متن پیادهشده:
بحران آب ایران و راهحل سیاسی آن
نیمۀ دوم پارسال بود که درگیریهای کشاورزان ورزنۀ اصفهان با نیروهای ضدشورش خبر از یک سال پربحران آبی میداد، اما شورشها و اعتراضات آبی هفتۀ گذشته خرمشهر و آبادان و تیراندازی به سوی معترضین نشان داد که بحران آبی امسال قطعاً فراتر از بخش کشاورزی خواهد رفت و چه بسا اغلب ساکنین استانهای بحرانی را تحت تأثیر خودش قرار دهد (طبق آمار خود جمهوری اسلامی نزدیک به سی و پنج میلیون نفر از جمعیت کشور).
همزمانی بحران آب با قطع سریالی برق در تقریباً تمام استانها و بحران حاد اقتصادی آن هم در یکی از حساسترین لحظات سیاسی تاریخ معاصر کشور، موضوعیت ویژهای به تابستان داغ امسال و مساله «آب» داده و اعتراضات خرمشهر و آبادان و سرکوب خشن حکومت ثابت کرد که «بحران آب» همین الان هم سیاسی شدهاست.
سوالی که اینجا مطرح میشود آن است که در پشت صحنۀ بحران آب ایران چه میگذرد؟ از ته کشیدن دریاچه ارومیه و به خاک افتادن زاینده رود و خشکیدن تالاب گاوخونی و هورالعظیم و هامون و بختگان و دهها تالاب مهم دیگر؛ تا آبهای زیرزمینی و حیات به نفس افتادۀ کارون؛ از مافیای شرکتهای سدسازی تا کمپین «آبی» این روزهای نتانیاهو و آمدنیوز ؛ و همین اخیراً از صدور آب خوزستان به عراق تا به تیر بستن تشنگان خرمشهری…
در این مقاله قصد داریم مروری بر دلایل اصلی بحران «آب» کنونی ایران بکنیم. این بحران تا چه حد اجتناب ناپذیر بوده یا تا چه حد قابل کنترل؟ پشتِ پردۀ تبلیغات و کمپین آبی نتانیاهو چه میگذرد؟ و دست آخر این سوال مهم که کدام برنامه سیاسی را باید برای حل بحرانهای تلنبارشدۀ زیستمحیطی از جمله بحران آب در ایران به کار ببندیم؟
اقتصاد سیاسی بحران آب در ایران
این روزها تلویزیون ایران را که بالا و پایین کنیم واژۀ «خشکسالی» از زبان مجریهای صدا و سیما نمیافتد. دلیلش این است که رسانه های جمهوری اسلامی سخت تلاش میکنند تا بحران آبی اخیر را «کاملاً طبیعی» و ناشی از تغییرات مقطعی آب و هوایی جلوه بدهند. وقتی هم که ج.ا بخواهد قدمی فراتر از تفسیر جبری و قضا و قدری بگذارد، نهایتاً به سخیفترین وجه ممکن بحران را به «مصرف زیاد آب» مردم مرتبط میکند یا تقصیر را بر گردن «اَبر دزدی»و توطئۀ بیگانه و جاسوسی فعالین محیط زیست میاندازد و مشتی داستان سراییهای متوهمانه که دیگر شنیدنش برای مردم عادی شده. خلاصه جمهوری اسلامی زمین و زمان را به هم میدوزد تا از خودش سلب مسئولیت کند.
از طرف دیگر وقتی مردم میبینند که از یه طرف میلیاردها تومان صرف تبلیغهای حکومتی برای صرفه جویی در مصرف آب میشود ولی از آن طرف لولههای بزرگ آب شیرین این گوشه و آن گوشه بر زمین افتادهاند و هدر میروند یا مثلاً حکومت برای تعمیر یک لولۀ ترکیده با بیخیالی برخورد میکند، واضح است که داستان «طبیعی بودن» بحران آب اخیر را هم باور نمیکنند و حکومت را مقصر درجۀ یک این بحران بر میشمارند.
این درست است که بخاطر تغییرات کلی اقلیمی مثل گرمایش زمین و نازک شدن لایۀ اوزون و غیره شرایط طبیعی زمین به سمت خشکتر شدن میرود و ایران هم از این شرایط مستثنی نیست ولی سوال کلیدی آنست که آیا واقعا ایران منابع و تکنولوژی لازم برای جلوگیری از این بحران آبی را ندارد؟ آیا کشوری که میلیاردها دلار صرف تسلیحات نظامی و ساختِ (بقول خودشون) پیشرفتهترین موشکها و راکتور هستهای و جنگهای منطقه ای میکند، از پس تأسیس چند تصفیهخانۀ ساده برای شیرین کردن آب خوزستان برنمیاید؟ آیا کشوری که این همه منبع ثروت نفتی و معدنی در اختیار دارد مردمش باید برای آب خوردن به شکل بدوی زیر گرمای پنجاه درجه صف بکشند تا آب جیره بندی بگیرند؟ آیا حکومتی که این همه ریخت و پاش مالی-بالاخص در صنایع نظامی دارد- نمیتواند از پس تکنولوژی تعدیل آب شور بربیاد و خیلی ساده پالایشگاه آبادان و چند هزار پرسنلش را بخاطر همین آب شور ساده باید تعطیل بکند؟ واضح است که با یک نگاه ساده هم میتوان فهمید که دلایل سیاسی و اقتصادی ریشهایتری پشت بحران آبی کنونی ایران خوابیده است.
در این ویدیو قصد داریم نه همۀ دلایل بلکه فقط دو سه تا از مهمترین و موثرترین دلایل اصلی بحران آب را بشکافیم تا بعد بنا به آن بتوانیم برنامۀ سیاسی لازم برای حل کردن مشکل بحران آبی را هم از منظر خود توضیح دهیم.
بلعیده شدن منابع آبی در بخش کشاورزی
تبلیغات جمهوری اسلامی دربارۀ «صرفه جویی آب» از طرف مردم بیشتر نقش معذب کردن وجدان مردم و پردهپوشی دلیل اصلی بحران آب اخیر را دارد. حکومت به طرز سخیفی تلاش میکند تا این بحران را بر گردن مصرف آب شهری بیندازد (و مدام تلقین کند که مثلاً اگر مردم بجای یک ربع دوش گرفتن پنج دقیقه دوش بگیرند، مشکل بحران آب حل میشود!). درحالیکه طبق آمار رسمی جمهوری اسلامی بالای۹۲ % منابع آب شیرین کشور صرف بخش کشاورزی میشود؛ آن هم با بهرهوری بسیار بسیار پایین و زیر استاندارد جهانی. طبق آمار خود جمهوری اسلامی از هر متر مکعب آب مصرفی در بخش کشاورزی ایران ۵۰۰ گرم محصول بدست می آید که با استاندارد جهانی ۳ کیلوگرم فاصله دارد . در قیاس، سهم مصرف شهری از کل منابع آب فقط ۶% هست. به زبان ساده یعنی بالای نود درصد آب شیرین کشور بخاطر صنعتی نبودن کشاورزی و استفاده از روشهای سنتی آبیاری بلعیده میشود. خب سوال منطقی این است که بپرسیم چرا منابع مالی کشور تا الان صرف صنعتی شدن کشاورزی نشده؟ چرا باید بسیج و سپاه و دو تا ارتش نظامی و کلی راکتور هستهای و موشک و چندین دستگاه اطلاعاتی و سرکوب و نیروی انتظامی و ضدشورش و سپاه قدس و …داشته باشیم ولی هنوز کشاورزی ما به شیوۀ سنتی اجرا شود؟ این آمار نشان میدهد که دلیل شماره یک بحران آب در ایران نه سوء مدیریت و نه مسائل اداری و غیره نیست؛ بلکه ریشۀ این بحران در مناسبات سیاسی و اقتصادی تولید قرار دارد.
از طرف دیگر در همین کشاورزی صنعتی نشده هم میبینم که وقتی برنامهریزی مرکزی برای رفع نیازهای عمومی وجود نداشته باشد و بجایش منطق سود و رانت و اختلاس حاکم باشد؛ برخی محصولات کشاورزی بسیار «آب بَر» (مثلاً چغندر یا هندوانه) درست در مناطقی کشت میشوند که از لحاظ اکولوژیک کشش آبیاش وجود ندارد! این گونه است که به سادگی یکی دو تا شرکت کشت و صنعت میتوانند منابع طبیعی منطقه را اتلاف کنند. اما بخش کشاورزی سنتی و برنامهریزینشده فقط یکی از دلایل اصلی بحران آب کنونی است.
صنعت مافیایی سدسازی
آمار نشان میدهد که ایران از لحاظ تعداد سدهای ساخته شده به نسبت منابع محدود آبیاش رتبۀ بسیار بالایی در سطح جهان دارد. صنعت سدسازی ایران که در انحصار شرکتهای وابسته به سپاه و امثالهم هست، نه فقط همیشه سالیانه بیشتر از نصف بودجۀ عمرانی کشور را میبلعد؛ بلکه این تعداد بالای سد و خصوصا سدهای بزرگ در شرایطی تصویب میشود که اصلاً توجیه علمی و زیست محیطی و اقتصادی برای آن وجود نداشتهاست ولی چون پیمانکاران انحصاری سدسازی لابی و منتفع اصلی تصویب این پروژهها بودند، به مرحلۀ اجرایی میرسید.
برای اینکه تصویر بهتری از فاجعۀ سدسازیهای سریالی در ایران داشته باشیم، ببینیم وقتی یک سد ساخته میشود دقیقا چه کارکردی دارد؟ وقتی یک سد ساخته میشود در واقع جریان آب یک رود را قطع میکند تا آب رود را پشت سد جمع کند. چرا؟ به این خاطر که یا قصد بر آن بوده مسیر طبیعی رود از یک بخش به بخش دیگه تغییر داده شود یا از آب جمع شده برای مصارف دیگر {مثلاً تصفیه برای شرب یا تولید برق یا غیره} استفاده بکنند.
حالا اگر به صورت سریالی سدهایی ساخته شود که اصلاً ضرورتی برای وجود آنها نبوده ولی بخاطر گردنکلفتی شرکتهای پیمانی تصویب میشدهاند؛ معنای این امر آنست که سد پشت سد بر رودهایی عَلَم میشوند و جریان طبیعی رود را میخشکانند و کل سیستم اکولوژیک منطقه را بهم میزنند؛ تا از قِبَلش واریزِ بودجهها و رانتهای عمرانی سدسازی به جیب شرکتها تأمین بشود. مثلاٌ میایند روی سرچشمههای یک رود سد میزنند، تا به فرض مثال آب رود را برای باغات خصوصی در یک استان دیگر بکشند (مثل نمونۀ انتقال آب کارون برای باغات پستۀ رفسنجان). منتفعان این پروژه کیستند؟ ۱- پیمانکار اجرایی سد ۲-صاحب باغهای خصوصی. در قریب به اتفاق موارد هم اولی و هم دومی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم وابسته به دولت هستند. پول پروژه از کجا تأمین میشود؟ از بودجۀ عمومی! تبعاتش چیست؟ بستن آب بر بخشهای پایین دستی رود که زمینهای کشاورزی را بایر و چه بسا خود رود را هم خشک میکند.
یا مثلاً میبینیم سدهایی روی سرچشمه کارون میسازند تا آبش را برای استفاده در صنعت فولاد اصفهان منتقل بکنند و در نتیجه به دنبالش کلی فاجعۀ زیست محیطی به بار میاورند. چطور؟ چون اصولاً صنعت فولاد که صنعتی آببَر هست از اول نباید در مناطق خشکی مثل اصفهان مستقر میشد. بلکه باید در استانهای نزدیک به منابع آبی ساخته میشد. ولی بهرحال صنعت فولاد را (به دلایلی که فعلاً به آن نمیپردازیم) از گذشته به منطقۀ خشکی مثل اصفهان منتقل کردند؛ نتیجه آن که بارها شاهد بودیم مثلاً فولاد مبارکه آب کم میاورد بصورت دزدکی از زاینده رود لوله میکشد؛ با این کار کشاورزان اصفهانی را به خاک سیاه مینشاند؛ اعتراض و دعوا و خشکی میشود؛ و در نهایت برای حل آن چه میکنند؟ سد جدیدی میسازند تا آب یک منطقه حاصلخیر دیگر (خوزستان) را که کشاورزی و صنعت در آن صرفۀ اکولوژیک و اقتصادی دارد به جای دیگری منتقل کنند.
یا مثلاً در گلوگاههای دریاچه ارومیه انبوهی از سدهای نالازم ساخته شده تا نهایتاً کل سرچشمههای رودی ارومیه خشکانده شدهاست؛ یعنی دریاچهای که هزاران سال دوام آورده بود فقط در عرض چند سال نیست و نابود شد.
این مثالها فقط نوک کوه یخ فاجعۀ پشت سدسازی و منافع رانتی آن در ایران است. بخاطر دعوا بر سر سهم نصف بیشتر بودجه عمرانی و تزریق پول نفت به این بخش، به قدری زد و بند رانتی در جریان است که حتی زمزمههای پولشویی سپاه از طریق پروژههای کاغذی سدسازی در این بخش هم شنیده میشود.
فجایع جبرانناپذیر مافیای سدسازی (دو نمونه سد گتوند و کارون)
فاجعۀ زیستمحیطی استان خوزستان که فقط در یک قلم بحران آبی خودش را در شورش اخیر خرمشهر و آبادان نشان داد، نمونۀ اعلایی برای به دست دادن یک تصویر کلیتر در مورد آن چیزی است که در کل کشور در جریان است. برای اینکه عمق خسارت مافیای سدسازی ایران را نشان بدهیم، فقط کافی است به دو نمونۀ سدسازی «گتوند» و «کارون ۳» در خوزستان نگاه کنیم.
سد گتوند پرهزینهترین سد تاریخ کل کشور، پروژهای بود که از زمان رفسنجانی یعنی در سال ۷۶ ساختش بر سرچشمههای کارون (یعنی در نقطۀ قلب تپندۀ رودی که چندین استان را آب میداد) کلید خورد و پنج دولت جمهوری اسلامی (به مدت چهارده سال تمام) مستقیماً در تکمیل این سد دست داشتند و سال ۹۰ بود که احمدی نژاد آن را افتتاح کرد. نتیجۀ کار چه از آب درآمد؟ طبق اعلام کمیتۀ علمی حقیقتیاب تشکیل شده از طرف خودِ جمهوری اسلامی در دانشگاه تهران، این پروژه نه فقط «یک خیانت ملی» ؛ بلکه فاجعهای بود که « در دنیا بینظیر است»[۱].
پیمانکار اجرایی این پروژه شرکت «سپاسد» وابسته به سپاه و مشاورۀ فنی آن در دست شرکت «مهاب قدس» وابسته به امپراتوری آستان قدس رضوی بود. مشکل از آنجایی شروع شد که این بزرگترین و پرهزینهترین سد خاکی کشور درست در نزدیکی کوه عظیمالجثۀ نمکی ساخته شد و علیرغم هشدارهای فعالین زیستمحیطی مبنی بر خطرناک بودن این نزدیکی، پیمانکار و ناظر فنی پروژه (یعنی سپاه و آستان قدس) قضیه را پشت گوش انداختند و تنها به فاصلۀ چند روز از آغاز به کار سد و آبگیری، کوه نمک زیر آب رفت و سرجمع نزدیک ۲۵۰ میلیون تُن نمک را درون رود کارون حل کرد. نتیجه آن شد که با این پروژه، کارون یعنی زایندهترین رود کشور، که از قدیم محل شکلگیری تمدنهای قدیمی بوده، به سادگی به یک رود نمکی تبدیل شد و زمینهای کشاورزی خوزستان که دو سومش تحت تأثیر سد گتوند بود تبدیل به شورهزار شدند. یک میلیون نخل سوخته در خوزستان برجا گذاشته شد، هزاران کشاورز از زمینها طرد و تبدیل به حاشیهنشینان شهری شدند. بسیاری از مراجع علمی کشور حتی اغلب ریزگردهای خوزستان را هم ناشی از فاجعه مهندسی گتوند میدانند. نه فقط با شور شدن آب کارون (که بدل به مشکل اول بحران آب خوزستان شده) کشاورزی و محیط زیست تخریب شد، که مهمترین کارکرد سد که تولید برق بود دیگر بخاطر شدت شوری آب و زنگ زدن توربینها ممکن نیست. سد گتوند بهترین نمونه برای نشوا دادن عمق فسادی است که در مافیای سدسازی کشور رخ دادهاست.
اما گتوند یک استثنا نبود و نیست. ردپای فجایع مشابهی را کمابیش در سایر سدها هم میبینیم؛ مثلاً کمی آنسوتر، «سد کارون ۳» که آن هم یکی از بزرگترین و پرهزینهترین سدهای کشور و واقع در ایذه است و پیمانکارش «مهاب قدس» بود؛ چنان خسارات زیستمحیطی وارد کرد که کمترین عوارضش غرق شدن ۶۳ روستا و نتیجتاً آوارگی ۱۰-۱۲ هزار نفر روستایی و تبدیل شدنشان به حاشیهنشینان شهری و زیر آب رفتن انبوهی از منابع طبیعی و آثار باستانی بود. علاوه بر این در اثرِ این پروژه، حدود ۲۷-۲۸ روستا با جمعیت چند ده هزار نفر در محاصرۀ آبی گرفتار آمدند که شاید خبر غرق شدن اتوبوس روستایی در آب این سد را هنوز برخی به یاد داشته باشند.
تاراج ذخایر آبهای زیرزمینی
فاجعۀ آب ایران فقط به هدر دادن آبهای سطحی (یعنی خشکاندن لیست بلندبالایی از رودخانهها و دریاچهها و تالابها) خلاصه نمیشود. بلکه در این مدت آبهای زیرزمینی کشور به معنی اخص کلمه «تاراج» شدهاند. از واژۀ تاراج استفاده میکنیم، چون برخلاف آبهای سطح زمین، ذخایر آبهای زیرزمینی تجدیدناپذیر هستند. نمیتوان جایگزینشان کرد… زمان استفادۀ این ذخایر الان نبوده، بلکه سهم میلیونها انسان از نسلهای آیندهای بودهاست که به این آبها احتیاج دارند. سیاست برداشت بیرویه جمهوری اسلامی از آبهای زیرزمینی از طریق حفر چاه، نسلهای آینده را به خاک سیاه مینشاند. با روند کنونی گرمایش زمین، خشکسالی کشور تا بیست سال آینده چندین و چندبرابر امروز خواهد بود و با خشکاندن آبهای زیرزمینی، کشور در دهههای آینده به سمت قحطی آب خواهد رفت. بیشتر آبهای زیرزمینی کشور توسط بخش کشاورزی بلعیده میشود و اغلب آب استخراج شده بهم خاطر نبود تکنولوژی درست آبیاری به هدر میرود.
دولت که زیر فشار هشدارهای مکرر زیست محیطی مجبور شده واکنش نشان بدهد، بدون در اختیار گذاشتن تکنولوژی فنی آبیاری در اختیار بخش کشاورزی، از روش قهری استفاده میکند و نهایتاً یقۀ کشاورزان مستأصلی را که هیچوقت راهی بجز آبیاری به شیوه سنتی نداشتهاند و یاد نگرفتهاند و برای جبران جیرهبندی اقدام به زدن چاه غیرمجاز میکنند، میگیرد. نتیجه این برخورد قهری هم انبوهی از چاههای غیرمجاز خانگی در بخش کشاورزی به بار آوردهاست. خلاصه در یک کلام دلیل اصلی این رویه همان صنعتینبودن بخش کشاورزی است و به همین دلیل، میتوان آن را نه صرفاً یک سوء مدیریت که ناشی از منطقِ بیمنطقی، بیبرنامگی و هرج و مرج سرمایهداری جمهوری اسلامی محسوب کرد.
ریشۀ اصلی بحران: تبدیل آب به کالایی برای سودبری
از مافیای سدسازی در ایران، تا حضور شرکتهای خصوصی در بخش آب و فاضلاب؛ از کاهش یارانههای دولتی آب در دهۀ هشتاد تا صدور آب ایران به کویت و عراق. از کشیدن آب کارون به استانهای مرکزی، تا شوره زار کردن خوزستان؛ از خشکاندن ذخایر زیرزمینی کشور، تا کوهخواری و جنگلخواری و دریاخواری و غیره ؛ در همۀ اینها رد پای یک منطق واحد دیده میشود: اینکه «طبیعت (و آب به عنوان مهمترین عنصر حیات بشر)» تبدیل به «کالایی» شده که طبقۀ حاکمه از خرید و فروشش پول در میاورد.
در این تردیدی نیست که فساد و رانت خواری در جمهوری اسلامی به قدری زیاد است که مدال افتخار ثبت بدترین فجایع زیستمحیطی جهان (مثل نمونۀ گتوند) فقط نصیب این حکومت میشود؛ فجایعی که حتی در چهارچوب سرمایهداری هم میتوانست تا درجهای کنترلشده باشه و چنین بطرز سخیفی کشنده و هزینهبردار نباشد….اما به هرحال منطق و نظام اقتصادی-اجتماعیای که «آب» و کل «طبیعت» را به کالایی برای فروش و کسب سود تبدیل کرده در همه جای دنیا یکی است.
اکنون که بیش از هر زمان دیگری در شرایط حساس سیاسی هستیم و مردم برای تغییر سیاسی گام برداشتهاند، این سوال موضوعیت پیدا میکند که راهحل بحران آب چیست؟ با کدوم برنامۀ سیاسی میتوانیم بحران آب را حل کنیم و چطوری؟
نگاهی به کمپین آبی اسرائیل و راهحل ادعایی آن
درست با شروع تابستان و اوجگیری بحران آبی کشور، دیدیم که ناگهان نتانیاهو با یک لیوان آب جلوی دوربینهای تلویزیون ظاهر شد و ادعا کرد که کلید حل بحران بیآبی را با تکنولوژی اسرائیلی در دست دارد. اپوزیسیون دست راستی هم تا توانست بر تبلیغات کمپین آبی نتانیاهو مانور داد تا مثلاً «اسرائیل» نه فقط به عنوان الگوی یک کشور پیشرفته، بلکه به عنوان کلید حل مشکلات آبی ایران طرح بشود.
از ریاکاری نتانیاهو که ید طولایی در بستن و آلوده کردن آب غزه دارد اگر بگذریم؛ از بده و بستانها و کلکلهای تبلیغاتی دو دستگاه اطلاعاتی اسرائیل و ج.ا که هر دو قصد دارند با گرد و خاک ایجاد کردن دور جنبش مستقل اعتراضی برای منافع خود از آب گلآلود ماهی بگیرند. واقعیت این است که پشت پردۀ تبلیغات آبی اسرائیل حقایق دیگری نهفته است.
اسرائیل ادعا میکند که کشوری خشک با بحرانهای آبی زیادی است که توانسته به واسطۀ تکنولوژی بر این بحرانها غلبه بکند. ولی این ادعاها دوز تبلیغاتی و بلوف زیادی دارند. اولاً اینکه اسرائیل بعد از جنگ ۱۹۶۷ کنترل نظامی کلیۀ منابع آبی نواحی اشغالی را در طول پنجاه سال گذشته به شکل انحصاری در دست خودش داشته است. اسرائیل برای اینکه زمینه را برای سلطه و انحصار آبی خودش در نواحی اشغالی تثبیت بکند و از آن برای اهرم فشار به فلسطینیان استفاده کند؛ مدام به این افسانه دامن زده که کرانۀ باختری دچار کمآبی است. درصورتی که بارندگی در شهری مانند رام الله در کرانۀ باختری حتی از جایی مثل لندن هم بیشتر است.
بدین ترتیب برخلاف ادعاهای اسرائیل، منابع آبی فلسطین، اصلاً کمیاب نیست: علاوه بر رود پرآب اردن که در مرز شرقی کرانۀ باختری قرار دارد، سفره و ذخایر آب زیرزمینی هم درست در زیر پای کرانۀ باختری و اسرائیل قرار دارد. با اینکه هر دوی این منابع آبی قاعدتاً باید «فرامرزی» باشند، یعنی طبق قوانین بینالمللی باید بین ساکنین اسرائیل و فلسطین به یک اندازه و به طور معقول تقسیم بشوند، اما اسرائیل از ۱۹۶۷، کنترل انحصاری این منابع آبی را در مشت خودش گرفته و آپارتاید آبی را علیه فلسطینیان اِعمال کردهاست.
در این آپارتاید آبی، اسرائیل بدون تعارف مانع دسترسی فلسطینیها به رود اردن و استفادۀ آنان از آبش شده است . در مورد سفرۀ آب زیرزمینی هم اسرائیل در دومین پیمان اسلو در سال ۱۹۹۵ کنترلش بر این ذخایر آبی را –حتی بر روی کاغذ و سند- تثبیت کرد. در این پیمان سهم اسرائیل از آبهای سفره زیرزمینی ۷۱ درصد و سهم فلسطین تنها ۱۷ درصد تعیین شده بود و قرار بود این توافق پنج ساله باشد، اما با گذشته بیش از بیست سال نه فقط پابرجاست که سهم کرانۀ باختری کمتر هم شده است: علیرغم افزایش دوبرابری جمعیت کرانۀ باختری در این مدت، سهم فلسطینیها از این آب ۱۳ درصد و سهم اسرائیل ۸۷ در صد شده.
گذشته از این، اسرائیل دهها مانع بزرگ و کوچک دیگر هم برای حفر یا تعمیق و بازسازی چاههای آب پیش پای فلسطینیها گذاشته. مثلاً اگر فلسطینیهای کرانۀ باختری بخواهند چاه بزنند یا چاه قدیمی را بازسازی کنند باید از اسرائیل اجازه بگیرند و عملاً اسرائیل در تحقق این پروژهها حق وتو دارد.
در اینکه اسرائیل از لحاظ فناوریهای تصفیه آب پیشرفته است شکی نیست؛ اما در این هم شکی نیست که بخش زیادی از تبلیغات آبی اسرائیل، آمیخته به مبالغه و به هدف ترغیب کشورهای منطقه به عادیسازی روابط با اسرائیل به اسم برخورداری از چنین مزیتی است.
سال ۱۹۸۲ آریل شارون، وزیر دفاع وقت، کل زیرساختهای آبی کرانۀ باختری را که شامل سهم فلسطینیها هم میشد به طور نمادین به ارزش فقط ۱ شِکِل (پول اسرائیل) به یک شرکت شبه دولتی به نام mekorot فروخت. به این ترتیب ساکنان فلسطینی کرانۀ باختری برای آب به شدت به شرکت اسرائیلی mekorot وابسته شدند، بطوریکه اکنون مردم کرانۀ باختری بیش از نصف آب خود را از mekorot و با قیمت بالاتری از شهرکنشینهای اسرائیلی میخرند. تازه وقتی فصلهای گرم بهار و تابستان میرسد، تأمین آب شهرکهای اسرائیلی در اولویت قرار میگیرد و آب شهرها و روستاهای فلسطین روزها-اگر نه هفتهها- قطع میشود. طبق آمار سازمان بهداشت جهانی، حداقل استاندارد مصرف سرانه آب در روز باید ۱۰۰ لیتر باشد. در حالی که این رقم برای اسرائیلی ها ۲۴۰ تا ۳۰۰ لیتر و برای مردم کرانۀ باختری فقط ۷۳ لیتر هست. تازه این به جز وضع اسفبار آب در غزۀ تحت محاصره است. همین آمار به خوبی نشان میدهد که ادعای پوشالی بهشت پر از آب اسرائیل بدون تصویر آپارتاید آبی که این کشور علیه فلسطینیان اِعمال میکند کامل نیست[۲].
اما بعد از اسرائیل نگاهی بیاندازیم به آمریکا به عنوان پیشرفتهترین کشور سرمایهداری دنیا. در اینکه ج.ا عصارۀ همۀ بدبختیها و فجایع را یکجا باهم دارد شکی نیست. اما اپوزیسیون راست سعی میکند چنان تصویر ایدهآلی از شرایط زیستمحیطی آمریکا بسازد که انگار نه انگار آمریکا خودش بزرگترین ناقض پیمانهای زیستمحیطی (مثل کیوتو و پاریس) و بعد از چین موثرترین کشور در تولید گازهای گلخانهای و گرمایش زمین است. اتفاقاً آن چیزی که دقیقا آمریکا و اسرائیل و جمهوری اسلامی و همۀ کشورهای حال حاضر سرمایهداری دنیا را از شرقِ شرق تا غربِ غرب به هم وصل میکند و در آن مشترک هستند این است که طبیعت را با ولعِ تولید و جنونِ سود، نیست و نابود میکنند.
نمونۀ آلودگی آب در فلینت آمریکا
برای اینکه تصویر درستی از آمریکای پیشرفتۀ سرمایهداری داشته باشیم، کافی است نگاهی به فاجعۀ آلودگی آبهای فیلینت آمریکا بندازیم. بخاطر افزایش نرخ آب در سال ۲۰۱۴، مقامات شهر فلینت و در رأسش شهردار مولتی میلونر جمهوریخواهش تصمیم میگیرند که برای صرفه جویی در هزینهها منابع آب آشامیدنی شهر را به رودخانۀ آلودۀ فلینت، وصل کنند. نتیجه این کار چه بود؟ تصور کنید لولههای این شهر در قلب پیشرفتهترین سرمایه داری دنیا، هنوز صدساله و سربی بودند. در نتیجه اسید بالای آب رودخانه، باعث خوردگی لوله های آبی شهر شد و به دنبال خوردگی لولهها، سرب وارد آبی شد که ده ها هزار آمریکایی این شهر برای خوردن و شستشو و حمام از آن آب استفاده میکردند.
فقط بیش از ۱۰ نفر به خاطر آلودگی آب کشته شدند. علاوه بر آن کلی اختلالات و امراض ثبت نشده به جان کودکان و ساکنین شهر انداخته شد. جمعیتِ تقریباً ۱۰۰ هزاری نفری ساکن فلینت، اکثراً از طبقۀ کارگر و اقشار کمدرآمد هستند. و از آن طرف تصمیمگیران چه کسانی بودند؟ شهردار مولتیمیلیونر و بانکدار و سرمایهگذارانی که برای پرکردن جیب پیمانکاران خصوصی آگاهانه منبع آب شهر را به رودخانۀ آلودۀ فلینت تغییر جهت دادند. بعد از این فاجعه چه اتفاقی افتاد؟ تازه بعد از دوسال از این فاجعه، جناب آقای اوبامای دموکرات به شهر تشریففرما شدند و برای اینکه مثلاً ساکنین را آرام بکند با کمال وقاحت گفت که: «خب به هرحال در بدن همۀ ما سرب وارد میشود… من هم در کودکی رنگ خورده بودم و سرب وارد بدنم شده بود».
همین حالا هم که سه سال از آن ماجرا گذشته، نه فقط تغییر اساسی اتفاق نیافتاده که یارانه های همین آب آلوده را هم قطع کردهاند و کسانی که قبضشان را پرداخت نکنند از همین آب آلوده محروم میشوند و توزیع آب بستهبندی رایگان برای خوردن مردم هم رو به پایان است.
اینجا دیگر اسمش سرمایهداری جمهوری اسلامی نیست. اینجا اسمش سرمایهداری ایالات متحدۀ آمریکاست. چرا این اتفاقات میافتد؟ چون به هرحال طبقۀ حاکمه از آب و جنگل و هوا و خاک و دریا و حیوان و اعضای بدن انسان و هر چیزی که فکرش را بکنید پول درمیاورد و برایش بازار میسازد و میفروشدش. چون قواعد سرمایهداری همین وضعیت را دیکته میکند.
راهحل بحران آب: کدام برنامۀ سیاسی؟
مقدمتا باید در نظر داشته باشیم که سرعت گرمایش زمین به سرعت در حال افزایش است. تبعات این افزایش چیست؟ آب شدن یخهای قطبی؛ خشکسالیهای طولانی و ضربه شدید به تولید کشاورزی دنیا ؛ افزایش سطح اقیانوسها؛ انواع سونامی و گردبادها و توفانها ؛ انقراض گونهها و کلی مصیبت و بدبختی که بحران آبی امسال ایران در برابرش هیچ است. طبق گفتۀ ناسا تا سال ۲۰۵۰ (یعنی فقط سی سال دیگر) خشکی ایران یازده برابر میزان کنونیاش خواهد بود. همین وضع هم کمابیش بر سایر نقاط دنیا حاکم است. این یعنی فاجعهای برای کل بشریت. ابعاد این فاجعه وقتی روشنتر میشود که بدانیم کمتر از ۱۰۰ شرکت بزرگ دنیا به تنهایی مسبب دو سوم کلّ انتشار کربنِ ناشی از فعالیتهای بشر هستند. وضع کنونی چیزی نیست جز نتیجۀ منطقی نظامی که اساس و پایه همۀ فعالیتهایش را کسب سود دیکته میکند.
بنابراین نمیتوان راهحلی نهایی برای بحران آب ایران تصور کرد که فقط و فقط مختص به ایران باشد.
از طرف دیگر نمیتوان مسألۀ آب را – بدون دست زدن به ترکیب سایر مناسبات اقتصادی و سیاسی- به تنهایی حل کرد. مثلاً به عنوان نمونه اگر صنعت نیشکر هفت تپۀ خوزستان که سهم زیادی در مصرف آب و آلودگی کارون به خاطر کود و سمومات دارد تخته کردیم، تکلیف ۵ هزار کارگر این شرکت چه میشود؟ از طرفی اگر این شرکت همین طور به کارش ادامه بدهد، آن وقت تکلیف وضعیت اسفبار زیست محیطی و بحران آب چه میشود؟ در واقعیت انبوهی از این دوراهیها و تناقضات در حل مسائل اجتماعی (جه در ایران ئ چه در سایر نقاط دنیا) وجود دارد. اینجاست که در واقع به این نتیجه منطقی میرسیم که مشکل پس در اساس یکی هست و بنابراین راهحل هم باید یکی باشد. در واقع حل بحران آب در چهارچوب سرمایهداری محال است. حل بحران آب بدون بریدن دست دولتهای سرمایهداری و ابرشرکتها از منابع طبیعی ناممکن است. منابع طبیعی متعلق به عموم مردماند. مضحک است که فلان سرمایهدار یا بهمان شرکت بیاد مثلاً سند قبالۀ جنگل یا معادن را به اسم خودش بزند و کل نیروها و منابع در دستش را برای درآوردن سود تلف کند.
اینک ایران در یک بزنگاه حساس تاریخی ایستاده است. جنبش اعتراضی همه جا رژیم حاکم را به چالش میکشد و بحث بر سر آیندۀ ایران و حکومت بعدی داغ است. ج.ا با این وضعش به احتمال زیاد رفتنی است. اما اگر سقوط کرد، تکلیف این همه صنعت و کارخانه و اراضی و دارایی و غیره چه میشود؟ یا طبقۀ کارگر، یعنی اکثریت جامعه، این منابع را در دستش میگیرد و برای رفع نیازهایش برنامهریزی و استفاده میکند یا طبقۀ دیگری به جای طبق حاکم ج.ا میآید و همۀ اینها را بالا میکشد و در دست خودش میگیرد. آن وقت میتوان انتظار داشت تمام این بحرانها همچنان ادامه پیدا کنند.
بنابراین مسأله صرفاً سرنگون کردن جمهوری اسلامی نیست، مسأله اینست که طبقۀ کارگر یعنی اکثریت جامعه برنامه داشته باشد، دقیقاً بداند چه چیزی میخواهد (چون اغلب میدانند چه چیزی نمیخواهند)! یعنی طبقۀ کارگر بداند که برای رهایی از این منجلاب باید قدرت سیاسی را در دستش بگیرد و در این جدالی که انواع اپوزیسیونهای دست راستی برای رسیدن به قدرت دندان تیز کردهاند، منابع اقتصادی را در دست خودش بگیرد، دولت خودش رو تشکیل بدهد و بعد برنامۀ لازم برای حل معضلاتش را بریزد و اِعمال کند. تمام منابعی که امروز صرف سرکوب و جنگ و سانسور اینترنت و تبلیغات خرافات مذهبی و رانت آقازادهها و غیره میشود، فردای بعد از تسخیر قدرت برای رفع نیازها آزاد میشوند.
به جای این همه بانک و انبوهی از مؤسسات اعتباری کلاهبردار خصوصی، باید همه را ادغام در قالب یک بانک مرکزیِ واحد- اما مسئول و زیر نظارت و پاسخگو- ادغام کرد برای تأمین منابع مالی پروژههای کلانی که برنامهریزی شدهاست.
تمام شرکتهای بزرگ انرژی مثل برق و گاز را باید تحت مالکیت عمومی و زیر نظارت دمکراتیک درآورد. به جای انرژی هستهای که در ژاپن پیشرفتهاش هم به فاجعۀ فوکوشیما ختم شد، به جای سوختهای فسیلی (مثل نفت و گاز و زغال سنگ) باید به سمت منابع انرژی قابل تجدید و پاک مثل آب و باد و خورشید و غیره رفت. واضح است که برای این هدف نیاز به زیرساخت های جدیدتری است که جایگزین قبلی شوند. معنای این حرف آنست که اگر فلان کارخانه یا بهمان صنعت فرسوده یا آآلاینده بسته شود، دیگر شاغلانشان بیکار نمیشوند بلکه در جاهای دیگر به کار گرفته میشوند.
بخشهای حمل و نقل و صنعت و ساخت و ساز که بسیار انرژیبَر هستند، نه فقط باید ملی بشوند، بلکه باید نوسازی و به روز بشوند؛ از تکنولوژیهای جدید در آن استفاده بشود. ضایعات صنایع بازیافت بشوند و غیره…
برای راهاندازی صنایع و ساخت و ساز و کِشت و غیره در هر جایی، باید کارکنان این حوزهها، متخصصین و دانشمندان، سازمانهای محیط زیستی و خودِ مردم محلی به واسطه کمیتهها و نهادهایشان حق رأی و نظر داشته باشند. نه اینکه مثل سابق بدون دخالت دادنشدن طرحهایی از آسمون بیافتد و اجرا بشود و کسی هم جوابگوی پیامدهایش نباشد. توسعه دادن مناطقی مثل سیستان و بلوچستان و کردستان و خوزستان که این همه سال ستم و تحقیر قومی و ملی را چشیدهاند و از توسعه عقبنگه داشته شدهاند، در فهرست اولویتها قرار میگیرد و ….
در یک کلام تولیدِ هردم بیل امروز- که همیشه یا کم میاید یا زیاد- جای خودش را باید به تولید برنامهریزیشدهای با مشارکت و مداخلۀ واقعی اقشار مختلف بدهد. خلاصه برای حل بحران آب، باید همین راه را رفت: یعنی انقلاب با هدف مالکیت عمومی اکثریت جامعه بر منابع و صنایع و زیرساختهای کلان کشور و بعد یک برنامهریزی مبسوط و دمکراتیک برای رفع نیازها.
[۱] . . https://www.isna.ir/news/96030201460/سد-گتوند-فعلا-از-مدار-خارج-شود
[۲] https://www.aljazeera.com/news/2016/06/israel-water-tool-dominate-palestinians-160619062531348.html