اعتصاب سیاسی کارگران پروژهای :
سرکوب و سانسور داخلی، جعل و خبرسازی خارجی
از آخرین باری که دربارۀ اعتصاب سیاسی کارگران پروژهای صنایع پتروشیمی و پالایشگاهی نوشتیم، یک هفته میگذرد و رخدادهای جدیدتری به وقوع پیوسته است. در این مدت فریاد همبستگی با کارگران پروژهای از چندین دانشگاه بزرگ کشور بلند شد. همچنین به گواه برخی کارگران حاضر در منطقه، سرکوب اعتصاب بسیار گسترده و آمار بازداشتیها سه رقمی بوده است؛ حداقل دو گزارش مستقل از عسلویه (اینجا و اینجا)، به بازداشتِ بین صد تا دویست نفر در تنها منطقۀ پارس جنوبی اشاره دارند. استاندار بوشهر[۱] هم از دستگیری و تصفیۀ شماری از مدیران پروژههای نفتی خبر داده که به زعم او با اعتصاب همراهی کردهاند (چه بسا منظور این باشد که به قدر کافی در سرکوب این اعتصاب، خشن و قاطع عمل نکردهاند). به جز سرکوب فیزیکی، گزارشهای دیگری نیز وجود دارد از واریز عمدۀ معوقات مزدی کارگران پروژههای درگیرِ اعتصاب در کنگان و عسلویه و آبادان به عنوان تلاشی برای ساکتکردنشان.
جمهوری اسلامی تصور میکند که با سرکوب وحشتناک، چکاندنِ ماشۀ سلاح ساچمهای به روی کارگران، یورش به خوابگاهها و ربودنشان، موفق شده از این اعتصاب «درس عبرت» بسازد. حال آنکه توضیح خواهیم داد چرا با این کار برعکس وضعیت خود را بغرنجتر کرده. گرچه شواهد و گزارشهای مستقل نشان میدهد که اعتصاب به شکل پیشین ادامه ندارد، اما به چند دلیل میتوان ارزیابی کرد که وضعیت عسلویه و کنگان هنوز به حالت عادی و سابق بازنگشته و ملتهب است:
۱-وضعیت اینترنت و خطوط مخابرات در مناطق اجرای پروژهها همچنان مختل است. به خاطر ضرورت استفاده از خطوط مخابراتی و اینترنت در بخش فنی پروژه، میتوانیم برداشت کنیم که تداوم این قطعی و اختلال، یعنی حکومت هنوز به لحاظ امنیتی این منطقه را کاملاً تحت کنترل و مهارشده نمیداند (ترس از اعتراضات بالقوه). به عبارتی روشن است که حکومت ترجیح داده از تأمین اینترنت به عنوان لازمۀ تداوم کار، به نفع تدابیر امنیتی پیشدستانه صرف نظر کند.
۲- قبلاً هم در جریان اعتصابات پیشینِ پروژهایها گفته بودیم که یکی از عوامل زمینهای اتحادبخش در بین این کارگران، وجود پیوندهای عمیق خویشاوندی و طایفهای (لر و بختیاری) است. این امر سبب شده که اکنون بسیاری از کارگران حاضر در پروژه، نه فقط «همکاران» بلکه «خویشاوندانی» داشته باشند که به خاطر این اعتصاب اخیر یا در زندان گرفتارند یا اخراج از کار شدهاند. نتیجه آنکه موتور اولیهای که کارگران پیشرُوی پروژهای در همراهی با اعتراضات خیابانی روشن کردند، اکنون ناخواسته لایۀ دیگری از کارگران را درگیر نارضایتی و اعتراض کرده است (این البته صرفاً ترسیم فضای روانی ملموس حاکم بر خوابگاههای پروژهها است و نه گزارشی از وقوعِ یک اعتراضِ بالفعل در آنجا).
۳- سفر شتابزدۀ وزیر کشور به استان بوشهر در روز ۲۶ مهر و تأکید او بر حساسیت امنیتی ویژۀ این منطقه و «جمع شدن اغتشاشات» به خودی خود گواهی است بر حاد بودن شرایطی که نیازمند حضور فیزیکی و پرواز مستقیم بالاترین مقام وزارتخانۀ امنیتی دولت به این منطقه بوده است.
۴- یک روز پیش از سفر وزیر (۲۵ مهر) نیز استاندار بوشهر، با تکرار همان ادعا دربارۀ «در نطفه خفهکردن» اعتصاب، اذعان کرده بود که نیروهای امنیتی کماکان در سرتاسر « نقاط آلودۀ استان» آرایش نظامی پیدا کردهاند (منظور نقاطِ بالقوه اعتراضی است). همۀ این موارد نشان از آن دارد که شرایط امنیتی عسلویه و کنگان هنوز به حالت عادی بازنگشته است.
جادهبندی در جعبه ابزار کارگران پروژهای
قبلاً گفتیم که اعتصاب کارگران پروژهای، تبعات اقتصادی فوری و مهلکی برای حکومت ندارد. کما اینکه در سالهای گذشته نیز این کارگران اعتصابات مشابهی در ابعادی به مراتب بزرگتر و سراسری داشتند که در آخرین نمونه به مدت سه ماه تداوم یافته بود و گرچه در زمان خود خسارات زیادی به پروژههای در دست احداث زد، اما ضربهای به منابع درآمدی حکومت وارد نکرد. پس آنچه حکومت را از اعتصاب اخیر تا به این حد وحشتزده کرد، ملاحظاتِ دیگری بود:
- احتمالِ الگوگیری سایر کارگران از این سبک اعتصاب سیاسی و شکستنِ دیوار ترسِ روانی حاکم بر محیطهای کار
- ترس از پیوستن سایر کارگران پروژهای (در ابعادی منطقهای و بزرگتر) به این اعتصاب سیاسی
- پیشبینی احتمالِ اختلال در روند بهرهبرداری و تولید در صنایع نفت و گاز و پتروشیمی
در مورد آیتم آخر، این سؤال پیش میآید که اعتصابِ کارگران پروژهای چطور میتوانست برای بخشهای عملیاتی و بهرهبرداری هم خطرناک باشد؟ چون اصولاً بافت کارگری حوزۀ بهرهبرداری و تولید صنایع نفت و گاز و پتروشیمی، تفاوت چشمگیری با وضعیت کارگران اجرایی دارد و امتیازات و محافظهکاریِ کارگران دائمی بیش از کارگران پروژهای است[۲]. پاسخ را باید در این دید که این بار کارگران پروژهای برخلاف اعتصابات سال پیش محل کار را تخلیه نکردند، بلکه اعتراض را نه فقط به محیط پروژهها بلکه فراتر از آن کشاندند. استفاده از روش جادهبندی برای بستنِ بزرگراه پیونددهندۀ عسلویه به کنگان (این دو قطب بزرگ صنعتی) آن هم از دو جهت مخالف (یعنی هم از سمتِ عسلویه و هم از سمتِ کنگان)، ابتکاری مهم و به مثابۀ اختلالی برای تمام حوزههای صنایع نفتی و گازی این دو منطقه بود. از شاهراه استراتژیکی صحبت میکنیم که منابع بزرگ تغذیۀ مالی حکومت از بستر آن میگذرد. مسدودسازی این شاهراه از سوی کارگران پروژهای در عین حال به مثابۀ دعوتی بود برای پیوستن سایر مردم معترض محلی به این سبک از سدبندی در جادههای حساس. هرقدر دربارۀ اهمیت این تاکتیک اخیر کارگران پروژهای و ظرفیت الگوسازی از آن در جنبش کارگری ایران صحبت شود کم است. در اینجا خیزش انقلابی دیگر معطلِ پیوستنِ کارگران محافظهکار بخش رسمی نفت نمیماند، بلکه خودِ کارگرانِ بیثباتکار در کفِ سلسلهمراتب صنایع نفت و گاز، اعتصاب را به آنها تحمیل میکنند.
کارخانۀ تولید فیکنیوز علیه جنبش کارگری
سالهاست که نشر فیکنیوز در شبکههای اجتماعی، به عنوان یک سلاح بُرا در جنگ میان دولتها و جناحهای مختلفشان علیه هم استفاده میشود. چه کسانی از اخبار جعلی به عنوان سلاح استفاده میکنند؟ آنانی که ارتش سایبری، پول و تجهیزات و پرسنل و هزاران اکانت فیک و چه و چه دارند. آنانی که منابع مالی و قدرت دارند؛ یعنی در یک کلام جناحهای مختلف طبقۀ سرمایهدار.
پیش از این نیز جنبش کارگری هرگز از تیررس فیکنیوز در امان نبوده و به کرّات و با اوجگیری و رادیکال شدن اعتراضات کارگری، حکومت بارها از این سلاح علیه جنبش کارگری استفاده کرده[۳]. با اینحال در هفتۀ گذشته پس از کلید خوردن اولین اعتصابات سیاسی، شاهد تولیدِ حجم عظیمی از فیکنیوز بودیم که این جنبش را به شکل بیسابقهای و از چندین سو زیر بمباران اخبار جعلی قرار داد. از یک سو رسانههای داخلی بودند که اعتصاب سیاسی کارگران را به مطالبۀ معوقات مزدی فرومیکاستند و از سوی دیگر رسانههای وابسته به دولتهای رقیب جمهوری اسلامی به نحو دیگری در حال پمپاژ اطلاعات غلط و ساختگی دربارۀ اعتصابات کارگری بودند. در مورد این دومی، کار از «یک کلاغ، چهل کلاغ» گذشته و رسماً به کلاهبرداری رسانهای بدل شده بود. به عنوان نمونه رسانۀ توانا[۴] صبح روز دوشنبه ۲۵ مهر خبری از اعتصاب کارگران فولاد نیریز غدیر منتشر کرد که به طور وسیعی در شبکههای اجتماعی و جریانات اپوزیسیون، به عنوان نمونهای از اعتصابات سیاسی و با تیتر درشتِ «پیوستن صنایع فولاد به اعتصابات سراسری» نشر شد! تنها چندساعت پس از این موضوع، شبکۀ ایراناینترنشنال ادعا کرد که پتروشیمی بندرعباس و ماهشهر هم از هفتۀ گذشته در اعتصاب بودهاند! (حال بگذریم که بندرعباس اصلاً «پتروشیمی» ندارد و آنچه هست «شرکت پتروپالایش نفت بندرعباس» است). منتها این نیز خبری کاملاً ساختگی و بیپایه بود که با کنکاش در شبکههای اجتماعی، سر کلافش به حسابهای ناشناس توئیتری میرسید. به همین سیاق، صبح روز بعد نیز ادعای اعتصاب «دو هفتهای» در لولهسازی ماهشهر در شبکههای اجتماعی پخش شد، درحالیکه حتی یک سطر گزارش معتبر نیز دربارۀ آن در هیچیک از رسانههای مستقل کارگری وجود نداشت. در حقیقت باید بگوییم یک سطر گزارش مطمئن دربارۀ «هیچیک از اعتصابات بالا» وجود ندارد. تصور کنید کارگرانی که سالهاست برای مبارزات روزانهشان شبکهسازی کرده و یاد گرفتهاند که چطور اخبار اعتراضات و اعتصاباتشان را به رسانههای کارگری برسانند، در چنین شرایطی دست به اعتصابات سیاسی بزنند ولی کلمهای گزارش دربارهاش ندهند!
مسأله به چند موردِ استثنا از نشر اطلاعات غلط ختم نمیشود، بلکه ما در این مرحله با یک خطِ تولید و مونتاژ سیستماتیک فیکنیوز در حوزۀ کارگری طرف هستیم که از رسانههای وابسته به بودجۀ دولتهای خارجی گرفته تا «فعالان مدنیِ» تیکآبی و طوفانهای توئیتری[۵] همگی مجرای توزیعش شدهاند و پتروشیمیها و پالایشگاههایی را هم که وجود خارجی ندارند، به «اعتصابات سراسری» فاکتور میکنند.
نتیجه، به خلقِ وضعیتی کاملاً سوررئال انجامیده. امروز درست وسط یک «فراواقعیت» عجیب رسانهای قرار گرفتهایم که سعی دارد «سناریوی اعتصابات سراسری » را به جای «دنیای واقعی» در «دنیای مجازی» و رسانهای محقق کند! در این «فراواقعیت دیجیتالی»، قدرتِ عینی کارگران و عاملیت و اراده و کنشهای واقعیشان هیچ اهمیتی ندارد؛ آنها از قبل به آواتارهایی در یک تئاتر دیجیتالی فروکاسته شدهاند و آنچه اهمیت دارد «بازنمایی مجازی» آنهاست. چرا؟ هر عقل سلیمی که هدفش مبارزۀ عملی با جمهوری اسلامی باشد، میداند که با فیواستار کردن و پمپاژ فیکنیوز در شبکههای اجتماعی هیچ انقلابی در واقعیت رخ نمیدهد. انجام یک انقلاب، نیاز به «قدرت عینی» و «جنگ عینی» دارد و این دو نیز بدون «ارزیابی دقیق از شرایط عینی» (یعنی اتکا بر دقیقترین و صحیحترین اخبار) ممکن نیست. پس چرا امروز با چنین وضع وارونهای طرف شدهایم؟ به زعم ما دقیقاً به این دلیل که آن دسته از اپوزیسیونِ متوسل به فیکنیوز اصولاً دنبال انقلاب یا هیچگونه تغییر ریشهای از پایین نیست. برای آنها یک جنجال و سروصدای رسانهای -ولو دروغ- فضا را به قدر کافی برای «فشار روانی» روی حکومت و قدرتِ چانهزنی دولتهای رقیبش بر سر میز مذاکره فراهم میکند. حکومت را به قدری ضعیف میکند که در مقابل زد و بند از بالا کرنش کند، اما در عین حال کُشته هم نشود! در اینجا دیگر برای این فیکنیوزسازان اهمیتی ندارد که کارگران در مواجهه با این دروغپردازی وسیع دربارۀ محیط کارشان، چقدر در میدان عملی مبارزه با جمهوری اسلامی دچار یأس و سرخوردگی و بدبینی و تردید به حتی «اخبار واقعی» خواهند شد.
اتفاقاً یکی از اهداف اصلی سلاحِ فیکنیوز هم همین بیاعتبارسازی اخبار اعتصابات و تجمعات واقعی است. به همین دلیل هم در این مرحله و با این سطح از تولید سازمانیافتۀ فیکنیوز، دیگر حتی بر خود ما هم به قطعیت روشن نیست که اتاق فکر و فرماندهی اصلی این جریان سازمانیافتۀ نشرِ اطلاعاتِ جعلی در دست کدام جبهه است؟ در دستِ ارتش سایبری جمهوری اسلامی؟ یا رقبایش در اپوزیسیون؟ در خوشبینانهترین حالت حتی اگر مسئولیت پخش بخشی از این اخبار جعلی را بر گردن جمهوری اسلامی بگذاریم، اما مسجل است که نشر وسیع آنها بدون همدستی خبرنگاران و «فعالان مدنی» جاهطلب و مهمتر از همه رسانههای فرصتطلب وابسته به دولتهای خارجی ممکن نبوده. آنچه روشن است آنکه تعداد وسیعی از رسانههایی که با منابع مالی دولتهای خارجی اداره میشوند در نشر این فیکنیوزها مستقیماً مسئول هستند: ایران اینترنشنال، توانا، ایندیپندنت فارسی، من و تو و…
وقتی به شیوۀ تنظیم خبرهای جعلی در این رسانهها نگاه میکنیم، میبینیم که در متن بسیاری از اخبار جعلیِ منتشرشده از سوی آنها «منبع خبر» به شیوهای کاملاً غیرمسئولانه «کاربران شبکههای اجتماعی» ذکر شده!
از دیگر تبعات فیکنیوز، انحراف افکار عمومی و به حاشیهکشاندنِ اخبار مهم واقعی است. مثلاً درحالیکه آمار بازداشتیهای کارگران پروژهای بنا به گزارشهای مستقل «سه رقمی» بوده و باید در صدر اخبار هفتۀ گذشته قرار میگرفت، در عوض رسانههای جریان اصلی آمار بازداشتیان را تنها حول و حوش ده نفر عنوان کردند و به جایش فهرستی کذب از پیوستن مراکز اقتصادی به اعتصابات را نشر دادند.
وظیفۀ ما در قبال فیکنیوز
در سالهای گذشته بارها دربارۀ این موضوع صحبت کردهایم که متأسفانه بخشی از اپوزیسیون چپ (خصوصاً تبعیدی) مدام گرایش به این دارد که دو بحران اصلی جنبش چپ، یعنی الف) شکاف میان چپ انقلابی با جنبش کارگری و ب) شکاف میان جنبش کارگری با خیزش انقلابی را با توسل به میانبرهای مصنوعی -از جمله «جایگزینگرایی»- پر کند. اغراق و بزرگنمایی و انتشار بیانیههای سرخ از زبان «کارگران» یا «جمعی از کارگران» دو روش مسموم برای جبران فاصلۀ بین آروزهای خود با واقعیت موجود است. وجود چنین گرایشی در جنبش چپ هم متأسفانه به وخیمتر کردن «فراواقعیت» در این روزها دامن زد. فعلاً در این نوشته مجال باز کردن این مبحث نیست. به اختصار بگوییم که بازنمایی غیرواقعی دربارۀ اعتصابات در محیط کار، آن هم در شرایطی که کارگرانی با گوشت و خون و زندگی واقعیشان برای همبستگی و راه انداختن اعتصاب سیاسی در عسلویه و آبادان و کنگان هزینه دادند، نوعی خیانت در وسط میدان جنگ است. طبقه کارگر، در نبردی عینی و واقعی است و نه مجازی؛ و به تبعش هم نیازمند همبستگی و اتحاد طبقاتی واقعی است و نه جعلی.
فارغ از این موضوع، افشاکردنِ این دست روشهای ناسالم، یعنی تعمد در ترویج فیکنیوز یا بیمسئولیتی رسانهها در قبال صحتسنجی اخبار، به ویژه بر دوش آن دسته از فعالان کارگری است که از تریبونِ رسانههای اصلی برای دادنِ گزارشهای کارگری استفاده میکنند. در یک نبرد واقعی، اخبار جعلی همچون بخارهای سمی است که میدان واقعی مبارزه را غبارآلوده و دیدگان مبارزان را تیره و تار میکند. به همین خاطر موظفیم استفاده از این سلاحهای کثیف را در هر دو جبهۀ ارتجاعیاش افشا کنیم.
کمیته عمل سازمانده کارگری (۲۷ مهر ۱۴۰۱)
پانوشت:
[۱] پایگاه خبری ندای استان بوشهر – ۲۴ مهر ۱۴۰۱
[۳] مثلاً در جریان اعتصاب کارگران گروه ملی فولاد (سال ۹۷) ویدیویی از پیرمردی منتشر شد که در مصاحبه با یکی از خبرنگاران رسانههای خارج از کشور مدعی میشد که پدر دو کارگرِ جوان فولاد اهواز است. در این مصاحبه، این فرد با مهارت یک بازیگر حرفهای همراه با عجز و لابه و گریه خبر از زندانی شدن فرزندانش داد. خبر و تصویر این دو برادر زندانی به سرعت در رسانهها و حتی کانالهای تلگرامی محلی خوزستان پیچید. بعد از مدت کوتاهی، رژیم با انتشار عکسهایی ثابت کرد که آن تصاویر مربوط به کشتهشدگان اعتراضات بحرین بوده و نه ایران. به اینترتیب با این حربه سعی داشت خبر سایر بازداشتیهای کارگران فولاد را بیاعتبار سازد.
[۴] https://www.instagram.com/reel/CjzkLXYgm_0/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
[5] تجربۀ مستقیم ما نشان میدهد که متأسفانه حضور ارتشهای سایبری و اکانتهای فیک در دو ماه اخیر در توئیتر فارسی به طرز بیسابقهای افزایش یافته است. در یک نمونه، یکی از آخرین رشته توئیتهای کمیته ۱.۷ هزار لایک گرفت که با بررسی دقیقتر بازنشرکنندگان، متوجه حضور پررنگ اکانتهای فیک (ساخته شده در یکی دو ماه اخیر و صرفاً متمرکز بر عملیات ریتوئیت) شدیم.