مقدمه از کمیتۀ عمل سازمانده: بازاریابی یکی از دم دستیترین و البته طاقتفرساترین مشاغلی است که بخش زیادی از بیکاران و کارگرانی که شغل باثباتی ندارند، حداقل در مقطعی از زندگی جذب آن میشوند. «حقوق ثابت + پورسانت» تیتر اغلب تراکتهای تبلیغاتی استخدام بازاریاب است، ولی در عمل این «حقوق ثابت» تقریباً همیشه کمتر از حداقل دستمزدِ قانونی و «پورسانتها» هم آنقدر ناچیزند که اگر ویزیتور شانس بیاورد، در بهترین حالت میتواند دریافتیاش را مجموعاً به اندازۀ حداقل دستمزد رسمی برساند! (اما در اغلب موارد حتی این شانس را هم نمیآورد). علیرغم طاقتفرسا بودنِ ویزیتوری و دستمزدهای اندکش، اما هنوز هم بخش زیادی از بیکاران و کارگران شهری بهخاطر وضعیت دشوار یافتن کار، بازاریاب هستند.
محمد، کارگر باهوش بیست و سهساله، فوقِ دیپلم کامپیوتر و به گفتۀ خودش «آتئیست» است که بهعنوان ویزیتور (بازاریاب) در یکی از شرکتهای مجهز و شناختهشدۀ بزرگ در زمینۀ توزیع و فروش کالاهای وارداتی در تهران فعال است. قبلتر کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری گزارشی از کارگران شرکت امریکایی آمازون که یکی از بزرگترین شرکتهای لجستیک و توزیع کالا در جهان است، تهیه کرده بود و در آن بخشی از ابتکار عملهایی را که سرمایهداری مُدرن برای استثمار بیشتر کارگران به کار میبَرَد توضیح داده بود. گزارشی که محمد از محل کارش تهیه کرده، روشهای مشابهی را این بار از درون یکی از شرکتهای مُدرن توزیعکنندۀ کالا در تهران روایت میکند که با سیستم جریمهگذاری بر کارگران، «بهرهوری» آنها را بیشتر میکند. متن زیر گزارش او از پیشینۀ شغلی و محیط و شرایط کارش است.
***
گزارش کارگری: از هفده سالگی بهخاطر وضعیت مالی خانواده کار میکردم. در این مدت همزمان دانشگاه و خدمت سربازى را هم به اتمام رساندم و فوق دیپلم کامپیوترم را گرفتم و نرمافزار و برنامهنویسى خواندم، بااینحال به دلیل مشکل مالى و حقوق کم پدرِ بازنشستهام و علیرغم علاقۀ زیادم قادر به ادامۀ تحصیل تا لیسانس و فوق لیسانس نبودم. قبل از ورود به این شرکتی که الآن برایش بازاریابی میکنم، چهارسالی در فروشگاه پوشاک فروشنده بودم. یک سال هم در تالارها و باغهاى مجالس گارسون بودم. بعد از آن هم بهخاطر هزینههاى سنگین دانشگاه و کمک به وضعیت زندگى پدر و مادرِ پیرم کمتر از یک سال توى شرکت تولید و نصب گاردریل که واقعاً کار طاقتفرسا و سختى خصوصاً در سرماى زمستان بود، کار کردم.
بااینکه سالها از کار کردنم گذشته، اما هنوز هم وضعیت معیشتی خانواده تنگ است، از حقوق بازنشستگی پدرم، فقط ۳۸۰ هزارتومان به دست مادرم میرسد و خواهر دمِ بخت و هزینههای دیگر هم در خانواده هست که باید تأمین بشود.
تا قبل از ورود به این شرکت، در هیچیک از کارهای قبلیام بیمه نبودم. اینجا پایۀ حقوقِ وزارت کار را میدهند و کارگران را بیمه میکنند، اما این فقط پوششی از داشتن یک کار باثبات است! چون هیچیک از بازاریابها «در استخدام» شرکت نمیشوند و تمامی قراردادها، موقت و یکساله هستند. بازاریابها بیشتر زمان کارشان را در خیابانهای کثیف و دودآلود تهران میگذرانند. خودم شخصاً از ساعت ۶.۳۰ صبح از خانه بیرون میآیم تا به موقع به محل کار برسم. ساعت ۵ عصر کار تموم میشود، اما با احتساب ترافیک تهران تقریباً بیشتر از نصف زمان روز تماماً برای کار میرود. درحالیکه به خاطر بازاریابی ساعتهای متمادی از روز را سر پا هستم و مجبورم پیادهرویهای طولانیمدت کنم. از طرف دیگر باید ابزارهاى تبلیغاتى مثل پوستر و بروشور و … را که تقریباً ١٠ الى ١۵ کیلو بار میشود هرروز همراهم داشته باشم. تمام اینها باعث شده که پادرد و کمردرد، جزء ثابتی از کار من و همکارانم باشد. تازه این در حالی است که محصولات این شرکت، خارجی و برند معتبر هستند و نیازى به همراه داشتن نمونه با خودم نیست؛ اما بازاریابهای شرکتهای دیگر مجبورند نمونه هم همراه خود داشته باشند که فشار جسمی بر آنها سختتر هم میشود. از طرف دیگر بهخاطر اینکه بازاریابها همیشه در رفت و آمد هستند، ماهانه مجبورند هزینۀ زیادی را بابت حمل و نقل در شهر پرداخت کنند. شرکت پرداخت هزینۀ حمل و نقل و ناهار را در قرارداد پذیرفته و قید کردهبود (با حساب و کتاب آنها ماهیانه در حدود ۴۰۰ هزارتومان)، اما تاحالا یک ریال هم به من پرداخت نکردهاند و ماهیانه به جرأت میتوانم بگویم تقریباً ۶٠٠ هزار تومان هزینۀ حمل و نقل و ناهار و … از خودم خرج میکنم.
بالا بُردن فروش با زنجیر کردن ویزیتورها به جریمههای اجباری:
شرکتِ ما در هر منطقه از مناطق ۲۲ گانۀ تهران دو یا سه بازاریاب دارد، البته این به جز کرج و اسلامشهر و و سایر شهرستانهاست. سیاست شرکت بهگونهای است که تا حد امکان کارگران را اخراج نمیکنند. اما رُک بگویم با جریمههایش چنان بلایى سر ویزیتور میآورد که خودش استعفا بدهد و از شرکت برود. هرچند ویزیتور به دلیل بازار ضعیف کار در جامعه مایل نیست شغلش را از دست بدهد، ولى آنقدر فشار و استرسی به او میآورند که رفتن را بر ماندن ترجیح دهد! پورسانتی که شرکت به بازاریابها میدهد تنها در صورتِ فروختنِ ۱۰۰ میلیون تومان، فقط ۱% هست!! اگر هم بازاریاب به هر دلیل نتواند ۱۰۰ میلیون تومان کالا بفروشد او را جریمۀ نقدی میکنند. این مقدار از پورسانت و سیستمِ تحمیل جریمهها عملاً باعث میشود اکثر ویزیتورها همان دستمزد پایه را بگیرند و بس و تازه همیشه استرس کمشدنِ حقوقشان را بهخاطر جریمهها داشته باشند. همکار نزدیک من که متأهل و فرزنددار است، از ابتداى امسال فقط حقوق ثابت وزارت کار را گرفته، اما مدیر بالا دستى که از جایش تکان نمیخورَد و هیچ وقتی برای آمدن در منطقه نمیگذارد، حقوق ثابت١٠ میلیون تومان در ماه را میگیرد و استرس فروش را ندارد. البته جریمههای نقدی دیگری هم برای کارگران در کار است: مثل تأخیر در محل کار و غیره.
منفرد نگهداشتن بازاریابها:
با توجه به اینکه کار ما بازاریابها به صورت انفرادى و جدا از هم هست و در تمام مناطق تهران پراکنده هستیم هیچکدام از همکارانمان را نمیبینیم. تنها در موارد خاص که مسئول مربوطه همۀ ویزیتورها را در شرکت یا محل مشخصى (معمولاً یکى از پارک هاى تهران) دور هم جمع میکند و راجع به سیاستهاى جدید شرکت صحبت میکند، میتوانیم در آن محل همدیگر را ببینیم، ولی حتی آن زمان هم فرصت اینکه راجع به مشکلات کار صحبت کنیم نیست. به این ترتیب مثلاً من نمیدانم آیا به دیگر ویزیتورها هم پول ایاب و ذهاب را نمیدهند یا فقط به من نمیدهند. یا نمیدانم این شیوه از تحمیل جریمهها فقط در شعبۀ تهرانِ شرکت اجرا میشود یا در دیگر شهرستان هم به همین منوال است.
خلاصۀ کلام آنکه به خاطر فشار جریمهها و هزینۀ حمل و نقل و ساعات طولانیمدت پیادهروی باید خیلى پوست کلفت باشى تا اینجا بمانى. چون واقعاً شرایط کار سخت است.
محمد؛ یک کارگر
۲۵ مهر ۱۳۹۶
***
چند نکتۀ پیشنهادی از کمیتۀ عمل سازمانده دربارۀ راههای سازماندهی اعتراض جمعی در شرکت محمد:
بازاریابها و ویزیتورها هم مثل تمامی کارگران هر کدامشان به صورت منفرد هیچ نیستند و در برابر کارفرما برای دفاع از حقوقشان خلع سلاح میشوند ، ولی به صورت جمعی، همه چیز هستند و کارفرما و سیاستهایش را میتوانند به عقب برانند. گزارش محمد به درستی نشان میدهد که چهطور به دلیل ماهیت انفرادی و پراکندۀ کار بازاریابها آنها از هم جدا افتاده هستند و نمیتوانند از حال هم باخبر شوند و برای دفاع از حقوقشان ترتیب اقداماتی جمعی را درون شرکت بدهند. این درحالیست که شرکتی که محمد برای آن کار میکند، یک هولدینگ بزرگ سرمایهداری در کلانشهر تهران با حداقل صدها پرسنل و شعب گوناگون در سایر استانهاست. شرایط کاری که محمد از وضعیت درون شرکت داد، نشان میدهد که مطالبات زیادی وجود دارد که ویزیتورها میتوانند فوراً بر سر آنها با یکدیگر متحد شوند. اول از همه برای برداشتن جریمههای اجباری که شرکت به ویزیتورها برای فروش کمتر از ۱۰۰ میلیون تومان تحمیل میکند و ثانیاً برای گرفتن هزینۀ کامل ایاب و ذهاب (با نرخ واقعی) از شرکت. در مورد این دومی چون شرکت برخلاف تعهد خود در قرارداد از پرداخت هزینه سر باز میزند، خیلی راحتتر میتوان کارفرما را عقب زد و اگر لازم شد پای بازرسان ادارۀ کار را هم به شرکت کشاند.
اما آنچه در «نحوۀ سازماندهی» اهمیت دارد، آنست که هستۀ اصلی سازماندهندگان اعتصاب و اعتراض که ویزیتورها را حول آن سازمان میدهند باید بتوانند تا حدی هویت خود را مخفی نگه دارند تا کارفرما به سرعت آنها را در لیست سیاه نگذارد یا اخراجشان نکند. اولین گام برای ویزیتورهایی که همگی برای یک کارفرما کار میکنند ولی از حال یکدیگر باخبر نیستند آن است که باید بتوانند راه ارتباطی با هم پیدا کنند و هر یک از شرایط کاری و قرارداد خود برای دیگری بگوید. با توجه به اینکه در روز حتی زمان اندکی هم برای گرد هم آمدن ویزیتورها در یک محل واحد نیست و بسیاریشان حتی یکدیگر را هم نمیشناسند، پس تشکیل یک گروه تلگرامی ساده مخصوص ویزیتورهای شرکت از طرف خودِ آنها میتواند این امکان را مهیا کند (نام واقعی ویزیتوری که سازندۀ این گروه تلگرامی است نباید برای همکارانش معلوم باشد). بعد از تشکیل گروه تلگرام و اینکه هدف گروه برای ویزیتورها گفته شد (هدف صحبت جمعی بر سر مشکلات درون محیط کار و نقل کردن تجارب هر یک از ویزیتورهای شرکت و مطالباتی است که دارند)، از این مرحله به بعد با گذشت زمان و درگیر شدن هر یک از ویزیتورها از حیث ذهنی راجع به شرایط روزمرۀ کار و تجاربی که با کارفرما داشتهاند و مطالباتی که بهطور جمعی مطرح میکنند، میتوان بعد از مدتی ایدۀ راهاندازی یک اعتصاب کوچک به هدف اتحاد برای برداشتن جریمههای اجباری شرکت علیه کارگران را در جمع ویزیتورها مطرح کرد. از آنجایی این شرکت تجاری بزرگ، درآمدی هنگفت و کارگران زیادی دارد و از طرفی با تمام ویزیتورها قرارداد یکساله دارد، دست کشیدن از کار از طرف ویزیتورها به طور جمعی حتی به مدت ۱ روز هم، چنان فشار مالی بر کارفرما وارد خواهد کرد که به احتمال زیاد چنین امتیازی را به ویزیتورها خواهد داد.
کمیتۀ عمل سازماندۀ کارگری، در شرایطی که کارگرانی مایل به سازماندهی درون محیط کار خود باشند، در کمال گشادهرویی آمادۀ انتقال جزئیات تجارب دیگر اعتصابات موفق کارگری به آنان خواهد بود و میتواند انعکاسدهندۀ صدای اعتراض آنان باشد.