجتماعی در شرایط مافوق امنیتی خوزستان از سوی دیگر، تماماً بر مبنای ملاحظات سیاسی بود. این فهرست ادامه دارد…
ثانیاً شخص رضا رخشان بارها در لایوهای اینستاگرامی و مطالبش این حق را برای خود قائل بوده که «دولت لیبرال روحانی» و «پُز دادن قوۀ قضائیه در برخورد با فساد» و «ماجرای بنزین» و «پاسخ به فائزه رفسنجانی» و هزاران مورد دیگر را نقد کند. البته که او چنین حقی دارد، ولی مسأله اینست که چرا این حق را برای دیگران محفوظ نمیدارد و استانداردهای او دوگانه است؟ گواهش آنکه در زمستان ۹۶ که اسماعیل بخشی به درستی با اعتراضات مردمی دی ماه ۹۶ اعلام همبستگی کرد و به امام جمعه تاخت، رخشان از اینکه این حرفهای «سیاسی»، در «درون یک اعتصاب صنفی» بیان شده چنان برآشفت و او را به باد نقد گرفت[۱۳]. آن هم در حالی که برخورد مستقیم اسماعیل بخشی با امام جمعه، نه فقط برای سرکوبشدگان خیزش دی ماه امیدبخش بود و هفتتپه را به کانون توجه عمومی بدل میکرد، بلکه در وضعیتی که کارفرما در حال شایعهسازی بود تا این اعتصابات را به جناحی از حکومت وصل کند، این پیام را میداد که اعتصابات هفتتپه مستقل از جناحهای حکومتی و غیرقابل بهرهبرداری است.
دخالت بیرونی و استاندارد دوگانه
رخشان دخالت بیرونی و از خارجِ هفت تپه را تقبیح میکند. اما در این مورد هم مجدداً خودش دچار تناقض میشود:
اولاً باید از او و کسانی مانند او که مدام به این استدلال چنگ میزنند باید پرسید پس تجارب سایر بخشهای جنبش کارگری چطور باید به هفت تپه منتقل بشود؟ تجربۀ جهانی و تاریخی جنبش کارگری و تشکلسازی، کنترل کارگری و… چگونه باید به کارگران هفت تپه برسد؟ آیا انتظار رخشان اینست که خود کارگران هفت تپه باید مدام از صفر و با آزمون و خطا شروع کنند یا خودشان بروند و مطالبی را بخوانند؟ ضمناً تکلیف پیوند آنها با سایر بخشهای جنبش کارگری یا سایر جنبشهای اجتماعی چه میشود؟
ثانیاً اگر دخالت بیرونی بد است، پس چرا وقتی یک سندیکای بینالمللی (IUF) سرخود و رأساً تصمیم میگیرد که نیکوفرد را به نمایندگی از کارگران هفتتپه به جلسۀ دادگاه اسدبیگی بفرستد، رخشان نه فقط اعتراضی ندارد که این نوع دخالتها را تأئید هم میکند؟! به این نهاد دقیقاً چه ربطی پیدا میکند که برای کارگران هفتتپه تعیین تکلیف کند که چه کسی در دادگاه به نمایندگی از کارگران حاضر شود؟ آن هم وقتی که کارگران در جریان اعتصاب امسال خودشان مقابل فرمانداری حاضر بودند و میتوانستند از بین خودشان و به انتخاب خودشان نمایندهای برای شرکت در دادگاه انتخاب کنند.
ثالثاً باید از رضا رخشانِ مخالفِ دخالتِ بیرونی پرسید که مگر شما رانندۀ اتوبوس یا عضو سندیکای شرکت واحد بودید که برای دخالت «بیرونی» در برگزاری انتخابات آنها راهی تهران شدید؟ ممکن است او بگوید از من دعوت کردند. به همین سیاق دیگران هم میتوانند بگویند که کارگران هفت تپه از همۀ مردم ایران و جهان دعوت عمومی برای حمایت از خود کردند. در واقع رضا رخشان خود را در موقعیتی میبیند که تعیین کند چه کسی و با چه دیدگاهی مجاز به دخالت یا اظهارنظر در مورد هفت تپه است یا نیست.
مواضع رخشان دربارۀ سندیکا و مجمع نمایندگان
رضا رخشان خود را نمایندۀ واقعی سندیکا میداند و دیگر اعضای هیأت مدیره سندیکا را به دلیل بازنشستگی فاقد صلاحیت. در حالی که صحت مواضع یک فرد را صِرف حضور او در محیط کار تعیین نمیکند، بلکه خط طبقاتیاش تعیین میکند. درست است که حضور در محیط کار، باعث ارتباط و دخالت بیشتر میان کارگران میشود، اما اخراجیها و بازنشستهها هم بخش مهمی از حافظۀ مبارزاتی همان محیطهای کار هستند که حق دخالت دارند.
در این مورد هم اصولاً استناد رخشان به اساسنامۀ سندیکا بلاموضوع است: اولاً به این خاطر که کل دعوای او و سایر نمایندگان سندیکا از جایی آغاز شد که اعتصاب بزرگی درون شرکت شکل گرفته بود که رخشان عملاً در آن کارکرد اعتصابشکنی را پیاده میکرد و علیه کارگران سازمانده گرای امنیتی میداد و شانتاژ میکرد. در حالی که رخشان دلایل اصلی بروز اختلافش را همیشه پشتِ بند و تبصرههای اساسنامهای پنهان کردهاست.
ثانیاً، یک پله جلوتر میرویم و میپرسیم که در زمان اعتصابات سال ۹۶ مگر اصلاً سندیکایی فعال بود که کارگران آن را بشناسند؟ اینجاست که معیار ما برخلاف بروکراتهای کارگری، قانون و تبصره و اساسنامه نیست. تشکل و اعتصاب هر دو قدرت و حقانیت خود را از پایههای کارگری خود میگیرند. در برهۀ بروز اختلافات رخشان با معدود اعضای فعال یا بازنشستۀ سندیکا، اعتصابی شکل گرفته بود که پایههای کارگری پشتش بودند و رخشان مقابلش. همین به تنهایی کافی است تا پذیرفت که ادعای نمایندگی رخشان از همان زمان از اعتبار ساقط بودهاست (بماند که آخرین انتخابات مجمع عمومی سندیکا -به اقرار رخشان- به ۹ سال قبلش یعنی سال ۸۷ بازمیگشت). اساساً همانطور که بالاتر گفتیم کل دعوای او، واکنش به همین قدرت نوظهور کارگری در هفت تپه بود که پیشدرآمد شکلگیری تشکل جدیدی به نام «مجمع نمایندگان مستقل» در نیشکر هفتتپه شد.
رخشان بارها مدعی شده که «مجمع نمایندگان مستقل» را کارفرما برای عقب زدن سندیکا پیش کشید! وقتی گفته میشود که اصلاً سندیکای بانفوذ و فعالی آن زمان وجود نداشت که اسدبیگی از آن احساس خطر کند. او مدعی میشود که او و تعداد دیگری از اعضای غیربازنشسته سندیکا در آن زمان در حال پیگیری مطالبات کارگران بودند (یعنی در محیط کار فعالیت داشتند)، با اینحال هم او در همین مناظره، اذعان میکند که تابحال از ۵۰ متری اسدبیگی هم رد نشده است! همین اقرار او کافی است تا ادعایش مبنی بر نمایندگی (عملی) و پیگیری خواستهای کارگران غیرواقعی بوده باشد. از همه اینها گذشته مگر عقل اسدبیگی پاره سنگ برداشته بود که با ایجاد چنین تشکلی، دست خود را در پوست گردو بگذارد و نهادی را ایجاد کند که با سازماندهی اعتصاب، جلوگیری از ورود برخی مدیران دستنشانده، بازگرداندن کارگران اخراجی، نظارت بر اسناد حسابداری و مهمتر از همه افشای فسادهای او (از جمله خبریکردنِ افشای فساد ارزیاش)، او را تا لب مرز زندان و بیرون انداختن از شرکت ببرند؟
مواضع متناقض رخشان در قبال شورای اسلامی کار
رضا رخشان خود را مخالف شورای اسلامی کار جا میزند و به طعنه میگوید آن شورای اسلامی که ما در هفت تپه منحل کردیم، نمایندگان مجمع احیا کردند. در حالی که میتوان نشان داد که افتخار رضا رخشان به مرزبندی با شورای اسلامی کار هم انسجامی ندارد و در این مورد هم تناقضات زیادی در عملکردش وجود دارد.
الف. اگر رخشان به راستی مخالف شورای اسلامی است، پس چگونه در کنار سعید ترابیان و حسن میرزایی قرار گرفت که تا چندماه پیش از ماجرای سندیکاسازی موازی در شرکت واحد اتوبوسرانی، خود مدافع شورای اسلامی و مبلغ انتخابات آن بودند[۱۴]؟
ب. شهریور ۹۸ در جریان اعتصاب به دنبال افشای شورای اسلامی کار هفت تپه، رخشان با انتشار مقالهای این افشاگریها علیه اعضای شورای اسلامی کار را به نفع مدیریت و «دشمن شادکن» نامید[۱۵] و نتیجه گرفت که کارفرما با سوء استفاده از این افشاگریها، کارگران را از ضرورت تشکلیابی دلسرد میکند.
ج- در حقیقت رضا رخشان چه زمانی که محمد خنیفر به شورای اسلامی کار پیوست و چه زمانی که با افشاگری علیه شورای اسلامی زمینههای انحلالش را فراهم کرد، به او حمله برد؛ در حالی که نقد رخشان اگر بر محوریت شورای اسلامی کار بود، قاعدتاً به دنبال افشاگریهای خنیفر باید به حمایت از خنیفر بدل میشد (اما چنین نشد). ضمناً رخشان همواره چنین بازنمایی میکند که مجمع نمایندگان مستقل با یک امضای کارفرما منحل شد و جای خود را به شورای اسلامی کار دارد. او عامدانه نقش سرکوب، فشار پروندههای مفتوح قضایی برای نمایندگان، ارعاب و سوء استفاده از بیاطلاعی نمایندگان را در احیای شورای اسلامی کار انکار میکند[۱۶].
د- یکی دیگر از تناقضهای رخشان آن است که همین امروز شورای اسلامی کاری که اسدبیگیها در هفتتپه برای احیای جسد آن تلاش میکنند را نقد نمیکند. آن هم درحالیکه یکی از همکاران سابق سندیکایی خودش امروز در مقام نمایندگی شورای اسلامی کار است. در عوض جای پرسش دارد که چرا رخشانی که ادعای مخالفت با شورای اسلامی کار دارد، تمام تمرکز خود را بر روی نقد (بخوانید تخریب) فعالانی گذاشته است که امروز یا اخراج شدهاند یا در خطر اخراج قرار دارند؟
تخریبگری در پوشش اخلاقمداری
مجموع عملکرد و صحبتهای رضا رخشان نشان میدهد که او در هفت تپه یک کارویژه دارد:
الف. هرز دادن انرژی رهبران کارگری و فعالان (با طرح مسائل حاشیهای و تسویهحسابهای شخصی که اپوزیسیون چپ و فعالان کارگری سابق در خارج هم متأسفانه به آن پا میدهند)
ب. خاکپاشی و مسمومسازی فضا (از طریق بهتانزنی و اتهام و پروندهسازی برای کارگران شرکت و البته طیف وسیعی از فعالان چپ)[۱۷]
ج. خدمت به نفع اسدبیگی (از طریق کوبیدن کارگرانی که برای سلب مالکیت از اسدبیگیها کمپین میکنند؛ از طریق مقابله با اعتصاب و اعتراض؛ اختلافافکنی در صفوف کارگران)
د. خدمت به نفع دستگاه امنیتی و اطلاعاتی (از طریق پروندهسازی امنیتی)
رخشان ۲۴ ساعته به طور سیستماتیک در توئیتر و اینستاگرام و سه حساب فیسبوک مشغول تخریبِ تعدادی از کارگران سازماندۀ فعلی یا سابق هفتتپه، فحاشیهای هیستریک، پروندهسازی و کلنجار رفتن با فعالان کارگری -چه در داخل هفت تپه و خارج از آن- و کلکلهای زرد و غیرسیاسی با فعالان احزاب اپوزیسیون در خارج است و واقعاً باید پرسید که او کِی فرصت «فعالیت سندیکایی» میکند که تمام هویتش را به آن پیوند زده؟!
دربارۀ دخالت جناحهای حکومتی در نیشکر هفتتپه
از آنجاییکه یکی از مهمترین نقدهایی که رخشان اهداف مغرضانه خود را پشت آن پنهان میکند، درباره موضوع دخالت جناحهای حکومتی در نیشکر هفتتپه است، این بخش را به شکل مجزا به بیان مواضع خود در این زمینه اختصاص دادهایم.
حکومت در سال ۹۷ به دو شکل به مبارزه کارگری هفتتپه ضربه وارد آورد: اول، فشار دستگیری و پروندهسازی را متوجه تعدادی از نمایندههای مستقل (از جمله بخشی) کرد و دوم، احیای شورای اسلامی کار را در دستور کار قرار داد. با احیای شورای اسلامی کار، حکومت تصور کرد که غائله را خوابانده است. این در حالی بود که تضادهای هفت تپه به قوت خود باقی ماند. وقتی شورای اسلامی در سال ۹۸ منحل شد، تازه حکومت مجبور شد که تمرکز ویژهای برای کنترل اوضاع بر هفت تپه بگذارد. هدف اصلی حکومت (ورای بهرهبرداریهای تبلیغاتی جناحی) چند چیز بود:
۱-مبارزۀ کارگری هفت تپه را از حالت تعرضی و انفجاری در بیاورد و چاشنی این بمب را خنثی کند ۲-به افق مبارزه و اهداف و شعارهای اعتراض جهت بدهد (به طوریکه شعارها محدود به حوزۀ اقتصادی حداقلی باقی بماند) و ۳- سنت همبستگی کارگری و مردمی را که کارگران فولاد و نیشکر هفتتپه مرزهای جدیدی از آن را درنوردیدند، خاک کند و به جای “حمایتجویی و لابی از بالا” را قرار دهد- ۴- تاحد ممکن وقت تنفس بخرد تا ببیند که با معضلی به نام اسدبیگی چه باید بکند.
بنابراین این پروژۀ دخالت جناحی توسط حکومت در زمین هفت تپه یک پروژۀ دو ساله بود که از تابستان پارسال به ناگهان شدت گرفت. تجمع اخیر بسیجیان عدالتخواه مقابل دادگستری برای خلع ید از اسدبیگی (دی ۹۹) آخرین حلقه از دخالتهای علنیتر این طیف بود.
متأسفانه واکنش اپوزیسیون چپ به تجمع اخیر بسیج عدالتخواه یا حتی شعار «خلع ید یک کلام والسلام» دو اشکال اساسی داشت: اولاً این نقدها دیرهنگام بوده و ثانیاً به روال همیشه متوجه فرعیترین و حاشیهایترین جنبههای ماجرا (مقصودمان از جنبۀ فرعی، نقد کردن بار مذهبی «والسلام» است که از شدت بیربطی به مبارزۀ کارگری، ارزش پرداختن هم ندارد)[۱۸].
اما چرا میگوییم این نقدها دیرهنگام بوده؟ اگر از همان پارسال که یکی از نمایندگان کارگری از سکوی هفت تپه شعار «مرگ بر ضدّ ولایت فقیه» سر داد و اعلام کرد کارگران دستبوس رئیسی هستند، گوشها تیز میشد و این نقدها با صراحت مطرح میشدند چه بسا خطکشی با دخالت بسیجیان پیشتر صورت میگرفت و کار به اینجا نمیکشید؛ اگه همان موقع گفته میشد که برای تضمین دادن به یک جناح حکومتی نباید این قبیل شعارهای ضدمردمی و ضدکارگری را سر داد -ولو اینکه تاکتیک بوده باشد و نه از روی اعتقاد- الآن چه بسا دخالت این جناح حکومتی تا به این حد پیشروی نکرده و به یک غدۀ بدخیم سرطانی تبدیل نشده بود.
این یک واقعیت است که برخی کارگران یا رهبران کارگری، به تجربۀ انفرادی خودشان در مبارزه تکیه میکنند و حقیقتاً چنین تصور میکنند که فعلاً در حال «تاکتیک زدن» هستند برای کسب امتیاز از جناح مقابل تا بعدتر «چه پیش آید». درصورتیکه اصولاً وظیفۀ ما سوسیالیستها است که توضیح بدهیم که این بهاصطلاح «تاکتیکها» تبعات بلندمدت خطرناکی دارند و گرچه به نظر برسد که در کوتاه مدت ممکن است به برخی دستاوردهای کوچک راه یابند، اما چیزهای مهمتر و بزرگتری را از دست خواهند داد. از جمله پشتوانه مردمی کارگران هفتتپه.
در این مورد یک مثال خیلی ساده و دمدستی میزنیم. در همین تجمع اخیر حمایتی مقابل دادگستری، شماری از دانشجویان مستقل از شرکت در آن طفره رفتند، با این توضیح منطقی که: ما نمیتوانیم شانه به شانۀ همان بسیجیهایی تجمع کنیم که پیشتر برای ما پروندهسازی کرده و اصولاً فعالیتشان در دانشگاه امنیتی است. بنابراین میبینیم که با یک «تاکتیک اشتباه» که به فکر افزایشِ «کمّی» جمعیت بود، عملاً قسمی از بدنۀ حامی هفت تپه به جای جذب، دفع شد و نتیجه معکوس گرفت. اگر اینها در زمان خودش توضیح و شکافته نشود، به معنای دقیق کلمه کمکاری و «تقصیر» سوسیالیستهایی است که یا در سکوت و انکارند یا بدتر از آن در حالِ توجیه. نمیتوان هم نقد نکرد و هم انتظار داشت که کارگران همیشه روش درست و اصولی را انتخاب کنند و وقتی نکردند، با ادبیات سخیف و لودگی از آنها طلبکار شد.
مقصر آن کارگر پیشرویی نیست که با محاسبات خودش به خلق چنین «تاکتیک»هایی میرسد. دقیقاً تقصیر از سوسیالیستهایی است که نه فقط وظیفۀ خود را فراموش کردهاند، بلکه با باندبازی و آلوده کردن فضا جلوی هرگونه نقد کردن سالم و سازنده را میگیرند و یا بدتر اینکه برای این قبیل «تاکتیک»ها توجیه نظری و دفاعیه میتراشند[۱۹].
به طور خلاصه مهمترین کاری که جناحهای حکومتی در هفت تپه انجام دادند، پر و بال دادن به این توهم بود که مجلس و قوۀ قضائیه و بسیج، مدافعان کارگر و خلع ید از اسدبیگی هستند، گو آنکه تنها دولت است که مانع شده. این ادعا از بسیاری جهات به غایب مضحک است. چون اولاً پروندۀ اسدبیگی زیر دست قوۀ قضائیه بود و همین قوه بیسر و صدا فتیله آن را پایین کشید. ثانیاً همین الآن برای ۱۵ کارگر هفت تپه پروندهسازی کردهاند که این نیز مرتبط با قوۀ قضائیه است و ثالثاً اصلاً چه کسی باور میکند در جمهوری اسلامی که مجلسش یک روزه بودجۀ ۲۰۰ میلیون دلاری برای سپاه تصویب میکند و جناح نزدیک به خامنهای -یعنی رئیسی و قالیباف- اینقدر قدرت دارند، آن وقت برای تعیین تکلیف مالکیت هفت تپه فاقد قدرت باشند و معطل امضای هیأت داوری! بنابراین واضح است که دارند کارگران را سرمیدوانند و فرسوده میکنند.
[۱] مطلب رخشان با عنوان «مصاحبه وارونه نشریه نسیم شوش با محمد خنیفر» – شهریور ۹۸
[۲] لایو اینستاگرام، «با کارگران و روبروی فرمانداری»، ۱ تیر ۹۹ و لایو اینستاگرام از اعتصاب کارگران، ۱۶ تیر ۹۹
[۳] لایو اینستاگرام با عنوان «چرا با خلع ید کارفرمای نشکر هفت تپه مخالفم؟»، ۱ دی ۹۹
[۴] لایو اینستاگرام، «گزارشی کوتاه پیرامون هفت تپه»، ۶ تیر ۹۹ و لایو اینستاگرام، ۱۲ تیر ۹۹
[۵] «در هفت تپه چه میگذرد؟»، خبرگزاری ایلنا، ۱۸ بهمن ۹۶
[۶] لایو اینستاگرامی رضا رخشان با علیاصغر شفیعیان، سردبیر انصاف نیوز، آذر ۹۹
[۷] . مطلب رخشان با عنوان «مصاحبه وارونه نشریه نسیم شوش با محمد خنیفر» – شهریور ۹۸
https://www.facebook.com/reza7tape/posts/2396308873952622
[8]https://web.archive.org/web/20210115033055/https://twitter.com/RakhshanResa3/status/1226361257562951680
[9] تصویر این توئیت رضا رخشان از ماهها پیش دست به دست میشد و به همین خاطر هم او (پیش از آنکه امکان فریزکردن لینکش باشد) اقدام به حذفش کرد و بعدتر ادعا کرد که توئیتر او هک شده بوده است، حال آنکه در لینک زیر توئیت دیگری مشابه با قبلی که از اقدامات سپاه تجلیل میکند نیز در دست است:
https://web.archive.org/web/20210115033105/https://twitter.com/RakhshanResa3/status/1228389060105965569
[10].https://web.archive.org/web/20210115020817/https://twitter.com/RakhshanResa3/status/1221394742250000384
[11] نیکوفرد در مصاحبهای با ایلنا (خرداد ۹۹) اعلام میکند: « سندیکای نیشکرهفت تپه هیچگونه فعالیتی در دنیای مجازی ندارد و کانال مذکور توسط افراد مجهولالهویه مدیریت شده و اعضائ هیات مدیره سندیکا از تاسیس آن بیاطلاع هستند و دخل و تصرفی در آن ندارند و طی نامهای به دادستانی شوش این موضوع را اعلام کرده و خواهان برخورد با عوامل آن هستند (سندموجود است).»
[۱۲] https://web.archive.org/save/https://twitter.com/mnori671/status/1344024843583430661
[13] مطالبات کارگران را به انحراف نکشانید – رضا رخشان – دی ۹۶
[۱۴]. https://t.me/shorayevahed/2774
[15]. https://www.facebook.com/reza7tape/posts/2364948153755361
[16] بعدها تعدادی از همین نمایندگانی که به شورای اسلامی پیوستند به شکل علنی در رسانهها دربارۀ این فشارها و تهدیدها توضیحاتی دادند. به علاوه گرچه این پیوست به شورای اسلامی کار زیر سایۀ فشارهای امنیتی بود، با اینحال مورد نقد خودِ ما بود و توضیح داده بودیم که حتی در این حالت، ورود به شورای اسلامی کار باید «مشروط» و همراه با «افشاگری» از درون آن باشد.
[۱۷] حتی بعد از این مناظره هم موج جدیدی از تخریبها و بهتانهای دروغین او به ما و وصل کردنِ این کمیته به جریانی که بارها از آن اعلام برائت کرده را کلید زده است. در شارلاتانیسم او همین بس که یکجا ما را به یک حزب وصل میکند و جای دیگری به سازمانی که نقطۀ مقابل همان حزب است!
[۱۸] جالب است که رضا رخشان هم در یکی از ویدیوهایش دربارۀ وجه مذهبی شعار «خلع ید واسلام» میگوید «یکباره بیایند یک “والرحمه الله و برکاته” هم بگویند تا مشخص بشود که اینها کی هستند». در حالی که صحبتها و مصاحبههای خودش سرشار از مثالهای مذهبی از «علی و طلحه و زبیر» تا «معاویه و عمروعاص» است!
[۱۹] در این مورد مقالات و مصاحبههای صریح و ضمنی زیادی تاکنون منتشر شده که هدفش توجیه این نظر بوده که هیچ اشکالی ندارد که کارگران از نیروی بسیج و ابراهیم رئیسی و… به نفعِ اهداف خود استفاده کنند.
زیاد امیدوار به انتشار پیامم توسط شما نیستم
اقای رضا رخشان رو میشناسم،بسیار انسان شریف،صادق،یک لر باغیرت و البته بسیار وطن پرست.انقدر که وطن رو بالاتر از هر چیزی،حتی ظلم های روا رفته بر خودش میبینه و حق هم همینست که وطن از همه چیز بالاترست و باید اغوش ارام وطنی باشد تا ما بتوانیم مسایل دیگر را پی بگیریم.درود بر این مرد غیور.هر وقت ایشان را میبینم،انرژی میگیرم