گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست! اعتصاب کارگران هفتتپه و اعتراضات سریالی اعراب خوزستان در ایام عید امسال نشان داد که چه سال حساس و پر فراز و نشیبی در انتظار جنبش است و چه وظایف سنگینتری بر دوش ما. تا بهحال به یاد نداریم که سابقه داشته باشد حتی در ایام عید هم سر و صدای اعتراضات خیابانی یا اعتصابات کارگری شنیده شود.
گرچه در روزهای اخیر بسیاری از رسانهها مایل بودند اخبارسفرهای نوروزی و احیاناً رقصهای خیابانی را برجسته کنند و اغلب انعکاس اخبار اعتراضی عربها را بایکوت میکردند، اما فشار اعتراضات عملاً بسیاری از این بایکوتها را هم عقب زد. در چند روز گذشته صدای یزلههای ریتمیک عربی (از اعتراض به مسائل محیطزیستی تا حق تکلم و آموزش به زبان عربی و غیره) در ماهشهر، مناطق مختلفی از اهواز و آبادان و حمیدیه، روز و شب به گوش میرسید. جمهوری اسلامی در واکنش به این اعتراضات، سیل بازداشتها را از دو روز پیش تاکنون شروع کرده و امروز دوازدهم بهمن هم نیروهای سرکوبگر ضدشورش را از شهرهای اطراف به خوزستان سرازیر کردهاست و با رژههای خیابانی ماشینآلات سرکوبش سعی کرده فضای رعب و وحشت را در میان مردم حاکم کند.
اعتراضات و اعتصابات تحسینبرانگیز هفتتپه هم که از اواخر پاییز تاکنون بیوقفه و هر ماه برپا بوده هم نهایتاً عید امسال کارفرما را وادار کرد تا در حرکتی غیرمنتظره کارخانه را به تعطیلی بکشاند. کارفرما با این کار تلاش دارد بین صفوف متحد اعتصابکنندگان تفرقه ایجاد کند. کما اینکه مشخص شد طیفی از سندیکالیستهای سابق (مثل رضا رخشان و برخی از سندیکالیستهای غیرمستعفی) نیز خودشان ابزاری برای ایجاد تفرقه و تشویق کارگران برای شکستن اعتصاب بودند. در واقع کارفرما با این کار خیلی ساده جلوی کارگران دو گزینه را قرار داده: بیکاری یا بیگاری (کار بدون مزد)! حکومت هم برای اینکه جرأت و جسارت هر اعتراض اضافی را از کارگران بگیرد بعد از آنکه در اسفندماه تعدادی از اعضای سندیکا و سخنگویان کارگری را دادگاهی کرد، در همین ایام عید هم برای تقریباً حدود بیست تن دیگر از کارگران حکم جلب صادر کرد. درس اعتصاب خردادماه کارگران هفتتپه بار دیگر دارد تکرار میشود: اگرپیششرط هر نوع مذاکره را آزادی و تعلیق روند دادگاهی همکاران قرار دهند، شانسی برای ممانعت از شکستن اعتصاب و گرفتن حقوق دارند، وگرنه حکومت و کارفرما هر دو دست در دست هم ارادۀ کارگران را در هم خواهند شکست.
بیجهت نیست که اولین صدای اعتراضی جنبش – در عید ۹۷- از خوزستان بیرون آمده؛ منطقهای که حداکثر تبعیضهای طبقاتی و قومیتی و تخریب محیط زیست در آنجا بیداد میکند و یکی آن دیگری را تشدید. در طول سال ۹۶، نه فقط کارگران هفتتپه و بعدتر فولاد ملی اهواز پرچم جنبش معترض کارگری را در آنجا بالا بردند، بلکه بالاخص در شورش دیماه، اعتراضات خیابانی و شبانۀ اهواز یکی از قویترین اعتراضات شهرهای معترض ایران بود. جایی که فارغ از قومیت و جنسیت، شعار مرگ بر جمهوری اسلامی بلند سر داده شد و شهر ایذه به طور نسبی از دست حکومت خارج شد. از طرفی بعدتر دیدیم که شدیدترین سرکوبها و انتقامجوییها هم نصیب معترضین همین منطقه شد. گزارشهایی که از زندانها و بازداشتگاههای ایذه بیرون آمد، مو بر تن شنونده سیخ میکرد. حکومت که همیشه مرعوب ظرفیت اعتراضی این منطقه (خصوصاً با توجه به اهمیت استراتژیک پالایشگاهها و چاههای نفتش )بوده، این روزها تیزترین اسلحۀ خود را برای عقبزدن امکان پاگیری هر جنبش اعتراضی در این منطقه بیرون کشیده است: تفرقهافکنی قومی!
جمهوری اسلامی سخت در تلاش است عربها و لرها را مقابل یکدیگر قرار دهد. بیجهت نیست که تنها از عروسک لُر (و حذف عروسک عرب) در یک برنامۀ تلویزیونی که قرار بوده تنوع قومیتی ایران را نشان دهد، استفاده میشود (واقعهای که آغازگر اعتراضات خیابانی اعراب خوزستان در روزهای نوروزی شد). حتی اگر هم این را یک اشتباه سهوی و نه عمدی بدانیم، شایعهپراکنی و خبرپراکنی مبنی بر استفاده از سربازان لُر (ورود نیروهای سرکوب از خرمآباد) برای درهم شکستن اعتراضات خیابانی اهواز و آبادان و… بخش دیگری از سلاحی است که قرار است تضمین کند اعتراضات متحدانۀ دیماه ۹۶ (در شهرهای حساس از لحاظ قومیتی-مثل اهواز) دیگر هرگز تکرار نشود. جالب آنکه کارفرمای هفتتپه هم قبلاً سعی کرده بود بارها از همین سلاح (یعنی تفرقهافکنی قومی-بالاخص دربارۀ نمایندگان و سخنگویان کارگری) برای شکستن اعتصاب متحدانۀ کارگران استفاده کند که تا به امروز در آن موفق نبودهاست.
در روزهای گذشته خبرگزاریهای زیادی سعی کردند که نشان دهند اعتراضات اخیر عربهای خوزستان فقط بهخاطر حذف یک عروسک در برنامهای تلویزیونی بودهاست! حال آنکه هرچند آغاز اعتراضات در واکنش به این واقعه بود؛ ولی در حقیقت این اعتراضات، فریاد علیه دههها سرکوب سیستماتیک حکومت مرکزی و شوونیستی سرمایهداری جمهوری اسلامی علیه عربها بودهاست. عربهای خوزستان که دهههاست زیر انواع تبعیضهای قومیتی و بیکاری سیستماتیک و فقر و اعتیاد و محرومیت از حقوق ابتدایی (مثل حق آموزش به زبان مادری) سرکردهاند. اعتراضات خیابانی اخیر عربهای خوزستان، نه علیه حذف یک عروسک در یک برنامۀ دست چندم تلویزیونی که علیه تمام تبعیضهای جاری و حاد حکومت بوده است.
وظیفۀ ما نه تنها افشای حکومت و سلاح تفرقهافکنی قومیاش و آنانی است که انعکاس صدای اعتراض عربها، کردها، بلوچها و سایر مناطق حاشیهای را بایکوت میکنند؛ بلکه در آن سوی قضیه، معتقدیم کارگران فارس وظیفۀ همیشگی دفاع و حمایت عملی از ملل تحت ستم و اعتراضات آنان را در برابر حکومت سرمایهداری جمهوری اسلامی و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت این ملل از سوی خودشان –حتی تا سر حد جدایی- را دارند. البته ناگفته نماند که در اعتراضات اخیر عربهای خوزستان گهگاهی شعارهای ارتجاعی هم بلند میشده؛ از برخی الفاظ نژادپرستانه (مثل مَجوس) گرفته تا بالا بردن بَنری با مطالبۀ دخالت آمریکا! جمهوری اسلامی هم با برجسته کردن همین موارد، کلیۀ این اعتراضات را ناموجه جلوه داده و فضای روانی را برای سرکوب آن فراهم میکند. پیش از هر چیز باید بدانیم که اعتراضات مردمی برای شروع دلایل کافی دارند و خوب میدانند چه چیزی نمیخواهند. اما در اینکه به کجا میروند و چه سرنوشتی خواهند داشت، تنها یک چیز حرف اول و آخر را خواهد زد: سازماندهی! بُرد نهایی با نیرویی است که قبلتر خودش را سازمان داده و حالا با دخالت سازمانیافته در اعتراضات، به آن سمت و سو میدهد. حال اگر این نیرو، ارتجاعی بود نمیتوان گوشهای نشست و خُرده گرفت که رشد نکن! (و انتظار هم داشت که رشد نکند!). جریان ارتجاعی و ناسیونالیستِ الأحواز دقیقاً چنین نمونهای است. مسأله روشن است: نه هورا کشیدن و دنبالهروی، نه بیاعتنایی و خانهنشینی، میلیمتری مسیر جنبشها را تغییر نمیدهد. هر درجه پیشروی نیروهای راست و ارتجاعی، محصول انفعال و عقبنشینی نیروهای مترقی است. جای خالی همیشگی یک نیروی چپ مترقی، رادیکال، متشکل و مسلح به برنامه انقلابی، تا الآن به معنی جواز پاگیری چنین گرایشهایی درون جنبش اعتراضی بوده است.
ثروتهای عظیمی که زیر پای خوزستان خوابیده، متعلق به همۀ کارگران و زحمتکشان است و نه برای پُر کردن جیبهای بیانتهای کارگزاران و اختلاسگران جمهوری اسلامی. کارگران و زحمتکشان خوزستان بیش از هر بخش دیگری محروم از این سهم بودهاند. ثروتها و منابع هنگفت خوزستان برای جبران تمام عقبماندگیها و محرومیتهای تاکنونیِ نه تنها خوزستان بلکه سایر مناطق محروم کشور هم کفایت میکند، مشروط بر اینکه از دست حکومت مرکزی جمهوری اسلامی کوتاه شود و این ثروتها به دست کارگران و زحمتکشان کل کشور بیفتد تا با یک برنامهریزی از پایین، در مسیر حل مشکلات و نیازهای فوری مناطق محرومی چون خوزستان، سیستان و بلوچستان، کردستان و غیره بهکارگرفته شود. هیچ راهحلی برای خروج از این دایرۀ بدبختی و فلاکت نخواهد بود مگر در اتحاد کارگران و اقلیتهای تحتستم عرب با دیگر کارگران و اقلیتهای تحت ستم ایران برای کوبیدن میخ نهایی بر تابوت دشمن مشترک؛ یعنی سرمایهداری جمهوری اسلامی.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۱۲ فروردین ۹۷