با آنکه دولت و مالک هپکو از شهریور تاکنون بارها وعدۀ پرداخت معوقات را داده بودند تا اعتراضات را ساکت کنند، اما هنوز که هنوز است دستمزد این ماه و معوقات پیشین پرداخت نشده و بعضی کارگران رسمی همین اواخر اخراج شدهاند. اما در عوض کارگران، مدیر حراست جدید (بیات) را که به تازگی از سوی مالک معرفی شده بود از شرکت بیرون انداختهاند. خلاصه شرایط هپکو هنوز داغ و پرتنش است و جرقههای اعتراض مجدداً در حال شعلهور شدن. این وضعیت شکاف واقعی بین کارگران و مالکان و مدیران کارخانه و نوچههایشان را به حد اعلا رسانده. فضا امنیتیتر از قبل شده و تهدید به اخراج بالای سرِ هر کارگری که کوچکترین اعتراضی به وضعیت بکند سنگینی میکند. وابستگان، عوامل و پادوهای مالک کنونی کارخانه، با گماردن جاسوس و مُخبر، معترضین را شناسایی و اخراج میکنند و خلاصه از هر راهی قرار است کمرِ اعتراضات کارگران هپکو را بشکنند.
یکی از این پادوهای مالک کنونی هپکو (هیدرو اطلس)، مدیر مهندسی پروژهها (مسعود رضایی) است که با یک بررسی به اصطلاح «علمی» و «دانشگاهی» تعارف را کنار گذاشته و تمام زورش را به کار گرفته تا یک پوشش شیک برای خفهکردن هر اعتراضی در نطفه دستوپا کند. رضایی در مطلبی که رو به مدیران رده بالای شرکت منتشر کرده و جزء اسناد داخلی شرکت محسوب میشود (و بهدست کمیته عمل سازمانده کارگری رسیده)، کارگران هپکو را به چهار دسته تقسیم میکند: ۱- کارگران وفادار (یا به قول او فدائیان) یعنی کارگرانی که جاسوسی و اعتصابشکنی میکنند و در همه حال مدافع و سرسپردۀ بیچون و چرای مالک کارخانه هستند ۲- مزدوران: یعنی کسانی که در قبال پول و پاداش همکارانشان را لو میدهند و به فکر منافع شخصی خود هستند ۳- گروگانها: یعنی کارگرانی که رضایتی از وضعیت هپکو ندارند و بین اعتراض و سکوت نوسان میکنند ۴- خرابکاران یا «تروریستها»: یعنی کارگران معترض و کسانی که اعتصاب سازمان میدهند و خلاصه در صف اول اعتراضاند و به قول رضایی باید هرچه زودتر اخراج و حذف شوند!
«تروریست» خواندن کارگران معترض هپکو سطح جدیدی از هتاکی و تعرض است که باید در مقابل آن ایستاد. اگر کسی واقعاً دنبال «تروریست» است باید آن را در نظام سرمایهداری و دولت سرمایهداری پیدا کند. همان سرمایهدارانی که به خاطر چند میلیون هزینۀ کمتر حاضرند چهل کارگر معدن یورت را در سینۀ زمین دفن کنند، همان دولتی که حاضر است بابت یک اعتراض صنفی ساده شلاق به کمر کارگران آقدره بزند، حاضر است با باتوم و گاز اشکآور به کارگران هپکو و آذرآب حملهور شود،کشتار کارگران خاتونآباددر سال ۸۲ راه بیاندازد و …
این دولتهای سرمایهداریاند که دارند مرتکب قتل عمد و ترور میشوند؛ فرقی نمیکند در ایران باشد یا در آمریکا: کافی است به بچههای قد و نیم قد افریقایی نگاه کنیم که باید ساعتها در معادن کار کنند تا مادۀ خامِ تولیدات شرکت برند «اَپل» فراهم شود؛ یا کارگران کارخانهای در چین که آنقدر خودکشی از بالای ساختمان بینشان رایج است که دور تا دورِ کارخانه را توری کشیدهاند. تروریستِ واقعی همان کسانی هستند که کارگر هپکو را به مرز خودکشی با خوردن قرص میکشانند.
از طرفی کلماتی مثل «برندسازی» و «رقابتیکردن» و… که وِرد زبانِ امثال رضایی است، ترفند جدیدی است تا باز کارگران را سر بدوانند. اما این را نمیگویند که حتی اگر دوباره هپکو «برند» شود، اولویت مدیران و مالکان پرداخت سود صاحبان سهام و سهم عقبافتادۀ بانکها بابت وامها و جریمۀ دیرکرد خواهد بود و نه مطلقاً پرداخت حقوق معوقه و رسیدگی به وضع فلاکتبار کارگران.
بعد از تجربۀ افتضاح خصوصیسازی هپکو، این مدیران باز هم برای دفاع از اصلِ «خصوصیسازی کارخانهها» از رو نمیروند و توجیه میکنند که: «نه! این خصوصیسازی “واقعی” نبود، “خودمانیسازی” بود! خصوصیسازیِ هپکو شکست خورد چون به فلان سرمایهدار واگذار شد و نه آن یکی سرمایهدار!». یعنی نفسِ خصوصیسازی اصلاً و ابداً برایشان مشکلی ندارد. این نوع بحث کردنها برای رد گم کردن است. باید تشریف بیاورند و یک مورد خصوصیسازی در کل کشور نشان بدهند که زندگی خانوادههای کارگران را به خاک سیاه نکشانده باشد. اگر قرار به «واگذاری» بود، چرا نباید سهام کارخانه را به خود پرسنل و بازنشستگان آن کارخانه سپرده میشد؟
بعضی از هواداران مالکیتِ خصوصی هپکو میگویند کارخانه باید مجدداً «برند» شود، ما با «مرگِ برند» طرفیم و چه و چه. کدام برند؟ اگر این برند «زنده» شد دقیقاً چه دردی از کدام کارگر دوا میکند؟ همین الآن شرکت آمریکایی «آمازون» یکی از برترین برندهای دنیا است، رئیساش با ۱۰۰ میلیارد دلار دارایی ثروتمندترین مرد جهان است، اما چه کسی باور میکند که کارگران این شرکت تا سر حد بیهوشی کار میکنند، بهخاطر کوچکترین اعتراض یا صحبت از اعتصاب تهدید به اخراج میشوند، به دست و پایشان ردیاب میبندند که ببینند از زیر کار در میروند یا نه و…
ما کارگران دنبالِ «برندسازی» نیستیم. ما دنبال «لغو خصوصیسازی» هستیم. مالکیت کارخانه باید زیر نظارت خود کارگران، ملی شود. همۀ اخراجشدهها به کار برگردند. همۀ کارگران قراردادی، رسمی شوند. «اعتصاب» و اعتراض حقِ مسلم ماست. جاسوسها و اعتصابشکنان و نوچههای مالکان و غیره را باید علناً افشا کنیم.
افرادی همچون رضایی که «حق جذبِ» دهمیلیون تومانی میگیرند و در نبودِ کار برای کارگران، اضافهکاریهای صدساعته میگذرانند، در حقیقت دارند پاداش خوشخدمتی خود به مالک را میگیرند. خودِ این رضاییِ فداییِ سازمان اگر هشت ماه جیرهاش پرداخت نشود، مطمئناً حاضر نیست به آن سازمانی که الآن سنگش را به سینه میزند «وفادار» باشد! سؤال اینست که واقعاً چه نیازی به حضور کسانی از قماشِ رضایی در هپکو است وقتی کارگرانِ باسابقۀ هپکو صدها بار بهتر از انگلهایی مثل او با زیر و بمِ تولید آشنا هستند، میتوانند خط تولید را بچرخانند و کارخانه را مدیریت کنند.
اگر تمام کارگران آنطور که رضایی آرزو میکند «وفادار» و «فدایی»- بخوانید «جاسوس» و «اعتصابشکن»!- بودند، الآن طبقۀ کارگرِ همۀ جای دنیا هنوز باید مثل دویست سال پیش روزی ۱۶ ساعت در بدترین شرایط برای سرمایهدار جان میکَند؛ نه حق مرخصی داشت، نه تعطیلی آخر هفته و نه حداقل دستمزد و نه هیچ چیز دیگری. اما جنبش کارگری را همانهایی جلو راندند که در صفِ اول اعتصابات بودند. همان کارگرانی که خونِ خیلیهایشان در راه مبارزۀ جمعی با دولت سرمایهداری و عواملش ریخته شد. کینۀ رضاییها از این نوع کارگران، کینهای تاریخی و طبقاتی است. کسی مثل رضایی در این کشمکش جای خود را انتخاب کردهاست: ترجیح او این است که کنار مالکان باشد و در صفِ مقابل کارگران؛ او همطبقهایهای خودش را خیلی خوب پیدا کرده: همان بورسبازان و سرمایهداران گردنکلفتی که مثل بختک روی هپکو افتادهاند و از مجراهای قدرت رانت میگیرند.
چرا رضایی و دیگر عوامل مالک باید افشا شوند؟ چون فقط با علنیکردن، افشا و منزوی کردن چنین افرادی در محیط کار و در کل اراک است که میتوان جلوی یکهتازیهای آنها را گرفت. کافی است نگاهی به مالک کارخانۀ چسب هِل در تبریز بیاندازیم که دیگر کم مانده بود شلاق به دست بالای سر کارگرانش کشیک بکشد. از زمانی که افشای کارگران علیه او خبری و رسانهای شد، دست این «دیکتاتور کوچولو» به قدر کافی بسته شد تا بالاجبار قوانین مندرآوردیِ داخل کارخانهاش را لغو و زیر فشار رسانهها عقبنشینی کند.
با راهاندازی یک کانال تلگرام مستقل میتوانیم پاداشهای هیأت مدیره، پروندههای کیفری مالکان و اسناد حسابداری شرکت را افشا کنیم. از هپکو گرفته تا خودِ دولت حاکم، معامله و زدوبند «محرمانه» همیشه یک اصل بوده، به همین دلیل ترسِ همیشگی مدیران و حاکمیت از علنیسازی و افشاگری به دست کارگران بیدلیل نیست.
یادداشتها و اظهار نظرهای کسانی مثل رضایی این نکته را یادآوری میکند که تروریستهای واقعی، خودِ سرمایهداران و مدافعینش هستند. تروریست واقعی نظامی است که شیرۀ وجود کارگر را توی محیط کار میمکد و هزاران هزار نفر را زیر فشار بیکاری و فقر له میکند. تروریستِ واقعی دولتی است که نیروی ضدشورشش را علیه کارگران بسیج میکند اما اختلاسچیهای میلیاردیاش سر از سواحل اروپایی در میآورند. رضایی و لاشخورهای امثال او را که از جنازۀ کنونی هپکو با دستمزدهای چند ده میلیونیشان تغذیه میکنند و کارگران را تروریست مینامند باید افشا کرد و مجبورشان کرد مثل احمدپور (مالک) از پلههای اضطراری فرار کنند!
۱ دیدگاه در “گزارش کارگری از هپکو: «تروریستها را شناسایی کنید»!”