در ماههای گذشته یک سؤال واحد به انحای متفاوتی از ما پرسیده شده: چرا کمیته کمکار شده است؟
با آغاز سال جدید بر آن شدیم که پاسخی عمومیتر به این سؤال دهیم.
۱- از اینجا شروع کنیم که سرمایهداری، مسابقهای وحشیانه برای بقاست. برای اکثریت، داشتن حداقلهای نان و سرپناه و سلامتی جنگی روزمره است؛ اما به ویژه برای آنهایی که بخواهند علیه قواعد خود این مسابقه هم بجنگند، مصافی بهمراتب سختتر است؛ نه فقط به خاطر اینکه سرکوب پلیسی، امنیت جانی و روانی خود و خانوادههایشان را هدف میگیرد (چنانکه با هزاران هزار نفر در خیزشهای اخیر چنین کرد و هنوز میکند)، بلکه در عین حال به این دلیل که هزینه تخصیص زمان بیشتر به فعالیت غیرمزدی یعنی دشوارتر شدن شرایط بقا.
حال تصور کنید در زمانهای که دو یا چندشیفتکاری (دو یا چند شغلی) در امروز ایران تبدیل به عُرف و استاندارد برای حداقلگیری در این مسابقه بقا شده، وضعیت اعضای این کمیته نیز مستثنا از این وضعیت نمیتوانسته باشد. حقیقت این است که فشار عمومی اقتصادی، ما را هم مثل اکثریت جامعه به سیاهچاله فعالیتهای چندشیفته مزدی کشانده و به تبعش سهم مشارکت در کارهای داوطلبانه را کمتر و کمتر کرده است.
اینکه ما از بدو امر عمیقاً باور داشتهایم که موفقیت یک خیزش انقلابی نیازمند وجود یک حزب انقلابی است، بخشاً به این دلیل بوده که میدانیم و دانستهایم که یک (یا دهها و هزاران) جمع، کمیته و هستههای کوچک و نحیف، نمیتوانند در درازمدت با اتکا به منابع و نیروی محدود خود به شکل پایداری دوام پیدا کنند. کارویژه یک حزب انقلابی عبارت است از تجمیع فراگیر همین نیروهای پراکنده، دانش و تجربه و مهارتها، منابع انسانی و مالی و لجستیکی متفرقه به نحوی که ضامن استمرار فعالیت در هر شرایطی -از بحران اقتصادی تا جنگ و سرکوب پلیسی- باشد.
برای مایی که از ابتدا واقف به تمام این محدودیتها بودیم و با چشم باز و بیتوهم به ظرفیتهای یک کمیته کوچک گردهم آمدیم، اذعان به این امر کار سادهای نیست که هر قدر به درستی بر رعایت اصول و قواعد مخفیکاری در پیشگیری از ضربات امنیتی برای «تضمین استمرار فعالیت» تأکید کردیم[۱]، اما به همان میزان فراموش کردیم که قدرت سرمایهداری فقط در پلیس و نیروهای امنیتیاش نیست، بلکه اهرم فشار اصلیاش همان تحمیل فلاکت اقتصادی است. اگر فقط چند سال به عقب برمیگشتیم، با دوراندیشی بیشتری در این زمینه عمل میکردیم. این تجربه البته محدود به ما نیست، نسلهای قدیم مبارزان و فعالان سیاسی نیز سینهها سخن در همین زمینه دارند که چطور گریختن از دام اعدام و زندانهای دهه خونین شصت به تنهایی برای استمرار فعالیت جمعیشان (چه در داخل و چه در تبعید) کافی نبود، وقتی دام بزرگتری به نام فلاکت اقتصادی جلوی پای اغلب آنها کمین کرده بود.
فرموله کردن این تجارب و انتقال آن به ویژه به جمعها، کمیتهها و هستههای نوتأسیس و جوانی که در یکی دو سال اخیر از دل خیزشهای اجتماعی شکل گرفتهاند حائز اهمیت است تا از تکرار الگوهای بالقوه مختلکننده در فعالیت جمعی سیاسی جلوگیری کند. به ویژه تأکید بر این پیام که: انگیزه، دیسیپلین، اراده و پایبندی ذهنی و روانی به امر مبارزه نمیتواند به تنهایی تضمینی بر استمرار فعالیت باشد، وقتی به مرور زمان انباشتی از موانع «مادی» جلوی پای اعضا قرار میگیرد. بیتوجهی به حل این مسائل مادی، با اتکای صرف به فرهنگ «جاننثاری» و «از خودگذشتگی» نه فقط باعث به تعویق انداختن حل بحران (یا تلاش برای چارهاندیشی در جهت حل درازمدت و پایدار آن) میشود، بلکه در نهایت میتواند اثرات مخرب و نتایج کاملاً معکوسی را به بار آورد[۲]. درباره اینکه چه راهکارها و روشهایی بهینهترین رویکرد برای کاهش این فشارهای مادی در کار جمعی سیاسی است، میتوان ساعتها صحبت کرد. ما نیز راه میانبر و قطعی نمیشناسیم و ناگزیر به حلِ انفرادی آن شدهایم؛ اما تأکید داریم که مسألهسازی از آن و تلاش برای حل جمعیاش را در جمعها و کمیتهها باید به مثابه یک وظیفه سیاسی در دستور کار گذاشت. در اینجا این را هم لازم میدانیم به صراحت بیان کنیم که پیام ضمنی این متن به هیچ وجه درخواست کمک مالی نیست؛ تجربه ثابت کرده که دریافت کمک مالی، نه پایدار و قابل اتکا است و نه الزاماً روشی مطلوب و دوراندیشانه (در حقیقت این رویکرد هم فقط میتواند به تعویقاندازی بحران و اهمال در چارهجویی برای حل اساسی مشکلات مادی پیشرو منجر شود).
۲- تمرکز انرژی محدودمان بر فعالیتهای ضرورتر:
اگر موانع مادی پیشگفته سبب شده که ۱۰۰ واحد انرژی سابق به ۴۰ واحد انرژی تقلیل یابد. به تبعش منطق حکم میکند که این انرژی محدودِ باقیمانده را صرف اولویتدارترین و ضروریترین مسائل سیاسی کنیم. کسانی که با کمیته آشنا هستند میدانند که از آغاز، فعالیتهای ما به دو دسته تقسیم میشده: ۱- فعالیتهای پشت صحنه ۲- فعالیتهای جلوی صحنه. درحالیکه اولی بیشتر متمرکز بر رسیدگی، تعامل، ارتباطگیری و آموزش تماسها (به نوعی کادرسازی) بوده، دومی به تمام فعالیتهای عملی و نظری اطلاق میشود که انعکاس بیرونی دارند.
تا جایی که مربوط به بخش تماسها میشود سعی کردهایم این بخش کمترین اثرپذیری منفی را از محدودیت زمانی تحمیل شده به فعالیتهایمان ببیند (هرچند در این حوزه نیز اذعان داریم تمرکز اصلی بر تماسهای معدودی بوده که جدیتر، پیگیرتر و کیفی هستند و نه به طور عمومی هر تماسی).
در بخش دوم و عمومی فعالیتها نیز یادآوری میکنیم که از ابتدا بنای کمیته بر آن بوده که به هیچوجه به ورطه خبررسانی و بازنشر یا صدور بیانیههای مناسبتی، تهییجی و توصیف وضع موجود نیفتد. بلکه رو به کارگران پیشرو و درباره مسائل مبارزاتی که درگیرش هستند بنویسد و دخالت کند. گاه دایره این خطاب، ممکن بوده به پیشروهای سوسیالیست (و مسائل عملی و سیاسی خاص آنها) نیز تعمیم پیدا کند؛ اما در هر حال هدف از ابتدا همین بوده: کمگویی و گزیدهگویی، در جای درست و بر سر مسائلی که واقعاً نیازمند دخالتگری سوسیالیستی هستند.
در این مدت و به تبع محدودیتهای مادی که به کمیته وارد شده، مجبور بودهایم در اتخاذ این رویه بیش از پیش سختگیرانه عمل کنیم تا همان انرژی خیلی محدود هم در جای درستش صرف شود. از همین رو بوده که در دو سال اخیر (و تا اطلاع ثانوی) سیاست مصاحبهکردن را از دستور کار خارج کردهایم[۳]؛ یا مثلاً ساخت ویدیوهای بلند و زمانگیر را با روشهای سریعتری مثل انتشار متن جایگزین کردهایم (علیرغم اینکه میدانیم روش اول میتواند به شنیده شدن بیشتر از طرف کارگران کمک کند). از طرفی بخشی از دخالتهای عملی (به ویژه در حوزه مسائل دمکراتیک) در قالب «کارزار خیابان» تعریف شده بوده؛ هرچند بنیانگذاری این کمپین با کمیته بوده، ولی به دلیل ماهیت، استقلال نسبی خود را دارد و همه مشارکتکنندگان در آن هم الزاماً سوسیالیست، عضو کمیته یا در ارتباط با کمیته نیستند. با این حال بخشی از انرژی کمیته در آموزش و کادرسازی یا جهتدهی سیاسی به فعالیتهای عملی هم از آن مجرا دنبال میشده است.
با این اوصاف خودمان قطعاً هیچ رضایتی از سطح کنونی فعالیتها نداریم؛ میان آنچه هست و آنچه باید باشد شکاف فاحشی است؛ اما حقیقتاً داریم تمام تلاشمان را میکنیم تا نه زیر بار فشار زندگی کاملاً به لحاظ جسمی و مادی له شویم و نه اجازه دهیم جمهوری اسلامی در فلجکردن یک جمع دیگر موفق شود. هرگز! هستیم و تا نفس داریم خواهیم ماند؛ ولو تا مدتی با محدودیت بیشتر و آهنگ آهستهتر.
کمیته عمل – چهارم فروردین ۱۴۰۳
[۱] معتقدیم به سهم خود به جا انداختن این تصویر که میتوان زیر نوک دماغ جمهوری اسلامی فعالیت سیاسی مخفی داشت و ضربه امنیتی نخورد کمک کردیم (به ویژه در زمانی که صحبت کردن از «مخفیکاری» در محافل چپ داخل تا حدودی با تمسخر روبرو میشد).
[۲] «جاننثاری» سیاسی از معنا تهی خواهد شد وقتی فقدان قدرت تأمینِ هزینههای پیشپاافتاده درمان یک بیماری ساده هم به اندازه قدرت زندان و پلیس در از کار انداختن شما مؤثر باشد.
[۳] بعضاً به علت رسیدن به این جمعبندی که اغلب این رسانهها اولویتها را درست تشخیص نمیدهند و گرایش به تکرار مکررات یا در بهترین حالت موضوع ساختن از «ناموضوعات» دارند (نگاه کنید به تمام دغدغههای «خیلی ضروری» و جنجالبرانگیز «اپوزیسیون چپ» و سلسله بحثها و نشستهای سریالیشان درباره ساخت فلان جبهه و منشور و کنفدراسیون و امثالهم که رفتن به جنگ آسیابهای بادی و مصداق دقیق طوفان در فنجان چای است).