جنبش معلمان و خیزش آبان ۹۸ را مگر با تحریف واقعیات، نمیتوان در مقابل هم قرار داد. این ویدیوی کوتاه برای یادآوری لحظاتی از حافظۀ دو جنبشی است که متعلق به یک طبقه و مبارزۀ واحد هستند.
در اولین روز اردیبهشت ۱۴۰۱، معلمان بار دیگر با تجمعات سراسریشان نشان دادند که چرا این جنبش قائم به فرد نیست و علیرغم بگیر و ببند نمایندگانش هنوز به لحاظ سازمانیافتگی چنان پویا و زنده مانده که هر زمان اراده کند، میتواند با یک فراخوان، بدنهاش را در سرتاسر کشور به خیابان آورَد.
در طول حیات جمهوری اسلامی نه فقط دستیابی به این حد از سازمانیافتگی پایدار سراسری معلمان بیسابقه بوده، بلکه در کل جنبش کارگری نیز کمتر بخشهایی را میتوان سراغ داشت که موفق به تحمیل تشکلات مستقلشان به حکومت شده باشند. از این منظر معلمان، استثنا هستند؛ استثنایی که نه سرکوب سخت و نه تشکلهای زرد و دستساختِ حکومتی و ایجاد انواع پروژههای جذب و ادغام، منجر به بلعیدن یا غیرفعال کردنش نشده است.
این جنبش اما بدون ادای سهم معلمان پیشتاز هرگز به این رشد کیفی نمیرسید. پیشتازانی که (علیرغم گرایشهای مختلف فکری) در برابر محافظهکاریهای رایج در اعتراضات معیشتی ایستادند؛ دوگانۀ کاذب «صنفی» و «سیاسی» را رد کردند و نشان دادند که هیچ اعتراض اقتصادی، نمیتواند به ماهیت «غیرسیاسی» باشد. آنچه حاکمیت را میهراساند، بیش از خودِ سازمانیافتگی معلمان، فعالیت معلمانی با این دیدگاه درون این جنبش است. کارکرد بگیر و ببند و احکامِ فلهای زندان در ماههای اخیر برای قطع همین نبض رادیکال جنبش تنظیم شده.
در چنین بستری است که در روزهای گذشته رسانهها و جریانهایی با برجستهکردنِ «نظرات شخصی» و قابل نقد یکی از نمایندگانِ پیشتاز معلمان (محمد حبیبی) سعی کردهاند تا «جنبش معلمان» و «خیزش آبان» را در تقابل با هم قرار دهند. این هدف، البته بدون مخدوش کردن حافظه تاریخی میسر نمیشود. از این رو، این ویدیوی کوتاه برای یادآوری لحظاتی از حافظۀ دو جنبشی است که متعلق به یک طبقه و لحظاتی از یک مبارزۀ واحد هستند.
درحالی که معلمان بخش متشکل و سازمانیافته و به اصطلاح «فکری» طبقه کارگرند، آبان خیل عظیمی از بخش های نامتشکل این طبقه را که تا پیش از آن تجربه مبارزه سازمانیافته و جمعی نداشتند، به خیابان کشاند؛ از کارگرانِ کارگاههای کوچک شاپور اصفهان تا کارگران ساختمانی و روزمزد و غیره. پیوستنِ دیگر فرودستانِ «مادون طبقه» (بیکاران، فقرای شهری و کارتنخوابها و…) نیز نه نقطۀ ضعف، بلکه اتفاقاً تبلورِ اتحادی بود که آخرین میخ را به تابوت اسطورۀ «طبقه متوسط به عنوان موتور محرک» تغییر اجتماعی کوباند.
در خیزش آبان بود که مرزهای کارگر فکری و یدی، متشکل و غیرمتشکل، سیاسی و «صنفیگرا» و «غیرسیاسی»، شهری و روستایی، شکسته شد و همگی در مقام یک طبقه (محکوم) در برابر یک طبقه (حاکم) قد علم کردند. این خاصیت مبارزاتی از جنس آبان است که در یک لحظۀ تاریخی، میلیونها نفر را در کلاس درسی به بزرگی خیابان، آموزش میدهند. آموزشی که برخلاف ریاضی و فیزیک و دیکتۀ صحیح کلمات، پشتِ نیمکتهای مدرسه به دست نمیآید، بلکه با اِعمال مستقیمِ تغییر در محیط اجتماعی قابل کسب است.