هفتتپه با تمام فراز و فرودها و بُردها و باختهایش، هنوز هم نقطه ارجاع بسیاری از بخشهای جنبش کارگری است. نزدیک به سه سال مداوم تمرکز ویژه بسیج و جناح رئیسی بر هفتتپه -که در روزهای منتهی به انتخابات به اوج خود رسید و با اتمام انتصابات هم افول کرد- بنا داشت مطالبات کارگران را در انبوهی از گرد و خاک رسانهای دفن کند.
برای نشان دادن ابعاد چنین بهرهبرداریهایی همین بس که بدانیم در همین هفتههای اخیرِ اعتصاب سراسری کارگران پروژهای نفت، حاکمیت با همکاری «پروژهبگیرهای عدالتخواهش» در حال فعالیت درون بخشی از کارگران پیمانیِ دائمی قسمت تعمیرات سایتهای عسلویه بود تا انرژی اعتراضی این کارگران را در مجرای لابیگری با جناح اصولگرا (مجلس حزباللهی و رئیسی) تخلیه کند. سردمدار این پروژه (ذبیحالله میرزایی) که معمار اصلی ایجاد شورای اسلامی کارگران پیمانی (مستمر) در عسلویه است، در یکی از گفتگوهایش با کارگران، در پاسخ به نقد یک کارگر به او که معتقد بود «اقدام مستقیم کارگری» مؤثرتر از «لابیگری» است، از تجاربی مثل هپکو و هفتتپه برای دفاع از دومی مایه میگذاشت.
درحالیکه در هفتتپهای که رکورددار اعتراض و اعتصاب است، فقط با یک تحریف آشکار میتوان ادعا کرد که وزن «لابیگری» موثرتر از «اقدام مستقیم کارگری» بوده! برعکس، اصولاً لابیگران هرگز سراغ هفتتپه نمیرفتند اگر ترس از همان کُنشهای تعرضی کارگری هم نبود. حالا اما دیگر لالاییهای «عدالتِ» جناح آبروباخته رئیسی در هفتتپه هم رنگ باخته؛ خصوصاً وقتی مشخص شده که کلِ ماجرای حکم خلع ید هم یک شیادی انتخاباتی بوده!
کارگران نیشکر هفتتپه هجده روز اعتصاب آرام در داخل شرکت یا محوطه نزدیک آن داشتند که با بیاعتنایی و بایکوت رسانههای دولتی و تمام آن پروژهبگیرها و ستادیهایی روبرو شد که در سه سال گذشته نامِ هفتتپه از دهانشان نمیافتاد. فقط زمانی که کارگران پا به خیابان گذاشتند و در چند مورد در مقابل سرکوبهای جاری در خوزستان و کل کشور (از جمله توطئه قطع اینترنت) موضع گرفتند و سعی کردند با متحدان واقعی خود در خوزستان و سایر نقاط همبسته شوند، مجدداً از دیروز امامان جمعه و پروژهبگیرهای بسیجی مثل مور و ملخ بر سرشان ریختند تا «صدایشان باشند»!
از اینها آبروباختهتر اما آنانیاند که خود را «حامی کارگر» جا میزنند، اما چنانکه قبلاً اشاره کردیم «آستانه واقعی تحملشان را در یک اعتصاب تعرضی کارگری باید سنجید، آنجاست که ماسک دموکراتمآبی را کنار میزنند و از پرتاب اتهامات سنگین به کارگران ابا ندارند[۱]». واکنشهای هیستریک چند روز گذشتۀ این پلیسهای جنبش کارگری به اعتراضات هفتتپه، فقط از آن روست که کارگران، بحران درون شرکت را نه به عنوان پدیدهای در خود، بلکه به عنوان بخشی از دستپخت طبقۀ حاکم در کل کشور طرح کردند. به راستی مگر میشود اختلاس و فساد و سقوط تولید در هفتتپه، سریال حقوقهای معوقه، سه سال فرسایش جسم و روان کارگران برای صدور یک کاغذِ بلامصرف به اسم «حکم خلع ید»، ماستمالی پرونده اسدبیگی، مُشتی پرونده امنیتی و حُکم اخراجی را که حالا به وکیلِ کارگران هم رسیده جدای از بحرانهای بیکاری، آب، برق، کرونا، محدودسازی اینترنت، کشتار مردم و… فهمید؟ آن هم درحالیکه حتی کودکان خوزستانی هم در همین ایام در حال بازداشت یا خون دادن برای اعتراض به مجموعه این بحرانها هستند؟
جنبش کارگری ایران یکبار برای همیشه نیازمند جمعبندی بر سر خطرناکترین نیروی ضدکارگری و حکومتی است که به اسم «عدالت» آن را تهدید میکند. به راستی هم چه کسی برای افشا و بستنِ دست این عدالتخواهانِ حکومتی، داغخوردهتر و مجهزتر از کارگران هفتتپه است، وقتی بیاغراق «هیچیک» از مطالبات اصلی آنها از سال ۹۸ تاکنون پاسخ نگرفته؟
علاوه بر این موضوع، تا جاییکه به این اعتصاب مربوط میشود، پرداختن به این سوال نیز ضروری است: چه چیزی مانع از آن است که تجربه اعتصاب پارسال عیناً تکرار نشود و با طولانیشدن روزهای اعتصاب و با فرارسیدن زمان کشت، مجدداً کارگران را به اسم «نجات تولید» بدون تحقق مطالبه اصلی به سمت شرکت روانه نکنند؟ بیست روز، چهل روز، شصت یا هفتاد روز، آیا این کمّیت روزهای اعتراض است که تأثیر مستقیمی بر میزان فشار بر دولت دارد یا کیفیت اعتصاب؟ موضوعی که پارسال با مروری بر الگوهای مختلف اعتصاب (یکنواخت، پلکانی و تشدیدشونده و…) و با نگاهی به تجربه اعتصاب ۷۰ روزه کارگران هفتتپه بررسی کردیم و هنوز هم موضوعیت خود را حفظ کردهاست.
[۱] توضیحی در وصف اسماعیل محمدولی، خبرنگار رسمی حوزه کارگری و از مدافعان صریح جمهوری اسلامی – جزوه «نقد هفتتپه در مکتب به تدریج»